اصولا ردصلاحیت هاشمی رفسنجانی چه تحولی ـ مثبت یا منفی ـ بر روند دموکراسیخواهی ایجاد کرده است؟ از همان لحظه اولی که مساله آمدن هاشمی مطرح شد و هیجانی که در جامعه ایجاد کرد، تا لحظه ای که راه ایشان بسته شد و جامعه واکنش نشان داد، من این مساله را دنبال کردم. هاشمیرفسنجانی فرشتهای نبود که از آسمان نازل شده است. عالیجناب سرخپوش در طول این هشت سال با مواضع خود، از تیررس انتقادات مستقیم جامعه کنار رفت و اگر تمرکزی رویش بود از جانب تمامیتخواهان در داخل و نیروهای نزدیک به آقای خامنهای و آقای احمدینژاد بود و در خارج هم صد در صدیها، هاشمی را در راس دشمنان ملت، مورد حمله قرار می دادند.
در داخل ایران نگاه به هاشمی دچار تعدیل شده بود، به خصوص به دلیل نامهای که به آقای خامنهای نوشت و سپس خطبههای نماز جمعه در سال ۸۸٫ وقتی که آمدن خاتمی غیرممکن شد، همه نگاهها متوجه هاشمی شد. طبق گزارشهایی که از ایران برایم می آمد، حتی برخی از دوستان جبهه ملی یا چپ خوشحال بودند که هاشمی میآید. آقای رفسنجانی در ارزیابیهای خود دلیل آمدنش را خطر سرنگونی و فروپاشی نظام دانسته بود. همان نکتهای که در اظهاراتش پس از ردصلاحیت هم عنوان کرد. رفسنجانی برای نجات ملت ایران از شر استبداد ولایت فقیه نمیآمد، برای نجات نظام و دادن یک شکل معقول به نظام میآمد. رفسنجانی میآمد که مساله هسته ای را حل کند، انزوا را بشکند و مساله جنگ را حل کند. حتی کشورهای همسایه در حاشیه خلیج فارس از آمدن هاشمی شادمان بودند. چون آن ها هم از گزینه جنگ وحشت دارند، از این که خامنهای منطقه را به رویارویی کامل برساند، میترسند. در نتیجه تمام نشانهها، برای آمدن هاشمی روشن شده بود. هاشمی هم باورش شده بود که خامنهای او را ردصلاحیت نمی کند. برداشت هاشمی این بود که هزینه ردصلاحیت او آن قدر بالاست که خامنهای این کار را نمیکند. حتی وقتی کسانی نزد او از این بابت اظهار نگرانی میکردند، میگفت جرات ندارند این کار را انجام دهند. بخشی از جامعه ـ بازار، بورس و … ـ با آمدن هاشمی احساس آسودگی کردند و فکر کردند که اتفاقی میافتد.
حتی در خارج از کشور که نود درصد از نیروهای برانداز انتخابات را تحریم می کنند، بدون این که توجه کنند تحریم جواب می دهد یا نه، حتی در میان آنها هم تردید وجود داشت. در واقع آمدن هاشمی موازنه را به هم زد. هاشمی پیش از نامزدی رسمی گفت که مدت سی سال در این کشور، موفق نشدیم کسی را تربیت کنیم که جای ما بیاید و من هشتاد ساله باید بیایم. خامنهای در ارزیابیهای خود به این نتیجه رسید که تحمل رفسنجانی برای چهار سال به عنوان شریک، مشکل است. او هزینه ها را حساب کرد و به این نتیجه رسید که ردصلاحیت هاشمیرفسنجانی به نفع اوست و این کار را کرد.
اتفاقی که افتاد از چندوجه قابل بررسی است: در حال حاضر ـ به قول ف.م.سخن تمام اشراف و خانوادههای انقلاب، از خامنهای جدا شدند. موسوی و کروبی و هاشمی. خاندان خمینی و صدر و خاتمی و … یعنی ستونهای اصلی روحانیت از خامنهای جدا شدند. در حال حاضر آخوندهایی که دور و بر خامنهای هستند، نه اعتباری در حوزه دارند و نه جایگاهی میان مردم. شیخ محمد یزدی چه اعتباری بین مردم دارد؟ آدمی مثل هاشمیشاهرودی در رایگیری اول شورای نگهبان، هاشمی را تایید میکند و در رای گیری دوم، که به فرمان آقا باید هاشمی ردصلاحیت می شد، رای نمیدهد. چون میداند افرادی که به هاشمی رفسنجانی رای منفی دهند، در حوزه از اعتبارشان کاسته میشود.
آقای خامنهای امیدی را که در جامعه ایجاد شده بود، به یاس تبدیل کرد. یاسی که بعد از سال ۸۸ اتفاق افتاد، یاس بدی بود. اما یاس و فعلی، را من خوب میبینم. چون آخرین امیدها برای اصلاح از درون نظام، از طریق پروسه انتخابات به بن بست رسید و مردم میبینند که راه رسیدن به دموکراسی عبور از نظام و لایت فقیه است. این حداقل برای ماها خوب است که مدتهاست به دنبال ایرانی دموکراتیکیم .اگر هاشمی میآمد، مردم پای صندوقهای رای میرفتند و نظام با توجه به این مساله، به عنوان نظامی مشروع شناخته میشد و به این ترتیب قادر به چانهزنی با جامعه جهانی بود. در این شرایط ما باید تکلیف خودمان را روشن کنیم. مرحله امید بستن به بازی های داخل حکومت تمام شده و زمان عبور از نظام فرا رسیده است.
تهیه بخش نوشتاری از سایت کنفرانس و فایل صوتی از ایرانگلوبال
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید