به تصویرپیرمردی هم سن خودکه با پلاکاردی بر دست درمقابل یک در آهنی نشسته است، نگاه میکنم .چهره ای در هم شسکسته که سرگشتگی ،غم واندوه سنگینی را با خود حمل می کند .چهره دردمند پدری که بیگناهی فرزندش "صالح میر هاشمی" را مظلومانه بیان می داردو آزادیش طلب می کند. توان فریاد ندارد .چرا که هنوز نگران سرنوشت فرزند است .فرزندی که دو روز بعد در سحرگاهی رعب آورهمراه دو جوان دیگرمجید کاظمی وسعید یعقوبی اعدام می شوند .
اعدامی که پایه واساس آنرا چهل واندی سال قبل خمینی در سیمای جمهوری اسلامی پی انداخت.آسیابی تاریخی بیا دگار مانده از هجوم لشگر اسلام !که چرخ عظیم آن را خون هزاران جوان کشته شده در راه آزادی قرن ها ست که می چرخاند.مرگ نماد حکومت آخوندی حاکم شده بر ایران است .
حال نبرد مرگ وزندگی است .نبرد" یا آزادی ،یامرگ !" نبرد نیرو های جوان ،نبرد مردمی مشتاق آزادی ،مشتاق یک زندگی ساده اما انسانی . نبرد آگاهی با جهل و مذهب حکومتی . نبرد دلیرانه با دست های خالی و سینه های گشوده در مقابل نیروی سرکوب تا بن دندان مسلح حکومتی .
نبرد جوانان و نو جوانانی که نمی خواهند تن به ذلت زندگی در حکومتی بدهند که مشتی جانی ،دزد ،رانت خواران سیری ناپذیر!ابلهانی در کسوت امامان جمعه ،مبلغان عقب مانده وعقده ای وفرصت طلب در کسوت نیرو های ارزشی ،حوزه ای ها که دنیایشان از زیات نامه ،ندبه بر سر چاه جمکران فراتر نمی رود! رجز خوان میدانند.
اما چه باک !اگر چه امروز کوتوله های تاریخی در وسط میدان، میدان داری می کنند ومیخواهند درس زندگی به نسلی بدهند که با فکری باز و هنجار شکن ! دنیائی به فراخنای جهان معاصر ودستاورد های علمی آن دارند. دردنیائی با دروازه های گشوده شده به زندگی شاد ،سازنده ،به جامعه باز.
آن ها هم نسلان خود را در کشور های پیشرفته ودمکراتیک جهان را می بینند ومقایسه می کنند با خفقان و تفکر بسته ومالیخولیائی حافظان حکومتی ! در لباس ناهیان نفی از منکر ،امنیتی های جنایت پیشه نشسته برمسند با قاضیان گوش بفرمان آنها. نهایت جلادان و قاضی عسگران بر پا کنندگان دار برای معترضان به حکومت.
سخت و جانگاه است زندگی در سایه حکومتی که مردی به غایت خود شیفته ،لجوج ،قدرت طلب که خود را والی خدا میداند . حاکم بر جان ومال ملت که کلام او فصل الخطاب است . مردی که بازی گران سیاسی ونظامی ومداحان معلوم الحال از او بتی ساخته اند! که جزخود نمی بیند !مردی مجنون قدرت که برای حفظ این قدرت از هیچ جنایتی فرو گذاری نمی کند .
با تمامی این ها! نسل جدید که حضور خود را با شعار زن ،زندگی ،آزادی اعلام کرد و پای در میدان نهاد! تن به پرداخت بهای سنگین داد ه تا از حقوق پایمال شده یک ملت دفاع کند. بسیار سد های اجتماعی حکومتی را در هم شکسته وترک بر دیوارهای بلند حکومتی افکنده است.
نبردی سخت و جان گاه در جریان است . نبردی که هر روز به اشکال مختلف دامنه آن گسترده می شود و بخش های وسیعی از جامعه را می گیرد .از گسترش اعتصابات کارگری ،تا جنبش اعتراضی معلمان وفرهنگیان ،از گسترش دامنه اعتراضی باز نشستگان . از اعتراض ورزشکاران ،چهره های ورزشی،هنری ،تا سیلبرتی های مورد تائید جامعه .جامعه در جوشش است ونیرو های سیاسی،فعالان اجتماعی بصور گوناگون در کشاکش با حکومتیان .
"سرزمین غریبی است.گرد آفرید این بار تنها نه! بل با لشگری از گردآفرینان جوان در میانه میدان می جنگند ،شکنجه وزندان می گردند.از درون زندان افشاگری می کنند .کشته می شوند آما جری تر وگسترده تر بر می خیزند.با گیسون آفشان در باد بی هراس در خیابان های شهر می گردند .گردشی رعب آور !اما جان بخش و امید آفرین! از مقابل چشمان وحشت زده ملایان ، مبلغان دینی ،نهی از منکران ،از مقابل در مساجد عبور می کنند . با پسرانی رشید وجوان که اطرافشان برای حمایت در حرکتند. با مردمی که تحسین گر چنین هنجار شکنی وشجاعتند.همه چیز خبر از شکستن دیوار های پوسیده حکومت مذهبی می دهد ،جنبش مهسا در حرکت است "گفتگوی تلفنی با ایران .
پدری بر بالای مزار فرزند اعدام شده خود فریاد می کشد . سر برخاک می ساید .بر میخیزد رقصی عجیب که بند بند وجود آدمی را متاثر می سازد آغاز می کند .رقصی که خبراز درد درون می دهد و فروریختن بنای استبداد مذهبی.پیرمرد بر قلب دشمن زده است!
فرق نمیکند پدر کدام شهید خفته در خاک است .او نماد یک مقاومت است.پدرسر بدار رهنود است .جاوید شده در تاریخ که رقصی چنین بر بالای دارش بود. ابوالفضل محققی
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید