.فرهنگ موازی.
باید فرهنگ ارتجاعی آرکائیک و آرشایی و دوران توحش و انتقام را فراموش کرد و به فرهنگ هومانیستی و انساندوستانه غرب قانونمند اشهد ! گفت.
در تمام فرهنگهای کهن و در تمام ادیان ابراهیمی چون قانون و منطق و انسانمداری نبود، عدالت را با انتقام جبران میکردند. چشم بجای چشم، دست به جای دست، خون بجای خون.
غرب در راه هومانیسم و عدالت ، مجاهدین وفدائیانی مانند سقراط و عیسی مسیح و جردانو برونو و صدها شهید و فدایی دیگر را داد، تا علیه شاه و پدر روحانی و برده دار و فئودال و بورژوا و دیکتاتور ،مردم بتوانند دستگاههای عدالت و قانون برقرار کنند.
اکنون گذشته های توحش باستانی و اسطوره ای و تراژدیک را باید فراموش کرد.
یونان باستان جنایتهای خود و شرق و بین النهرین را بشکل نمایشنامه کمدی و تراژدی در آورد تا بیننده گان به گذشته خود بخندند یا بگریند، و بتوانند وارد دوران انسان دوستی و قانونمندی گردند.
-- گذشته ها گذشته ! ای دختر کولی ، امشب بر تو مهمان ام، تا ........
بهتر است با فرهنگ غربی آشنا شد که مهد دمکراسی، عدالت اجتماعی، سکولاریسم، سوسیالیسم، انترناسیونالیسم، فمنیسم، فدرالیسم، و حقوق بشر، است.هومانیسم،انساندوستی،انسانگرایی،انسان محوری. هومانیسم،- از یونان باستان تا هومانیسم سوسیالیستی.هومانیسم جنبشی است فکری اجتماعی که ریشه در فرهنگ یونان باستان دارد و کوششی بود برای نوزایی ایدههای انسانی. اغلب آن با مقوله رنسانس تعویض میشود گرچه بخش و زیرمجموعه ای از آنست. رنسانس جنبشی عمومی و هومانیسم حرکتی فکری علمی بود. خصوصیت آن مبارزه و مخالفت با سلطه کلیسا و فرهنگ اسکولاستیک، و مذهب کاتولیک، و مخالفت با امتیازات و سلطه نظام فئودالی بود. هومانیسم مرسوم امروزی در قرون 16-14 میلادی در ایتالیا شروع شد و جنبشی فرهنگی فکری، در آغاز رشد بورژوازی و در زمان رنسانس که متکی بود بر اقتصاد و روابط اجتماعی آغاز سرمایه داری در اروپا.
از جمله اهداف اندیشه و جنبش هومانیسم، دفاع از آزادی و حمایت از شرف و حیثیت انسان و تشویق تکامل و شکوفایی نیروهای خلاق او. هومانیسم واژه ای است لاتین و در مرکز توجه آن- عدالت اجتماعی، مخالفت با استثمار انسان، ضدیت با جنگ، تشویق خوشبینی و امید، علاقه به این جهانی بودن، و عقلگرایی قرار داشت. هومانیسم مرسوم، عصر و دوره ایست میان قرون 16-14 میلادی که موچب جنبشی فلسفی فرهنگی علمی در تاریخ سیر اندیشه اروپایی بود. در ایتالیا آن از سال 1350 میلادی از طریق شاعرانی مانند پترارکا و بوکاسیو، و متکی به فرهنگ روم باستان، و علیه دگم های کلیسایی به پا خواست.
هومانیسم برابری طلب ضد فئودالی، موجب تولد پیشگامان عصر روشنگری مانند هگل، هردر، فویرباخ، هومبولت، مارکس و انگلس شد، ولی نزد مارکس و انگلس، هومانیسم دیگر فقط اعتراض و جدل نظری نبود بلکه از طریق شناخت علمی و طرح تضادهای طبقاتی در جامعه بورژوایی موجب زایش تئوری هومانیسم سوسیالیستی شد که ماهیتا مردمی و انقلابی بود.
هومانیسم اصلی میان قرون 16-14 میلادی، خواهان نوزایی انسان گرایی از فرهنگ یونان و روم باستان و خواهان کوشش در راه انسانیت وتشکیل ساختارهای انساندوستانه در تمام هستی بود. طبق آثار مهم هومانیستی سیسرو، آن نتیجه آشنایی رومیان با فرهنگ پایانی یونان بود. تعریف دیگری مدعی است که هومانیسم جنبشی فکری-ادبی، ضد مکتب اسکولاستیک مسیحی، از آغاز قرن 14 میلادی بود که در زمان جنبش رنسانس ایتالیا شروع شد و خواهان توجه به زبانهای باستان، ادبیات، هنر، فرهنگ، عقل و دانش گردید و مدعی بود که انسان موجودیست خوشبین، این جهانی، لایق آزادی و احترام و پیشرفت و ترقی.
از نظر تاریخی هومانیسم، رنسانس فکری فرهنگی سکولار یونان و روم باستان بود که مخالف درونگرای مذهبی عرفانی، انفعال و گوشه گیری در مقابل سئوالات و مبارزات سیاسی طبقاتی بود. جنبش هومانیستی خلاف تبلیغات بورژوازی خاص اروپا نبود بلکه مخالف شونیسم و سیستم حکومتی نخبه گان بود. در تاریخ اندیشه بشر زمان آغاز اندیشه هومانیسم در 2700 سال پیش با خودشناسی انسان شروع شد و برایش معنی و هدف هستی مهم بود. اوج و پایان آنرا مارکس در هومانیسم سوسیالیستی پیش بینی نمود.
نوستالژی هومانیسم از آغاز خوهان عدالت، همبستگی، برابری، صلح، عشق، سعادت، زیبایی، رفاه، و بشاشیت در زندگی بود. هومانیسم خاص اروپای مسیحی نبود بلکه در رابطه با تاریخ کار و مبارزات اجتماعی طبقاتی زحمتکشان تمام خلقهای فرهنگساز کره زمین مانند مصر، هند، چین، ایران، بابل، یهود، یونان، رم، و غیره بوجود آمد و در اسطورههای این ملتها مطرح شد. چون در جوامع اولیه عهد باستان زندگی بسیار سخت بود، تمام خلقهای کهن خالق اسطورههای بهشت باوری، عصر و دوران های طلایی، و هومانیسم های تخیلی بودند، به این دلیل مقوله هومانیسم در آثار ادبی و فلسفی رواقیون، کلبیون، سوفیست ها، و در نوشته های افلاتون و ارسطو مشاهدی میشود. نمایندگان نظریات هومانیستی در عصر برده داری یونان باستان عبادت بودند از بقراط پزشک، اوریپیدوس، و شاعرانی مانند سوفوکلس. پروتاگوراس از جنبش سوفیسطی میگفت انسان میزان همه چیز است.
ایده آل آموزش یونانیان باستان واژه پارسی "پیدا" بود. منابع تاریخی غرب امروزه ابوعلی سینا را از جمله هومانیست های مهم شرق بشمار می آورند. نمایندگان هومانیسم در زمان رنسانس و عصر جدید عبارتند از دانته، اراسموس، میراندولا، رابله، هوتن، رویشلین، فرانک، آگری کولا، و غیره. ایدئولوژی بورژوایی میکوشد تا جریان هومانیسم را یک جنبش صرفا نظری معرفی کند و نه جنبشی انقلابی و مبارز ضد کلیسای کاتولیک و ضد فئودالیسم. هومانیسم رنسانسی در غرب موجب زایش عصر روشنگری، جنبش سوسیالیسم تخیلی، و تشکیل ادبیات و فلسفه هومانیستی کلاسیک آلمان شد. نمایندگانش عبارتند از جان لاک، اسپینوزا، لایبنیتس، روسو، ولتر، دیدرو، هولباخ، لسینگ، هردر، گوته، شیلر، کانت، فیشته، هگل، فویرباخ، و هومبولت. مارکس میگفت تنها هومانیسم واقعی، کمونیسم است.
سوسیالیست ها مدعی هستند که هومانیسم امروزه فقط در مبارزه با امپریالیسم و نظام سرمایه داری عملی است، یعنی هومانیسم، سوسیالیسم زمان حال است. متفکران هومانیسم پیش از مارکس، مانند کانت و هگل بدلیل ناتوانی علمی نتوانستند آنرا عملی سازند. هومانیسم سوسیالیستی از نظر کیفی با دیگر انواع هومانیسم صوری و آبستراکت پیشین فرق دارد. هومانیسم سوسیالیستی نحستین بار توسط مارکس بشکل علمی تئوریزه شد. جامعه و نظام بورژوایی بدلیل وچود مالکیت خصوصی، استثمار و سلطه بر زحمتکشان، جهت اجرای ایدههای هومانیستی ناتوان است. بیان نظری هومانیسم سوسیالیستی در مارکسیسم-لنینیسم و عملش در مبارزات انقلابی طبقه کارگر، کنار زدن نظام سرمایه داری، و تشکیل جامعه سوسیالیستی، و احترام به سنت های گذشته هومانیستی است. امپریالیسم همیشه مشوق جنگ، ارزشهای ضد هومانیستی، و خشونت عریان بوده و خواهد بود.
بخشی از لیبرالها هومانیسم را جنبشی فرهنگی ادبی هنری زبانی تعریف میکنند که هدفش اشاعه ادبیات،زبان، علوم کلاسیک، زبانهای باستان یونان و روم است، و نه حرکتی انسانی انقلابی طبقاتی. هومانیسم از آغاز قرن 19 میلادی بشکل آموزش و تربیت انسانها تبلیغ میشد. هدف اینگونه هومانیسم عملی نمودن ایده آلهای ادبی فرهنگی فلسفی دوران باستان، مخصوصا فرهنگ یونانی رومی بود. تخریب قسطنطنیه در سال 1453 میلادی باعث شد که اندشمندان بیزانسی آثار فرهنگی یونانی مخصوصا ادبیات را به اروپای جنوبی بیاورند و موجب رونق افکار هومانیستی شوند. در مرکز تفکر هومانیستی غیر از خود انسان، تحقیق و تحصیل تاریخ و زبان های باستان قرار داشت. از قرن 16 میلادی نمایندگان این جنبش را با القابی مانند فیلسوف، شاعر، پزشک، دانشمند، و سیاستمدار نیز مزین نودند. در هومانیسم رنسانسی قرون 16-14 میلادی غیر از شناخت حقیقت، خوشبینی و امید در مقابل تاریکی سدههای میانه مهم بود.
بازخوانی مجدد اندیشه های هومانیستی در قرون 19-18 میلادی در آلمان از طرف ادیبانی مانند وینکلمن، هردر، لسینگ، گوته، و شیلر مطرح شد. هومانیسم رنسانسی اروپایی محدود به افراد خاصی از طبقه متوسط و قشر روشنفکر مانند- دانته، رابله، میراندولا، پترارکا، بوکاسیو، هوتن، رویشلین، مور، اراسموس، و فرانک بود. در قرون 18-17 میلادی هومانیسم بدلیل رشد روابط اقتصادی سیاسی فرهنگی بورژوایی، در جنبش های روشنگری، سوسیالیسم تخیلی، فلسفه کلاسیک آلمان، و در هنر و ادبیات، نمایندگانی مانند لاک، اسپینوزا، لایبنیتس، ولتر، دیدرو، هولباخ، وینکلمن، کانت، فیشته، هگل، فویرباخ، لسینگ، هردر، گوته، شیلر، و هومبولت داشت.
مورخین جنبشهای اجتماعی حدود 4 گونه هومانیسم را در فرهنگ غرب تشخیص داده اند- هومانیسم رنسانسی قرون 15-14 میلادی، نئوهومانیسم یا هومانیسم ثانی قرون 19-18، هومانیسم ثالث از آغاز قرن 20، و هومانیسم سوسیالیستی در مقابل هومانیسم بورژوایی. نئوهومانیسم قرون 19-18 توسط اندیشمندانی مانند شلگل، گوته، شیلر، هومبولت، وینکلمن، مطرح گردید. "هردر" آلمانی ریشه هومانیسم در انسان را قوانین طبیعی میدید. هومانیسم رنسانسی ایتالیا در قرون 15-14 میلادی متکی به آثار پترارکا و سیسرو بود که شامل زبان، ادبیات، هنر، و فرهنگ میباشد. نئوهومانیسم در آلمان از طریق هلدرلین شاعر، در آغاز قرن 20 و علیه الهیات جزم گرا مطرح شد. نمایندگان هومانیسم ثالث یا نئوهومانیسم، نمایندگان "فلسفه زندگی" اندیشمندانی مانند نیچه، هایدگر، و فوکو، که اروپا مرکز بودند، و جریان "پوزیویتیسم" که متکی به علوم تجربی بود، شروع شد. هومانیسم در آلمان ادامه ادبیات و فلسفه بورژوایی کلاسیک آلمان بود. هومانیسم سوم توسط "و. یگر" در آغاز قرن 20 خواهان مجدد نوزایی آموزشهای کلاسیک یونان و روم باستان شد. از زمان مارکس جوان به مقوله هومانیسم بشکل انتقادی نگریسته میشد. او میگفت اسای هومانیسم باید بر پایه انسانشناسی مدرن باشد. سارتر اگزیستنسیالیسم را نیز نوعی هومانیسم میدانست چون انسان در آن قانونگذار برای خود و جامعه است.