سرزمین های زیادی را گردیده ام , در هر سرزمینی افسانه ای را دنبال کرده ام .حال در این سرزمین تاریخی تکیه داده بر گلشن درخت گردوئی به افسانه آرش فکر می کنم.
درختی تنومند در دره ای بسیار کهن در وادی فرغانه در ترکستان .شاید روزی روز گاری مردی که نیمش ز ترکستان بود و ملول از دیو دد ودر جستجوی انسان بر این درخت اساطیری تکیه زده باشد .انسانی که یافت نشد وآن یافت نشده آرزویش بود .آرزوئی دیرین
اما من این آرزو را در جستجوی تیراساطیری آرش یا بهتر است بگویم تیرهای اساطیری بر آمده از جان های آزاد یک ملت ،یک کهن دیارپی می گیرم. تیرهاای که جان بسیار آزادگان درآنهاست. راز عشق ,پایداری و آرزوهای ملتی نگاشته بر آنها.تیرها ای رها شده در زمان که رنگ وبوی بسیار نسل ها با خود دارند .چرا که هر نسل آرش های خود را دارد .کمانداران زمان در جامه های گوناگون .
کوه ها و دره ها را در نوردیده ام بر تن تنومند بسیار درختان کهن دست کشیده ام تا شاید نشانی از تیرهای رها شده بیابم .همراه بسیار جان های عاشق سرود خوان تا ستیغ البرز بالا رفته ام! سحرگا هان آن گاه که خورشید , تن به صخره ها می سائید و در نجوا بانسیم صبحگاهی بالا می آمد. نشان از آرش گرفتیم!آفتاب نخست گرمی تن داد وگفت:"بسیار کسان هم قبل از شما از من نشان آرش وآرش ها گرفته اند .از آخرین دیدارشان با من!من چگونه می توانم نشان از جانهای آزاده ای بدهم که درون تیری عجین شده با جان هنوز در پروازند!آن تیر نشسته بر ساقه تناور درخت گرود تنها یک نشانه است .نشانی از درختی که دیر به بار نشیند.بهره دهد و دیر پاید.نشانی از پایداری یک ملت. آن تیر آمیخته باجان آرش هنوز در طیران است و چشمان نگران آرش بر این سرزمین زیبا و باستانی می نگرد. او بفریاد جان های آزاد با زبان،امید ،خرد،سخت گوشی،عشق به انسان جواب میدهد. نشانی جان هائی میدهد، که با عشق به این سرزمین ،به این آب ،به این خاک ،از انسان هائی که آمدند ،رنج بردند ،کار کردند و این سرزمین را طی قرن ها وقرن ها ببهای جان حراست کردند و ساختند.نشانی کسانی که هر زمان بر بیداد و بیداد گران شوریدند تا از آزادگی یک ملت دفاع کنند.اگر گوش نیوشتان باشد صدای آنهارا از اعماق تاریخ می شنوید .صدائی آمیخته با درد !درد هجوم بیگانگان ! از میانه میدان نبرد. آن گاه که اعراب شمشیر آخته بر گردن پیر و جوان می زدند , زنان وکودگان را به اسارت و بردگی می بردند وخدائی جبار را بر سر نوشت مردمان حاکم می ساختند ! صدای مویه اورا می شنوید.
در آن زمانه تلخ که فساد حکومتیان را گرفته بود وموبدان در کار تزویر وگرم رو آزادگان در بند بودند! تیر او کارگر نمی افتاد وجان عاشقان کفاف نمی کرد.هر بارصدای فرو افتادن و بر خاستن.
چکاچک شمشیر جلال الدین بر کرانه رود سیحون ! زمانی که بی مهابا برقلب لشگریان چنگیز زده بودو در میان شگفتی چنگیز از رود خروشان سیحون به کناره دیگر می رفت. اما این تمامی افسانه آرش نیست افسانه او تنها نهادن جان در تیر وچله کمان نیست او مجموعه یک تاریخ است .تاریخی که گاه در زیر زمین خانه مولانا همراه او دور ستون می چرخد وشکایت از بریدنش از نیستان می کند . زمانی دیگر درحجره بوعلی گوش بر نیوش او می دهد .همراه با ابو ریحان بیرونی قدم می زند وشرح داستان نهادن جان بر تیر می دهد و بو ریحانش کتابت می کند.
"افراسیاب بر منوچهر چیره شده بود ومرز را تنها انداختن تیری معین میکرد.در این هنگام فرشته اسفندار مذ نمایان شد وفرمان داد تا تیر وکمانی برگزینند ,آنگاه آرش را که مردی پاک بود و حکیم و جنگ آور برای انداختن تیر بیاوردند !برهنه شد بدن خویش به کسان نمایاند و گفت ای پادشاه ! ای مردم ! به تنم بنگرید!مرا زخم وبیماری نیست ولی می دانم که پس انداختن تیر پاره پاره خواهم شد .تیر انداخت باد در خدمت او بود ! اهورا در خدمت او بود !آن تیر از کوه رویان گذشت ! در دور ترین مکان خاور به فر غانه رسید وبر ریشه درخت گردوئی فرود آمد . گویند از آنجائی که تیر پرتاب شد تا بدان جائی که فرو نشست شصت هزار فرسنگ راه است !پس جشن تیرگان پدیدآمد" تاریخ طبری
از ابو ریحان عبور می کند با سعدی حکیم وشاعر همراه میشود. در معرکه عشق سپر می افکند.چرا که آن جا " به جز از سینه عاشق سپری نیست."
زمانی دیگر با رند شیراز آتش بر خرقه زاهد میزند , بر جنگ هفتاد ودو ملت عذر می نهد.مقام خوداز زبان حافظ در می یابد .مردی که شاهی همنشین در درون دارد پست نمی شود و هوای رسیدن به منزلگه خورشید دارد. "کمتر از ذره نه ای پست مشو عشق بورز تا بمنزلگه خورشید رسی چرخ زنان"
او در میان مردم است ! در میان تاریخ . درعبور با شکوه ستارخان در تبریز از محله امیر خیز , از چرنداب تا رسیدن به عدالت خانه در تهران . در کسوت گرد آفرید. در سیمای حجاب از رخ گرفته قره العین با دستمال جلادی که راه نفس بر گلو گاه او بست بود.در شعر فروغ که عصیان می کرد. شعری که از شب تیره زندان نقبی بسوی نور می زد . در فریادبلند نرگس محمدی در در اوج شکنجه از شکنجه در زندان های حکومت اسلامی می گوید.تیر آرش تیری است معنوی تیری اساطیری بر گرفته از آرزو و خواست یک ملت منعکس شده در جای جای این سرزمین .هر جا که بانگ آزادیست
در کلاس درس فرزاد کمان گر در کردستان .در صدای جادوئی شجریان . درشلمچه همراه نوجوانی که سینه خیز به سنگر دشمن شبیخون می زند ! باجان آزادش فارغ از هر تعلق برای حراست از وجب به وجب این سرزمین قربانی می شود ,تا از آزادگی وشرف ما دفاع کند.
در میان گور های بی نام خاوران می گردد. از زبان هزاران جان عاشق فریاد می کشد واز دهان مادران داد خواه شرح ستم می دهد .از ستمی که خمینی در حق فرزندان این سرزمین روا داشت. از سحرگاهان خونین ، از طناب های دار و آرش های جوان از مجید رهنورد که از فراز دار شادی برای مردمش می خواهد.
دیگر در یافته بودم که آرش را ، تیر آرش را نباید در اسطوره ها جستجو کرد .اگر او در قالب اسطوره بماند منجمد میشود. او دیگر آرش نیست .اسطوره بودن او حضور تاریخی اما مداوم و زنده اوست در میان مردمان این سرزمین کهن ! در شادی وغم ! در شکست و پیروزی !درامید و نا امیدی ! روحی که در اوج نا امیدی امیدوارت می سازد و از پیروزی سخن می گوید حضوری گرامی در ذهن وقلب مردم .او روح یک ملت است .هر زمان که از صمیم قلب صدایش کنی ترا پاسخ خواهدداد . "نه" خواهد گفت بر فراخوان حاکم مستبد ولایت مدار. خواهد گفت که که عمر ستم وستم کاران پایدار نخواهد ماند . بدرستی بنگر بر آنچه که در بطن این سزرمین و مردمان آن می گذرد و نگاه کن بر آنجه که در طول تاریخ رفته است ستم گران و مستبدان می روند .آنچه باقی وپایداراست قدرت واراده مردم است و سرزمینی که ایران زمینش خوانند . ابوالفضل محققی
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
رواج سانسور و دروغ و تهمت در سایت ایرانگلوبال
جای تعجب نبود که جناب آقای توکلی شخصا سایه شوم سانسور را بر صفحه ایران گلوبال مستولی کرده است.بعضی از دوستان میگفتند که احتمالا شخص دیگری دستش تو کار است، اما بنا به اظهارات جناب توکلی؛ در پشت شمشیر دامکلوس سانسور، خود ایشان حضور دارند. جناب توکلی ما را به دروغ گوئی متهم کرده که گویا کامنت ما توهین آمیز بوده است. ایشان اگر راست میگویند؛ و به حرفهای خود اطمینان دارد، عین کامنت را درج فرماید تا خوانندگان صحت حرفهای وی را تصدیق کنند. در غیر این صورت ادعایش پوچ و دروغ محض است.
در ضمن کسی چادر بسر میکند، که با سانسور کامنتها از بیان نظرات دیگران جلو گیری میکند. در حالیکه درج قطعه عکسی در کنار کامنت حکایت از شناسائی ماهیت فردی آن شخص نمیکند. بسیار کسانی هستند که با عکسهای غیر واقعی خود را معرفی میکنند، که نه بیانگر نام واقعی و نه بیانگر هویت فردی آن شخص محسوب میشود. در واقع این نهایت سادگی و ساده لوحی است که کسی با قطعه عکسی خود را معرفی کند، شما نیز آن را باور کنید. در همین سایت ایران گلوبال کسانی قبلا با عکسهائی خود را معرفی میکردند، که با هویت آنان اصلا تطابقی نداشت. وقتی ماهیت بعضی هایشان در مصاحبه های ویدئوئی فاش شد، بعدا مجبور شدند عکس پیری هفتاد سالگی خود را به نمایش بگذارند. که این برای خواننده نه جاذبه ای داشت و نه چیزی را تغییر میداد. پس به بهانه عکس، بخودتان اجازه ندهید نظرات انتقادی دیگران را که خوشایند میل تان نیست، سانسور کنید. مخصوصا از انعکاس نظرات انتقادی نسبت به خاندان معدوم و منحوس پهلوی جلو گیری نکنید.
انسان در تعجب است که شما مدتیست خود را سپر بلای دیکتاتورهای ریز و درشت میکنید. دیکتاتورهائی که با قتل و کشتار مردم، با غاریت ثروتهای مملکت،
هستی مردم را بر باد داده، ایران را به ورطه نابودی کشیده اند. مردم فردا از حامیان این دیکتاتورها حساب خواهند خواست. خواهند گفت؛ شما از کی، شاه دوست و شاه پرست شده اید؟ شما که تا دیروز خود را طرفدار خلق و چپی وانمود کرده ادعای دمکراسی و عدالت اجتماعی میکردی. نکند تمام آن گفته ها و ادعایتان پوچ و دروغ بوده است؟
آقای توکلی؛ از رواج یکه تازی و دیکتاتوری اکیدا پرهیز کنید، دروغ و تهمت زنی را در سایت رواج ندهید. شهامت داشته باش. اصل کامنت را درج کن. تا خوانندگان خود قضاوت کنند.
جناب جم / بزدل جنابعالی هستی…
جناب جم / بزدل جنابعالی هستی که در پوشش یک نام مستعار دهها عبارت تحقیر امیز به نویسنده ای _که با عکس و نام واقعی مطلب می نویسد _نسبت می دهی . تو اگر ذره ای شهامت می داشتی ؛ می امدی و همان مطلب سانسور نشده ات را با نام واقعی و عکس برایم می فرستادی تا هر کجا که دوست می داشتی ؛ درج می کردم / لطفا توی تاریکی شعار گونه ننویس؛ دوران اینگونه عبارت پردازی های انقلابی بسر اماده است. اری دمکراسی و آزادی بیان کوچه یکطرفه ای نیست که بیایی چادر بسر کنی و هر چه دل خواست به مخالفین فکریت نثار کنی / نه جانم ؛ فریب این گونه ژست های انقلابی را نمی خورم
بز دلی هم حدی دارد
کسانیکه در مقابل قلم ما به ترس و وحشت می افتند، حتا جرئت انتشار محتوای کامنت ما را ندارند، چنین بز دلانی ،در مقابل توفان جامعه جغرافیای موسوم به ایران، فردا چگونه خواهند توانست از سوراخ موش بیرون بیایند؟
کسانیکه ترس و لرز چنان بر روح و روانشان مستولی شده که حتا جرئت شنیدن نظرات دیگران را ندارند، فردا با چه روئی در مقابل مردم ظاهر شده، چهره کسل و تکراری خود را بمردم نشان خواهند داد؟ آیا از بز دلی و ترسوئی خود، احساس شرم و خجالت نخواهد کرد؟
محضر محققی عزیز،خسته نباشید…
محضر محققی عزیز،خسته نباشید. براستی قوم محترم پارس چقدر خوشبخت است که آرش کمانگیری مثل جنابعالی را دارد. کسی که خود، آرش کمانگیر زمان است، چه نیازی به آرش کمانگیر افسانه ای دارد؟ خ......................... ...........محققی. بدون شک قوم فارس به وجود شما بسی افتخار دارد. مجاهدت بیدریغ شما، مرحوم کسروی جنت مکان را در خاطر زنده میکند، که نبیره محترم و تمامیت خواه ......................
در دوران شباب میگفتند:…
در دوران شباب میگفتند: اسطوره ها داستان آفرینش خدایان است. چون انسان دوران جاهلیت؛ بقول اسلام ،سواد علمی نداشت، داستان خلقت را بشکل اسطوره میساخت. زمان آن 1000-600 سال پیش از میلاد در یونان باستان است. در فرهنگهای کهن دیگر مانند مصر و هند و چین و ایران ممکن است تا 7000 سال نیز پیش از میلاد برسد.
در تاریخ فلسفه یونان در حدود 7 قرن پیش از میلاد ،مرحله لوگوس به مرحله اسطوره ای پایان داد. لوگوس را به معانی: عقل، منطق، خدا، علم و غیره ترجمه کرده اند.
در تاریخ یونان دوره ای با عنوان مرحله ترازدیک و قهرمانی وجود دارد که انسان کهن دنبال اعمال قهرمانی و جنگ و ناموس و شرف و وطن و میهن و تاج و جمهوری و غیره بود. ایران احتمالا نیز دارای این مرحله بوده چون به موازات فرهنگ یونان عمل می نموده.صاحبنظران میتوانند در این موارد قضاوت کنند.
داستان مانند پرسش مرغ و تخم مرغ است. اول مرغ بوجود آمد با تخم مرغ؟ یونان از ایران آموخت یا ایران از یونان؟ در شعر حماسی، با اشاره به 2 کتاب هومر، غربیها مدعی هستند که یونان شروع کرد.
شعر حماسی ایرانی توسط فردوسی را میتوان با شعر حماسی یونانی توسط هومر مقایسه نمود. هومر پیش از فردوسی در شعر حماسی وجود داشت .امروزه ادعا میشود که اگر شعر هومر در 2800 سال پیش نبود، انسان غربی هنوز در بربریت میزیست .اگر در قرن بیست، تئوری همه جا راهنمای عمل بود ، برای یونانیهای باستان ، شعر مشعلدار راه و سرنوشت شد . چون سرانجام آنان دست از آدمکشی و آدم ربایی ، توطئه و سوء قصد برداشتند و بجای جنگ و خونریزی در میدانهای نبرد ، به ورزشگاهها پا گشودند و در بازیهای المپیک شرکت کردند و از خرافات و سحر و جادو ، گریه و ماتم ،دست برداشتند و به سراغ شعر و آواز و رقص رفتند و به تئاترها وارد شدند ، جنگ و انتقام را به نمایش درآوردند و به حال و روزگار آن گریستند و سپس آنرا به طنز کشیدند و در آن باره خنده سر دادند و این افکار و احساسات را بشکل شعر و داستان و نمایشنامه به نسلهای بعدی منتقل نمودند تا شاید برای آنها درسی شود برای ابدیت !
هومر،شاعر یونانی 800 سال پیش از میلاد از میان صدها اسطوره و افسانه و حماسه قهرمانی یونانی ، دو داستان تاریخی الیاس و ادیسه را بصورت شعر بلند روایتی درآورد . مورخین غرب تاریخ فرهنگ یونان را 4000 سال و تاریخ فرهنگ سومری را 5000 سال حدس میزنند . محاصره و تسخیر شهر ترویا در غرب آسیای صغیر و در ترکیه امروزی حدود 1200 سال پیش از میلاد اتفاق افتاد و هومر 4 قرن بعد یعنی در قرن هشتم پیش از میلاد آن جنگ تاریخی میان یونانیها و ترویایی ها را در دو کتاب شعر بلند حماسی خود یعنی در کتاب های الیاس و ادیسه بصورت شعر روایتی درآورد .
هومر در نیمه دوم قرن هشتم پیش از میلاد زندگی نمود . دو اثر او در آغاز ادبیات یونان و سنت حماسه سرایی قهرمانی غرب قرار دارند . او در آغاز شعر اروپا قرار دارد گرچه وی متولد شهر ازمیر یا سمیرنا درغرب ترکیه امروزی است .
دو کتاب هومر حاوی 28000 شعر هگزامتری هستند . کتاب الیاس قدیمی ترین کتاب شعر ادبیات مغرب زمین است . این کتاب با زبانی فوق العاده شاعرانه دارای 16000 بیت شعر است . 24 سرود این کتاب پیرامون خشم آشیل ؛ قهرمان ملی و ایده آل یونان باستان است . اشعار این کتاب به محاصره 10 ساله شهر ترویا ازطرف یونانیان در غرب آسیای صغیر آنزمان و مستعمره نشین یونان میپردازد . حوادث 50 روز آخرمحاصره ترویا در این کتاب بصورت شعر در آمده .
زبان هنری این کتاب دارای عناصر لهجه ایونی-اولیشی میباشد . تسلط انسان بر خود در این کتاب بالاترین شکل رفتار مطلوب انسانی و رفتار صحیح در مقابل خدایان مورد اعتقاد آنزمان است . الیاس عنوان این کتاب از ایلیون گرفته شده که نام پیشین شهر ترویا در 1200 سال پیش از میلاد بوده . طبق اشعار آمده در این کتاب مبارزه دو ملت غربی یونانی و شرقی ترویایی در آنزمان مبارزه دو دسته و گروه از خدایان عهد کهن است که ازاین دو طرف جنگ حمایت میکردند و سرانجام خدایان غرب یونانی بر خدایان شرق ترویایی پیروز میشوند .
هومر را میتوان آغاز ادبیات کتبی و در پایان شعر شفاهی یونانی بشمار آورد . اشعار او ناشی از واقعیات مستقیم ، طبیعی و جهانبینی واقعی آنزمان یونان هستند . غیر از دو کتاب مشهور فوق به هومر حدود 6 کتاب نظم و نثر دیگر را نیز نسبت میدهند . اهمیت نظری و تئوریک آثار هومر درآنجاست که نه تنها ورژیل و هوراز بلکه ارسطو نیز در کتاب بوتیقای خود پیرامون هنر شعر سرایی از او کمک گرفته است .
کتاب شعر ادیسه جوانتر از کتاب الیاس است که با لهجه ایونی سروده شده . این کتاب را دومین سند آغاز ادبیات غرب بشمار می آورند . ادیسه از نظر زبانی مدرن تر از کتاب الیاس است . 12200 شعر هگزامتری آن به صورت 26 فصل ، ماجرای سفرهای پر رنج و درد ادیسه و بازگشت وی به وطن نزد همسرش است.روایت شرح 40 روز آخر جنگ ترویا در این کتاب ضبط شده اند . کشتی شکستگی ادیسه در حین بازگشت به وطن در دریای مدیترانه ماجرای غم انگیز دیگر این کتاب است .
فرق محتوای آن با کتاب الیاس ، تصویری جدید از انسان و روابط دیگر نسبت به خدایان یونانی است . از جمله صفات ادیسه در این کتاب بلوغ شخصیت ، توانایی تحمل سختی در زندگی ، اطاعت در مقابل خدایان ،تیزهوشی ، خیال پردازی و احساس مسئولیت هستند .
این کتاب شعر نه تنها روی حماسه سرایی سدههای میانه غرب بلکه روی دوره رنسانس تیز تاثیر مهمی داشته است . ادیسه در این کتاب بعد از سالها سرگردانی و رسیدن به وطن در شهر اتیاکا ، به انتقام از مردهای مزاحم اشرافی میپردازد که در غیاب وی برای همسرش پنالوپ ،مزاحمت ناموسی ایجاد کرده بودند.
دوستان چپ:
دوستان چپ:
اسطوره آرش اسطوره پایداری یک ملت است در طول تاری
او در میان مردم است ! در میان تاریخ . درعبور با شکوه ستارخان در تبریز از محله امیر خیز , از چرنداب تا رسیدن به عدالت خانه در تهران . در کسوت گرد آفرید. در سیمای حجاب از رخ گرفته قره العین با دستمال جلادی که راه نفس بر گلو گاه او بست بود.در شعر فروغ که عصیان می کرد. شعری که از شب تیره زندان نقبی بسوی نور می زد . در فریادبلند نرگس محمدی در در اوج شکنجه از شکنجه در زندان های حکومت اسلامی می گوید.تیر آرش تیری است معنوی تیری اساطیری بر گرفته از آرزو و خواست یک ملت منعکس شده در جای جای این سرزمین .هر جا که بانگ آزادیست
در کلاس درس فرزاد کمان گر در کردستان .در صدای جادوئی شجریان . درشلمچه همراه نوجوانی که سینه خیز به سنگر دشمن شبیخون می زند ! باجان آزادش فارغ از هر تعلق برای حراست از وجب به وجب این سرزمین قربانی می شود ,تا از آزادگی وشرف ما دفاع کند.
در میان گور های بی نام خاوران می گردد. از زبان هزاران جان عاشق فریاد می کشد واز دهان مادران داد خواه شرح ستم می دهد .از ستمی که خمینی در حق فرزندان این سرزمین روا داشت. از سحرگاهان خونین ، از طناب های دار و آرش های جوان از مجید رهنورد که از فراز دار شادی برای مردمش می خواهد.
دیگر در یافته بودم که آرش را ، تیر آرش را نباید در اسطوره ها جستجو کرد .اگر او در قالب اسطوره بماند منجمد میشود. او دیگر آرش نیست .اسطوره بودن او حضور تاریخی اما مداوم و زنده اوست در میان مردمان این سرزمین کهن ! در شادی وغم ! در شکست و پیروزی !درامید و نا امیدی ! روحی که در اوج نا امیدی امیدوارت می سازد و از پیروزی سخن می گوید حضوری گرامی در ذهن وقلب مردم .او روح یک ملت است .هر زمان که از صمیم قلب صدایش کنی ترا پاسخ خواهدداد . "نه" خواهد گفت بر فراخوان حاکم مستبد ولایت مدار. خواهد گفت که که عمر ستم وستم کاران پایدار نخواهد ماند . بدرستی بنگر بر آنچه که در بطن این سزرمین و مردمان آن می گذرد و نگاه کن بر آنجه که در طول تاریخ رفته است ستم گران و مستبدان می روند .آنچه باقی وپایداراست قدرت واراده مردم است و سرزمینی که ایران زمینش خوانند . ابوالفضل محققی
افزودن دیدگاه جدید