رفتن به محتوای اصلی

افزودن دیدگاه جدید

دایی جان ناپلئون

آب را گل نکنیم
در فرودست انگار کفتری میخورد آب
یا که در بیشه دور سیره‌یی پر میشوید.
یا در آبادی کوزه‌یی پر میگردد.
آب را گل نکنیم:
شاید این آب روان میرود پای سپیداری تا فرو شوید اندوه دلی.
دست درویشی شاید... نان خشکیده فرو برده در آب.
زن زیبایی آمد لب رود
آب را گل نکنیم:
چه گوارا این آب!
چه زلال این رود!
مردم بالادست...چه صفایی دارند!
چشمه‌هاشان جوشان ..گاوهاشان شیرافشان باد
من ندیدم دهشان
بی‌گمان پای چپرهاشان جا پای خداست
ماهتاب آن‌جا، می‌کند روشن پهنای کلام.
بی‌گمان در ده بالادست چینه‌ها کوتاه است.
مردمش میدانند.. که شقایق چه گلی است
بی‌گمان آن‌جا آبی.. آبی است.
غنچه‌یی میشکفد...اهل ده باخبرند.
چه دهی باید باشد!
کوچه باغش پر موسیقی باد!
مردمان سر رود.. آب را میفهمند.
گل نکردندش... ما نیز
آب را گل نکنیم

چ., 11.12.2024 - 23:38 پیوند ثابت

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید