انتخابات پایان یافت .با تصویری از صف بندی نیرو ها .شصت در صد جامعه به این بازی حکومتی و فراخوان رهبر پاسخ "نه" دادند . شصت در صد تعین کننده .شصت درصدی که تکلیف خود را با حکومت روشن ساخته است.
اکثریتی که دیر زمانیست ببهای درد ورنج عظیم ،ببهای قربانی دادن زیباترین فرزندان این سرزمین، برای رسیدن به آزادی در برابر حکومت سرکوب صف کشیده است. کسانی که در هر فرصت با دستانی خالی به مصاف حکومتی مسلح و سرکوبگر بر خاسته و حماسه آفریده اند. آنها نوشندگان رویائی هستند که حاضرند برای رسیدن به آن هر سختی وعقوبتی را تحمل کنند.
جامعه ای که به این مرحله می رسد و در مقابل قدرت حاکم صف می بندد . حکم دشمن برای حکومت پیدا می کند . حکومت بهر میزان که سرکوبشان کند . خود بیشتر آسیب می بیند. آسیبی که در لحظه دیده نمی شود اما در ذهن جامعه بخصوص نسل جوان نقش می بندد. در نهایت به دریای انسانی بزرگی بدل می گردد که می خروشد و پیش می رود.
این دریای انسانی را نمی توان دستگیر کرد ، نمی توان بشلاق بست و کشت. نیروئی که از هر فرصت کوچک زمینه برای مبارزه فراهم می کند. قانون های حکومتی را بسخره می گیرد.نا فرمانی می کند. آرام آرام ازوجاهت و مشروعیت حکومت میکاهد. جامعه، بخصوص نسل جوان در تقابل حاکم مستبد صف می بنددو مبارزه می کند.
باور کردنی نیست .اما این نیرو درصف متزلزل سرکوبگران شکاف میاندازد. هرعمل حکومتی رابه مضحکه ونمایشی برای نشان دادن ذلت حکومت بدل می کند.
خواست آزادی را به خواستی همگانی بدل می سازد .خواست اجتماعی به فکر کردن وادارت می کند.
فکرروشنی می بخشد، روشنی اعتماد می آفریند.اعتماد نشات گرفته از روشنی آینده پیش رو شجاعت می دهد.
شجاعت امید ایجاد می کند. امید شور بر پا می نماید.
شوربرجان می نشیند ،شور نشسته برجان های آگاه، جان های شیفته! آزادی طلب می کنند و درجستجوی آزادی بحرکت در می آیند.
شعار آزادی سر میدهند.جنبش می آفرینند.
جنبش عجین شده با عشق به آزادی! بسان موج های بلند درمیان اقیانوسی ازمردم خیزمی گیرند.
تن به صخره های استبداد می کوبند.می غرند،عظمت خود بنمایش می گذارند.
توده نا امید ،توده عادت کرده به روزمرگی ، تنبلی ،رخوت ،مصلحت طلبی که رویا های بزرگ را از انسان میگیرد.نا باور به قدرت خود میسازد. نا باور بتوان گسستن زنجیرهای بسته بر پای خویش،نا باور از رسیدن به آزادی! نشسته در انتظار مرگی آرام، بی صدا،بی شکوه.براین طوفان غرنده می نگرد.
نخست با تعجب براین موج های برآمده از درون خود نظاره می کند. به فرزندان ، به نوادگان به نسل جوان، که ببهای جان سر از اطاعت حاکم مستبد ،از رژیم غالب می پیچند.
وحشت می کند! خودراپس می کشد. اما او بخش عظیم این اقیانوس انسانیست.
اقیانوسی که درتلاطم است.موجهای بی تاب،ایستاده در مقابل تندر، در مقابل طوفان، شلاق خورده،زخمی شده از هجوم لشگر بیداد را سر باز ایستادن نیست.
هر بارکه فرو می افتد. خروشان تر،جری تر ،نیرومند تر از قبل برمیخیزد.
مشت گره کرده خود را برصخره ها می کوبد.درهم میشکند صخره های شکاف افتاده را.
سر بر آسمان می ساید.گلبانگ سر بلندی سر میدهد.
توده ترس خورده با شگفتی می نگرد.دهان به تحسینشان می گشاید. خود را درون آن می بیند.
عطرآزادی در مشامشان می پیچد.عشاق جوان درگلوگاهشان می خوانند.
افق را نشان می دهند.افقی روشن!
تاریکی رنگ می بازد.ترس از میان بر میخیزد. اعتماد همراه شهامت پای در میدان می نهد.
مردم سیمای خود درسیمای یکدیگرجستجو می کنند.نهایت در سیمای آزادی خواهان خود را باز می یابند.
قدم پیش مینهد!
عظمتی است! زمانی که اقیانوسی از مردم پای درمبارزه مینهند. نیرو می بخشند .وحدت می آفرینند.یکدلی ایجاد می کنند.
وحشت در دل حاکم مستبد ،دردل سرکوب گران می افکنند.
با قدرتی افزون شده جاری می شوند.
هیچ نیروئی قادر به ایستادن در برابراقیانوس بحرکت در آمده مردم نیست.
سد ها در هم می شکنند. دروازه ها گشوده می شوند
آزادی دامن کشان از راه می رسد.
شادی جوانه می زند. خنده بر لبان مردم می نشیند.
کودکان شادمانه می رقصند.جوانان دختر و پسر با گونه های گل انداخته دست در دست هم به استقبال آینده می روند.
میسازند زندگی را آنچنان که شایسته آزادگان است.
چنین روز شکوهمندی در راه است.
کافی است بنگرید!به مبارزه جاری در میدان !در صور گوناگون خود.
از نه گفتن به انتخابات فرمایشی ،تا پیام آزادی بخش جان های آزاد از ورای دیوار های بلند زندان .تا به جان های عاشق ،به دختران وپسران جوانی که چنین بی باک و بی هراس در رزمند.از فراز چوبه دار شادی مردم می خواهند وپیام می دهند.مادرانی که سوک فرزندان به داد خواهی بدل کرده و بی هراس پرچم خون خواهی فرزندان بر افراشته اند.چه رزم با شکوهیست. نه به جمهوری اسلامی گفتن.
گوش کنید! به نجوای شعر شاعره ای که از زبان میلیون ها انسان ایرانی ، از زبان نسل جدید تکرار می شود.
"دوباره می سازمت وطن اگر چه با خشت جان خویش ،
ستون به سقف تو می زنم اگر چه با استخوان خویش "
ابوالفضل محققی
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
چه زیبا شعرحماسی گفته
سالام
ما مردم ایران گرفتار این کنارگودایستاده ها که میگویند،لنگش کن هستیم.
متن نویس اولی درست گفته بود،شعرحماسی،
دومی ،آقای عبدی،درسترگفته ونوشته بود،
۶۰ درصد کی هاهستند؟
مهسا ونیکا،هارا کی ها به کشتن دادند؟
همینها که خارج نشسته
و با بند وبست وحب قدرت
و تفکر حماسی غلط انداز
رستمی، دون کیشوتی
جوانان ساده را به جلوی گلوله فرستاده ،خودشان شعارمیدهند،
عملا در زیر صفر قرار دارند.
البته تفکرخودشان از مذهبیون مرتجع هم مرتجعتراست.
در انتخابات دور اول به یک
فامیل نزدیک نوشتم ،
که برو به آقای پزشکیان رای
بده،
گفت پزشکیان پان تورک است.
این طفلک خودش تورک است.
گفت معنی پان را میتوانی
تعریف کنی؟
ومقداری در رد حرفش
صغرا وکبری چیدم،
نوشت،حوصله اش را ندارم،
نوشتم ،عزیزم ،
اگررای ندهی میدانی چی میشود؟
گفت اگر رای بدهم به قالیباف میدهم ،که مقداری
اقتداردارد،
گفتم هیچ میدانی که قالیباف کیست؟
گفت ،اگر نخواهم قالیباف رای ندهم ،به جلیلی میدهم ،که پاک ایران را ویران کند،
این نمونه ایی از رای ندهندگان و مخالفان است.
عجب دنیایی داریم،
ساواد،ساواک،وو بدتر.
http://iranglobal.info/fa…
http://iranglobal.info/fa/node/191108
جناب محققی.
لطفن یک شعر یا داستان یا حماسه (استتیک یا تراژدیک )در باره این دختر زیبای ساچمه خورده مجروح بنویسد تا مبارزان زن ابدی شوند در حضور آخوندهای پلشت! .
أبوالفضل عبدي:
أبوالفضل عبدي:
جناب محققی ، چه توصیف زیبا و شاعرانه و حماسی ای نوشته اید در وصف حال همه ی ان شصت درصد .
من قصد دارم مختصر مواضع سیاسی دو نفر از احاد این شصت درصد را برایتان نقل کنم و سوال کنم فکر میکنید چند نفر دیگر از مردمی که رای ندادند اگاهی و درک سیاسی اجتماعی شان مشابه این دو نفر است و ایا این جماعت با این باور های عجیب ، به صرف اینکه جزو تحریم کنندگان این بازی بودند ؛ در توصیف شما می گنجند وچند درصدشان نقشه ی راهی را که تصویر میکنید دنبال خواهند کرد ؟
دو نفر مورد نظر من ، از بستگان نزدیک من هستند . استاد دانشگاه هستند در امریکا . مهمانشان بودم روز رای گیری . روز قبل از انتخابات در گفتگویم با انها سوال کردم شما که راه خلاصی مردم را از دست رژیم ، انقلاب میدانید ؛ شنیده ام انقلاب لوازم و شرایطی می طلبد تا به سر انجام رسد . حزب و تشکیلات و رهبر می خواهد . پاسخشان این بود :نیازی به حزب و تشکیلات نیست . سندیکای کارگران هفت تپه و اتوبوسرانی هست . رهبر هم رضا شهابی خواهد بود .
روز رای گیری من و برادرم به یکی از حوزه ها رفتیم و رای دادیم . هفت هشت نفر بیرون از حوزه ما را و دیکرانی را که می امدند برای رای دادن مورد رکیک ترین فحاشی قرار دادند . ملایم ترین الفاظ ، نفرین بود که الهی فرزندانتان تکه تکه شوند که با این کار انگشت بر خون مهسا و نیکا زدید .
همین ماجرا موضوع گفتگوی من بود با ان استادان دانشگاه در منزلشان در کالیفرنیا .یکی از ایشان اعتراض داشت به من که چرا ان هفت هشت نفر را اوباش و لات و مزدور خطاب میکردم . استدلالش این بود که " احتمال داره عصبانیت و پرخاشگری انها بدین سبب بوده که یکی از بستگان انها توسط رژیم به قتل رسیده و به همین دلیل از نظر من اشکالی نداره و حق دارند اونا بچه های شما را لعنت و نفرین کردند اما فحش ناموسی به همسرانتان کار زشتی بوده و قابل قبول نیست !!! "
جناب محققی ، انچه در بالا نوشتم بدون اغراق و کم و کاست گزارش مختصر فهم و درک و منش سیاسی دو استاد جوان ایرانی ست که پس از جنبش مهسا بسیار بسیار فعالند در مبارزه برای سرنگونی . میدانید چگونه ؟ هر هفته یک پست در استوری خود میگذارند که یا در دفاع از زندانیان است یا در باره ی بهاره هدایت و نرگس محمدی و از این قبیل مطالب.
به دلیل این مبارزه ی پیگیر ، خیال میکنند افرادی مهم و تحت تعقیب اند که از جانب وزارت اطلاعات. درصورت مسافرت به ایران ، فورا بازداشت خواهند شد . بنابر این چهار پنج سال است که به ایران سفر نمیکنند و برخی اعضای خانواده را که مشتاق و دلتنگ دیدارشان هستند ؛ از دیدار خود محروم کرده اند .
اگر مجموعه ی انچه مختصر در وصف ویژگی های مبارزاتی شان به عرض رساندم ،ناشی از توهم شان نیست ، پس چیست . ؟
به راستی چند درصد از شصت درصد مورد نظر جنابعالی فهم و درکشان از مبارزه و سازماندهی جنبش و انقلاب کردن دو مثقال بیشتر از اینهاست و چند درصد شان لا اقل نصف اگاهی و دانش و انگیزه ی شمای نوعی را دارند که این همه امیدوارید و فکر میکنید همه ی ان شصت درصد اماده اند بریزند تو خیابان ؟
اینها که مثال زدم تازه از نوع تحصیلکرده شان هستند با درجه ی دکتری.
وای به حال قشری که سوادشان به اندازه ی من است .
بسیار غم انگیز و تاسف اور است ابتلا به بیماری توهم همه جانبه که چون خوره به جان بخشی از شصت درصد مورد نظر شما افتاده .
اگر این پست را حذف نکنید وبا حوصله تا اخر ان را بخوانید ؛ صد البته در دل پاسخ می فرمایید : " همه ی چهل درصدی که من هم جزو انها هستم به انواع دیگری از بیماری ها دچارند ."
من ان بیماری ها را ذکر نمیکنم تا شما و دوستان هم سلیقه تان زیر این کامنت ردیف کنند .
امیدوارم هم ان شصت درصد به سلامت عبور کنند از این مرحله و هم ان چهل درصد
. خطرناک ترین مرض ، اما هیچکدام ازاین انواع بیماری های افراد عادی ان دو گروه نیست .
خطرناک ترین مرض ، بیماری به اصطلاح متفکرانی ست که مردم ایران را به دو دسته ی چهل و شصت تقسیم میکنند :
انقلابی و ماله کش رژیم
. مشابه همان کاری که بخشی از حاکمیت کرده در این همه سال . تفاوت فقط در عنوان و اسمی است که .روی دو گروه میگذارند و میگذارید .
دیروز بخشی از طرفداران افراطی و اماده ی نبرد پیرو جلیلی ، شمشیر ها را از رو بستند .
وقت است که شما نیز سازماندهی کنید و غافلگیر نشوید . بخشی از مردم شصت درصدی را که به شما اقتدا خواهند کرد ؛ به کدام سمت جبهه هدایت خواهید کرد ؟ به سمت چهل یا به سوی شصت ؟
طرفداران جلیلی قاعدتا باید در جبهه ی شما بجنگند بر علیه ان شصت درصد . !!!
سالهاست سرود حماسی جنگ و نبرد بین بخشی از مردم را با بخش دیگری از مردم سر داده و میدهد .
گویی هیچ راه سومی میسر نیست تا بین تکه پاره های این جامعه ی شقه شقه شده راهی پیدا شود که به جای دشمنی از در دوستی و همزیستی برایند .
همچنان در رویا و خیال ، سر پیری و در سالهای پایانی عمر سیاسی تان مارش انقلاب می نوازید .
ای کاش چند صباحی از عمر بیولوژیکتان باقی باشد تا در صف پیشتازان این جنبش خیالی ، سرود حماسی بر لب ، درفش کاویانی در دست ، پیروز و سر بلند هر چه زودتر روانه ی خانه و وطن گردید . انجا شاید از خواب چهل ساله بیدار شوید . شاید .
به امید ان روز .
افزودن دیدگاه جدید