رفتن به محتوای اصلی

افزودن دیدگاه جدید

محسن کردی

ب

من سالهاست که در سوئد زندگی می کنم. همان ماههای اول متوجه شدم که کجا آمده ام. یکی دو سال طول کشید تا ساز و کار سیاست و اقتصاد در جانم بنشیند و بدانم چه کشوری است. اروپا و آمریکا را بعدها بیشتر شناختم. غیر ممکن است که کسی سالها در ایران زندگی کرده باشد، در اروپا زندگی کرده و سپس سالها در اتحاد شوروی زندگی کند و نداند که چه جور جایی است و نتواند حدس بزند که سوسیالیسم یعنی فاجعه. چریک های فدایی و توده ای های پناهنده به اتحاد شوروی چه از زمان رضاشاه تا انقلاب و چه بعد از انقلاب که به اتحاد شوروی گریختند وقتی دوباره از اتحاد شوروی به اختیار خودشان و در آزادی به غرب آمدند تا سالها به سوسیالیسم و مارکسیسم وفادار ماندند و متعصبانه از آن حمایت و پیروی کردند. چرا؟ ... چرا؟
چرا اینها فقط پس از فرو ریختن اتحاد شوروی باید از خواب زامبی بیدار شوند؟ چه چیزی مانع شد که اتابک فتح الله زاده سالها طول بکشد تا خاطراتش را بنویسد و تازه از طرف رفقا هم مورد بی مهری قرار بگیرد؟
اول خواستم بنویسم همه کسانی که تجربه اتحاد شوروی را داشتند و در ایران حزب توده را دوباره زنده کردند خائن به ایرانیان هستند. اما وقتی به نسل بعدی شان چه در حزب توده و چه در چریک ها می نگرم که اینها هم نتوانستند خود را از چنبره ذهنی و ایدئولوژیک اتحاد شوروی بیرون بکشند نتوانستم آن قبلی ها را خائن بنامم. آیا ایده سوسیالیسم اینقدر در ذهن اینها مقدس بود که گویی دین شان بود؟ یا پس از دادن صدها قربانی و کشته در این سالها مشکل شان این بود که چگونه به تاول های کف پایشان بگویند که راه را اشتباه آمده بودند؟ تعصب،، بلای جان انسان متفکر است.

پ., 07.11.2024 - 19:22 پیوند ثابت

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید