رفتن به محتوای اصلی

افزودن دیدگاه جدید

فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
نشخوارگر جویده های دیگران

درووود!
مختصر و اشاره وار.

هیچ چیزی در جهان و کائنات و کهکشانها، «ناب/خالص» نیست. هر چیزی ادغام و ترکیب و آمیخته و آغشته است. «فرهنگ» به سان «غربال» می ماند که در پروسه بالندگی و گسترش به غربال کردن ناخالصیها و زمختیها و خشونتها و شرارتها و نامناسبها و امثالهم تکاپو دارد و تازه از ویژگیهای فرهنگ غنی نیز این است که ناخالصیها را هرگز به دور نمیاندازد؛ بلکه آنها را به کود وامیگرداند برای رشد و بالیدن «گزینشها و بهینه ها».
اندیشیدن در باره تجربیات و تاریخ و فرهنگ مردم خود که به کشف و شناخت بُنمایه های اصالتهای تجربی و بیواسطه و هویّت اصیل آدمی مختوم میشود از سپیده دم فرهنگ ایران برای تمام قدرتپرستان و جبّاران امتیازخواههای نجومی از کلیدیترین مشکلات و دردسرها بوده است؛ زیرا انسانی که از تخمه گوهر خودش زاییده و فرابالیده شود به هیچ الاه و مقتدر و حاکم و آمر و رسول و نبی و مجنهد و مرجع و استاد دانشگاه و رهبر و پیشوا و طلایه دار و روشنفکر متابعتی و تابع هر چی آقا گفت، اصلا و ابدا محتاج نیست؛ زیرا خودش به چشمی توانمند است که در تمام تاریکیهای زندکی میتواند به کمک آن، راه و چاه خودش و «نیک و بد خودش» را از همدیگر تمییز و تشخیص دهد و به هنگام، تصمیم بگیرد و رفتار کند. «فرهنگ» هیچگاه «خالص» نبوده است. از خالص و ناب بودن و تنها «صراط مستقیم» بودن فقط آنانی سخن میگویند که «ادّعای مالکیّت انحصاری حقیقت» را دارند همچچون تمام ادیان مزخرف نوری از میترائیسم و زترشتیگری گرفته تا یهودیّت و مسیحیّت و اسلامیّت و ایدئولوژیهای برآمده از آنها مثل مذهب منحط مارکسیسم.

فرهنگ، غربالگری میکند و بهینه آفرینی. آدم باید شعور و فهم فردی داشته باشد تا بتواند این دو را از همیدگر تمییز و تشحیص دهد. با آویزان شدن به انواع و اقشام تئوریهای ناجویده و نافهمیده و نسنجیده رسولان دانشگاههای باختری، هیچکس اتوماتیکوار «آگاه و مستقل اندیش و قائم به ذات» نمیشود تا یاد بگیرد با مغز خودش بیندیشد؛ بلکه تا توی گور، مقلّد و تابع و ذلیل و گادو و نشخوار آئتوریته های جاه طلب و قدرتپرست میماند. شناخت و دانش از پیامدهای جستجوها و تلاشهای تفکّری و سنجشی و زحمات فردی برای پاسخ به پرسشهای کلیدی بشری و اجتماعی و جهانی و فردی اسست که زاییده و پروریده میشود. با آویزان شدنهای متابعتی، هیچکس متفکّر و زاینده افکار و ایده های فردی نمیشود.
«آقای خلجی» حسب اظهارات و نوشته ها و مواضع شخص اش؛ نه «اسلامیّت» را میشناسد. نه «هیچ آگاهی پیش پا افتاده دبستانی» از تاریخ و فرهنگ ایران دارد. نه کوچکترین شناخت درخور و ارزشمند از تاریخ تحوّلات فکری و اجتماعی و فلسفی و کشوری باختر زمینیان به طور کلّی. ذهنیّت او همچون کثیری از ذهنیّت آکادمیکرهای ایرانی است که در سطحیّات رایج دایرة المعارفی و رجزخوانییهای هزارر بار جویده و نخ نما شده، انباشته اند و در مکرّرگویی ید طولایی دارند بدون آنکه کوچکترین نقشی و تاثیری و ایده ای و فکری از خودشان داشته باشند. آقای «خلجی» هنوز نمیتواند و نمیخواهد که در برابر همان نخستین آیه قرآن، کوچکترین موضع انتقادی بگیرد و این یعنی اینکه ایشون و دیگرانی همچون ایشون، هنوز الفبا را نیز نیاموخته اند؛ چه رسد به اینکه بخواهند حرفی نیز برای گفتن داشته باشند.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان

ش., 13.07.2024 - 07:27 پیوند ثابت

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید