رنجنامه فائزه هاشمی:
رنجنامه فائزه هاشمی:
در یک نگاه کلی اما شکوهنامه فائزه هاشمی از زندان بار دیگر تاکیدی بر این واقعیت است که اگر فرهنگ دموکراسی یعنی مدارا، تکثرپذیری و به رسمیت شناختن مخالف در میان مردم یک کشور نهادینه نشده باشد، این فقط حاکمان مستبد نیستند که دگراندیشان و مخالفان یا منتقدان خود را به زندان میفرستند بلکه بخشی از مخالفان نیز بخاطر همان فرهنگ غیردمکراتیک که در آن زیستهاند به نوبه خود در داخل زندان، زندان ِخود را بنا میکنند، زندان اپوزیسیون در زندان پوزیسیون. یعنی کسانی با پرچم مخالفت با حکومت درحالیکه خود قربانی نظام استبدادی هستند، عدهای دیگر را تحت فشار میگذارند یا بایکوت میکنند تا از تصمیمات سیاسی آنها پیروی کنند و حتی در بند زندان نیز مانع کسانی میشوند که میخواستهاند در انتخابات ریاست جمهوری اخیر رای بدهند. این واقعیتی بدیهی و تلخ است که اگر فرهنگ یک جامعه استبدادزده باشد، در همه جا کم یا بیش و حتی درمیان زندانیان سیاسی، میتواند خود را نشان میدهد.
اینکه در خارج کشور هربار در هنگام انتخابات ریاست جمهوری گروهی افراطی تحت نام پادشاهیخواه یا چپ افراطی و حتی بنام دفاع از دموکراسی و حقوق بشر در ایران به فحاشی و گاه حمله به رای دهندگان در مقابل سفارتخانهها و کنسولگریهای ایران تجمع میکنند و عملا گروه فشار خارج کشور را تشکیل میدهند نیز حکایت دیگری است از سنخ آنچه بر فائزه هاشمی در زندان رفته است. طبق تعبیر نیچه، آن گروههای فشار در زندان و خارج کشور کسانی هستند که در مبارزه با هیولا مدتهاست خود به هیولا تبدیل شدهاند.
در ایران ما در کنار نیروهای سیاسی چپ، راست، لیبرال و محافظهکار بطور عمده با چهار گروه تندرو روبرو هستیم که نگاه حذفی به دیگر نیروهای سیاسی دارند و اگر زمانی قدرت اصلی را در دست داشته باشند دیگران را کاملا سرکوب و حذف میکنند. این نیروها البته دارای قدرت، امکانات و پایگاههای سیاسی مختلفی هستند و شامل تندروهای داخل و درکنار حکومت، راستهای سلطنتطلب و ناسیونالیستهای فرشگردی یا «ایراننوین»ی، چپهای افراطی و نیروهای افراطیها قومیتها میشوند. هرچند هرکدام از نیروها دارای نگاه ایدئولوژیک و حذفی به دیگر نیروهای سیاسی هستند، اما برخورد دموکراسیخواهان طبیعتا به رسمیت شناختن آنها و رعایت حقوقشان در چهارچوب حاکمیت قانون است.
روشن است که شکوائیه فائزه هاشمی متوجه بخشی از زندانیان سیاسی است که چنین رفتاری داشتهاند و چنانکه ایشان نیز تاکید میکند آنها در برابر کل زندانیان سیاسی گروه اندکی را تشکیل میدهند. پرواضح است که زندانیان آزاده در میان زندانیان سیاسی کشور بسیارند، از جمله خود ایشان یا افرادی چون سعید مدنی.
در زمان شاه نیز زندانیان سیاسی گاه چنین رفتارهایی با مخالفان خود میکردند، اما مردم از این رفتارها بعدها که آنها از زندان آزاد شدند به تدریج و بویژه با شروع اختلافات حکومت با سازمان مجاهدین خلق با خبر گشتند. در آن دوران و تا مدتی بعد از انقلاب زندانیان سیاسی دارای چنان جایگاه و تقدسی بودند، که کمتر کسی آنها را مورد نقد قرار میداد.
از هماکنون برخی بر خانم هاشمی ایراد گرفتهاند که ایراد گرفتن او از زندانیان سیاسی، نحوه خبررسانی گاه غلوآمیز آنها، افشاگرهای او درمورد رفتار برخی سلطنتطلبها و چپها و یا سکوت یا همراهی برخی از دیگر زندانیان سیاسی با رفتار دیکتاتورمآبانه آنها در زندان با فائزه هاشمی و برخی دیگر، آب به آسیاب حکومت میریزد و به مصلحت نیروهای اپوزیسیون و نیروهای مبارز نیست که چنین نکاتی مطرح شود.
در پاسخ باید گفت که اتفاقا دموکراسی از همین امروز و از هرجا که هستیم شروع میشود. بویژه اینکه کسانی چنین رفتارهای زشت و مستبدانهای در زندان داشتهاند که اصولا در آغاز مبنای مخالفت آنها با جمهوری اسلامی بخاطر همین نوع رفتارهای استبدادی و قلدرمنشانه حکومت بوده است. اتفاقا چون آنها وعده نظامی بهتر و دموکراسی میدهند باید از همین امروز مورد نقد و پرسش قرار گیرند که چطور کسانی که از هماکنون در زندان دنبال جلوگیری از آزادی برخی از همبندان خود هستند و با آنها به روش، منش سرکوبگرانه و با ادبیات توهینآمیز و اتهامزنانه برخورد میکنند، چطور در فردای آزادی از زندان میخواهند به وعده دموکراسی و حقوق بشر خود پایبند بمانند؟
شجاعت فائزه هاشمی در نوشتن این نامه قابل احترام است. شکوائیه او از درون بند زنان زندان اوین نامهای تاریخی است که در اسناد مبارزات سیاسی مردم ایران به یادگار خواهد ماند.