اندیشیدن در باره تناقضات و تحریفها برای کشف حقیقت
درووود!
توضیحی مختصر در باره لینک شخص ناشناس و اظهارات خانم آموزگار،
نقش ارزشمند تمام ایرانشناسان بیگانه و استادان زبانهای باستانی از جمله «پهلوی و اوستایی»، جای هیچگونه چون و چرایی ندارد. بیگانگان را فعلا کنار میگذارم، هرچند نقش و سهم آنان در کاوشهایی که منتشر کرده اند، بسیار عظیم است و استادان ایرانی نیز به پژوهشهای آنها مدیونند و اکثرا وامدار آنها. ولی از خودیها، زنده یادانی مثل: «پورداوود، تفضّلی، عفیفی، ماهیار نوایی، مهردار بهار، هاشم رضی و صادق هدایت و دیگرانی که در قید حیات نیستند» و همچنین خانمها «کتایون مزداپور، ژاله آموزگار» و دیگرانی همچون این عزیزان که همّت کرده اند و به ترجمه متون کهن ایرانی تا جایی پرداخته اند که در توش و توان و استعداد و هنر تمییز و تشخیص فردیشان بوده است، جای سپاس و درودهای بسیار است.
امّا مشکل کلیدی تمام این عزیزان رفته و هنوز زنده که عمرشان دراز باد، در این است که هیچگونه «مغز فلسفی و آفریننده» برای اندیشیدن در باره محتویات تجربیات نیاکان ایرانیان نداشته اند و ندارند. چنین توق,ی نیز نباید از این عزیزان داشت؛ زیرا با «فلسفیدن» هیچگونه پیوندی ندارند و رشته تخصبصی آنها زبانشناسی و ادبیّات است. آنها در حد همان مترجم متون کهن و استاد تدریس روشهای ترجمه و عبارتبندی و غیره و ذالک محسوب میشوند. مسئله اندیشیدن در باره متون کهن و بازمانده از عصر ساسانیان تا زمان شکلگیری نخستین سلسله پادشاهی در ایران و تولیدات «شاعران و نثرنویسان ایرانی» متعاقبش، سوای غور و بررسی و ترجمه متون است. از یاد نباید برد که میترائیستها و بدنبال آنها موبدان زرتشتیگری با تمام نشانه ها و ردّ پاهای نوشتاری و کتبی عصر هخامنشیان و اشکانیان با شدّت تمام جنگیدند. آنچه ما را به دامنه های «تجربیات نیاکانمان در «عصر زنخدایی» راه میبرد و مددکار است، دقیقا اعتقادات مردم ایران و وجود زبانها و آداب و مراسم و مهمتر از همه، «حماسه سراییها و عشّاقنامه ها و دیوان شاعران و مکتوبات منثور ایرانی و عربی» است که در مقایسه ای کاملا دقیق و کریمینولوژیکی میتوان مراحل جنگ و خصومت موبدان میترائیسم و زرتشتیگری و اسلامیّت را در همدستی با سلاطین نالایق برای پیکار علیه مردم ایران در جامعیّت وجودی اقوامشان که همچون روشهای رفتاری و گفتاری سیستم ولایت مخوف و خونریز فقاهتی بوده اند، با چشمانی دقیق و وجدانی بسیار بیدار و مسئول و تیزسنجی بی امّا و اگر، پیگیری و ردّیابی و آشکار و رسوا کرد.
بنایبر این، آنانی که تصوّر و به خودت تحمیل و تلقین میکنند که ایرانشناسی و تحقیق در زمینه ادبیات کهن و دیوان شاعران ایرانی به معنای فقط رتوشگری و تنقیح و تحشیه و تعلیق نویسی و پاکیزه منتشر کردن آثار کهن است، همه بدون استثنا در تضاد و خصومت با فرهنگ و تاریخ ایران هستند؛ زیرا راه را به نوزایی ایران و نسلهای معاصر و آینده مسدود میکنند. به همین دلیل، ارزش کار تمام اساتید ایرانی که به ترجمه و تحقیق در زبانهای پهلوی و اوستایی و دیگر زبانهای خانواده زبانهای ایرانی همّت کرده اند و همچنان همّت میکنند و همچنین محصولات تحقیقی و تفحّصی ایرانشناسان بیگانه در همین است که آثار آنها را به حیث «ملاط برای موضوع اندیشیدن فلسفی و زایش ایده ها و افکار از تجربیات اصیل و بیهمتای نیاکان ایرانیان» در نظر گرفت. هر گونه محدود کردن تحقیقات به دایره فقط «ملاطها» به معنای خیانت آشکار به تاریخ و فرهنگ ایرانیان است و مستحق سرزنشها و نکوهشها. از یاد نباید برد که «بُنمایه های فرهنگ ایرانیان» هرگز و هیچگاه به «زرتشتیگری» محدود و مختوم نمیشوند که «دین ایدئولوژیکی حکومتی» برآمده از تحریفات و تحذیفات و چرتیات و مزخرفات موبدان زرتشتی و میترائیسم بوده و به حیطه بزرگترین تحریفگران معنای اصیل نامها و مفاهیم و تصاویر اسطوره ای خدایان ایرانی تعلّق دارند. بُنمایه های فرهنگ ایرانیان با اعتقادات تبلیغی و جا افتاده و نصوصی و آکبنید ادیان برآمده از تحوّلات جامعه ایرانی در تاریخ رویدادهایش، اصلا و ابدا هیچ سنخیّتی ندارند. بنمایه های فرهنگ ایرانیان در تضاد و نفی تمام آن پرت و پلاهائیست که الاهیات زرتشتیگری را پی ریخته اند. ارثیه هولناک الاهیات میترائیسم و زرتشتیگری به اسلامیّت و یهودیّت و مسیحیّت رسید که موجب فلاکتها و ذلالتها در تاریخ بشر شده اند تا همین ثانیه های گذرا. «بُنمایه های فرهنگ ایرانیان» دقیقا در نفی و سنجشگری تمام چیزهائیست که مدّعیان ادیان نوری و ابراهیمی بر آنها، قلعه ناحقّ و مخرّب و خونریز و ضد زندگی خود را به پا کرده اند. به همین دلیل، سنجشگری گام به گام در رویکرد به تاریخ و فرهنگ ایرانیان باید هر جوینده و پژوهنده ای را به کشف و شناخت تمام جنایتها و تبهکاریهایی که در حقّ مردم ایران و فرهنگ آنها شده است، کامیاب کند؛ وگر نه هر تحقیق که به هزاران سند و کتابنامه و امثالهم نیز مجهّز باشد، پشیزی ارزش ندارد. فعلا تا همین جا بسه.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان