مصاحبهای با موساد
-ببخشید جناب آقای موساد، شما اطلاعاتی جاسوسی که راجع به جمهوری اسلامی میخواهید، از خانمهای خانهدار روستاهای مازندران میگیرید؟
-شما حالتان خوب است؟
-بله حالم خوب است، دیروز چکاپ کردم.
-ولی این سؤال شما...
-سؤال من روی ادعای مقامات حکومت اسلامی است.
-آهان، آنها دارند ایز گم میکنند. میخواهند خودشان را تبرئه کنند.
-یعنی شما هیچ اطلاعاتی از روستانشینان روشنکوه نمیگیرید؟
-اگر پیش بیاید، البته.
-چه مواقعی پیش میآید؟
-مثلاً وقتی بخواهیم آش گزنه، آغوز ماست، کئی پلا، اینجور چیزها درست کنیم. البته تاکنون پیش نیامده. مسلمان و بهایی برای ما فرقی ندارد. یکبار که میخواستیم قیمه یزدی درست کنیم، از یک یهودی پرسیدیم.
-جاسوستان بود؟
-نه خیر، رییس جمهورمان بود. موشه کساب.
-یزدی بود؟
-بله، نمیدانیم اجدادش در ایران قصاب بودند یا کشک سابی داشتند.
-پس شما اطلاعات هستهای و جاسوسی را از کی میگیرید؟
-از هیچکس. به ما الهام میشود. بعضی از سرداران سپاه و حضرات آخوند و مقامات بالای جمهوری اسلامی منبع الهام ما هستند. خیلی وقتها یک اسنادی را در جایی میگذارند، به ما نشانی میدهند برویم برداریم. ما هم با کیفی، ساکی، چمدانی میرویم و صفا میکنیم. فقط یک دفعه با وانت آوردیم که خودشان گندش را درآوردند. البته بعداً. انگار بینشان دعوا افتاد.
-میشه اطلاعات بیشتری بدهید.
-دیگه برو روتو کم کن.
***
این بچه که بچهی بهایی ست
این بچه که بچهی بهایی ست
در مدرسه چهار ابتدایی است
امسال معلم کلاس اش
یک مردک ریشو و عبایی ست
گفته ست که: این حرام لقمه،
در ظاهر اگرچه روستایی ست،
اما به شهادت مدارک،
جاسوس موسادی و سیایی ست
این بچه که بچهی بهایی ست
گفته ست که: بچهی بهایی
خصم است به ملت مسلمان
با خارجیان در ارتباط است
مأمور فرانسه است و آلمان
یورو ز هلند میدهندش
پوندش برسد ز انگلستان
دشمن به حکومت ولایی است
این بچه که بچهی بهایی ست
گفته ست معلمش که: بچه
بوده ست رفیق شخص مائو
رفته ست سپس یوگوسلاوی،
دزدیده طلاملای تیتو
از عهد فرانک سیناترا، نه،
از دوره مارلون براندو،
او جزو سران مافیایی است
این بچه که بچهی بهایی ست
گفته ست که: دولت موزامبیک،
کرده ست به او دلار تقدیم
مجموع اصول ماسونی را،
داده است به او سوییس تعلیم
از توطئه دست برندارد
زیر سر اوست طرح تحریم
او باعث فقر و بی غذایی ست
این بچه که بچهی بهایی ست
گفته ست که: آیههای کفرست،
دائم به زبان الکن او
هرجا که بلای آسمانی ست،
باشد گنهش به گردن او
از اول سال بنده بودم،
در فکر رفوزه کردن او
البته که واجب کفایی ست
این بچه که بچهی بهایی ست
گفته ست که آن امام راحل
آمد شب جمعهای به خوابم
فرمود که من ز روز اول،
دشمن به نوادگان بابم
حالا ز خیال بچه کافر،
در قعر بهشت! در عذابم
لاکن دل من پی رهایی ست
زین بچه که بچهی بهایی ست
گفتیم که: کیست این معلم؟
گفتند که: اهل منبر است او
گفتیم به حق طفل معصوم،
اینجور چرا ستمگر است او؟
در هضم عقیدهی مخالف،
از چیست که اینهمه خر است او؟
گفتند طباطباطبایی ست!
پس دشمن بچهی بهایی ست
گفتند که: در پی ترقی ست،
این حضرت بسمه تعالا
خواهد که نشان دهد خشونت،
تا کسب کند مقام بالا
از بین تمام خلق، زورش،
بر این پسرک رسیده حالا
پس سوژهی زورآزمایی ست
این بچه که بچهی بهایی ست
این بچه به حیرت است از اینکه،
باباش چرا شده ست بیکار؟
اعدام چرا شده عمویش؟
مادر ز چه دیده است آزار؟
آقا ز چه چک زده به گوشش...؟
دارد ز جهان سؤال بسیار!
در مدرسه چار ابتدایی ست
این بچه که بچهی بهایی ست
امروز که آمد از دبستان
میدید که در محله غوغاست
از یکسو ضجههای مادر
از آن سو نالههای باباست
از خانهشان خرابهای دید
با لودر و بولدزر که آنجاست
پرسید چرا خراب کردید؟
گفتند حکومت خدایی
این بچه که بچهی بهایی است
***
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید