شخصی نوشت : اتابك فتح الله زاده از اعضای سابق سازمان فدائیان در كتاب خود به نام خانه دائي يوسف (ص 185) مینویسد... که در آستانه انقلاب، دو هفته درستاد موقت سازمان در دانشکده فنی دانشگاه تهران بوده و حسن (علی توسلی) گفت، قرار است سه دیپلمات مربوط به شوروی، به دیدار مسئولین سازمان بیایند و وی رفته وآنها را به درون آورد ! آیا این موضوع صحت دارد؟
برای اینکه این ادعای اتابك فتح الله زاده را مورد بررسی قرار دهیم جا دارد بخشی از کتاب «کاگب در ایران») اثر ولادیمیر کوزیچکین افسر عالیرتبه سازمان کاگب که در سال ۱۹۸۲ از تهران گریخت و به انگلستان پناهنده شد. گفته شدهاست که گزارشهای او، منجر به فروپاشی حزب توده ایران گردید را بخوانیم
_ شایان ذکر است که ترجمه فارسي این اثر توسط اسماعیل زند و دکتر حسین ابوترابیان که در چهارچوب جمهوری اسلامی فعالیت می کنند؛ انجام گرفته است و مترجم همچنین نظرات انتقادی اش را بشکل زیر نویس صفحات این کتاب نوشته است که عملی غیر حرفه ای است.
پایگاه] کا.گ.ب در تهران موفق شد در روز25 بهمن 1357 مستقیماً با مرکز رهبری دو سازمان مجاهدین خلق و فداییان خلق تماس بگیرد. این کار توسط ولادیمیر فیسینکو. Fisenko*V – ، به دلیل داشتن موهای مشکی و چشمان قهوهای تیره، شباهت فراوانی به ایرانیها داشت - صورت گرفت. فیسینکو، خود را نماینده رسمی اتحاد جماهیر شوروی برای گفتوگو و «تماس مستقیم» به این دو سازمان معرفی کرد.
در بعدازظهر 25 بهمن، .... ولادیمیر کوزیچکین، به همراه اکثر اعضا و افسران کا.گ.ب در ایران، به دانشگاه تهران رفت تا این دستور مسکو را به همه افراد پایگاه کا.گ.ب درتهران ابلاغ کند که: «فورا درسطح شهر پراکنده شوند و سعی کنند تا هنوز نظام حاکمیت جدید بر کشور مسلط نشده و ما را تحت فشار قرارنداده، هرطور هست از آب گل آلود ماهی بگیرند.
سران دو سازمان، ابتدا تردید و دودلی نشان دادند:
مجاهدین خلق، دراین تماس، از فداییان پیش افتادند: یک شماره تلفن، مربوط به یکی از خانههای امن خود در تهران را به مأمور شوروی داد تا در صورت نیاز فوری، بتوان با آنها تماس گرفت؛ ولی فداییان ترجیح دادند که این کار را نکنند و کار خود را زیاد به روسها گره نزنند.
روابط کا.گ.ب با مجاهدین به خوبی پیش میرفت ؛
. از سوی مجاهدین نیز اطلاعات مهم و قابل توجهی که در اختیار مقامهای سفارت شوروی قرار می گیرد و به آنان اطلاع داده می شود که در جریان حمله به ارگانهای رژیم شاه، «آرشیو اسناد ساواک» در اختیار سازمان قرار گرفته است.
وقتی این خبر را به مرکز منتقل کردیم، آنها بلافاصله طی تلگرامی از مسکو، خطاب به ما چنین نوشتند:
«... بلادرنگ با مجاهدین تماس بگیرید و از آنها پرونده سرلشگر مقربی در ساواک را بخواهید...»
این درخواست روسها نیز توسط سعادتی، به سازمان منعکس و شخصی به نام اکبر طریقی که از اعضای سازمان بود و در دادستانی انقلاب اسلامی کار میکرد، این پرونده را در اختیار سازمان قرار میدهد.
برای گرفتن اسناد از سعادتی به فیسینکو گفته می شود ؛ ساواک برچیده شده است و دیگر تعیقیب و مراقبتی در کار نیست ولی فیسینکو نمی پذیرد ؛ سرانجام او زیر فشار همکارانش از داخل سفارت به شماره تلفن خانه مخفی سعادتی زنگ می زند و قرار گذاشته شود تا مدارک را تحویل مامور ک گ ب قرار دهد .
در حالی که _داره کل هشتم ساواک (ضدجاسوسی) در دولت موقت بازرگان بار دیگر فعالیتش را تجدید کرد.این موضوع از چشم ماموران ک گ ب پنهان مانده بود
درتاریخ 6 اردیبهشتماه 1358، سعادتی ؛ عضو کادر مرکزی سازمان، به هنگام مبادله اسناد اطلاعاتی حساس با یک مأمور K.G.B، توسط پاسداران جمهوری اسلامی دستگیر شد.
به نقل کتاب کاگب در ایران از صفحه 352 _ 360 نوشته کوزیچکین افسر عالیرتبه سازمان کاگب
عباس امیرانتظام در خاطرات خود مینویسد:
عباس امیرانتظام که از ۱۳۵۷ تا ۱۳۵۸ بهعنوان معاون نخستوزیر و نیز سخنگوی دولت مهدی بازرگان فعالیت کرد...دریکی از روزهای اسفند 1357، منشی من اطلاع داد که شخصی میخواهد به ملاقات من بیاید و یک مسئله امنیتی را در میان بگذارد؛ مردی در حدود50 سال با قدی متوسط و لباس رسمی و کراوات به اتاقم آمد. او به من گفت که کارمند و عضو اداره ضدجاسوسی ساواک است. طبق خبر او، قرار است درساعت5 بعدازظهر امروز یکی از دیپلماتهای سفارت شوروی به دیدن یک ایرانی در ساختمانی در میدان 25 شهریور برود و چیزهایی را در اختیار فرد ایرانی قرار دهد؛ این فرد آمده بود تا کسب تکلیف کند.
چند نکته:
1- هیج کس ؛ تاکید می کنم هیج کس رهبری سازمان در مقطع انقلاب را نمی شناخته است ؛ حتی؛ نقی حمیدیان ؛ مهدی فتاحپور و علی توسلی و همینطور ساواک هم اطلاعاتی در این باره نداشته است ؛ چه به برسد به ک گ ب و اتابک فتح الله زاده؛ این یک دروغ بی شرمانه است. البته رهبران ک گ ب تلاش کردندمه با رهبری چریک ها تماس برقرار کنند ولی موفق نشدند .
2_ پرویز ثابتی در مستند 5 قسمتی خود در تائید صحبت های حسن ماسالی که نوشته بود که ک گ ب سعی کرد که با چریک های فدایی در خارج از کشورتماس برقرار کند که حمید اشرف به شوروی ها بطور مسخص گفت : " ما نوکر هیج دولتی نخواهیم شد"
دانلود کتاب ک گ ب در ایران
https://dl.karaketab.com/ram/KGBDarIRAN.pdf
@@@@@@@
دستگیری محمدرضا سعادتی، عضو سرشناس و با سابقه سازمان، به اتهام داشتن ارتباط ویژه اطلاعاتی و جاسوسی با عوامل K.G.B
به نقل از https://rasekhoon.net/
...
درتاریخ 6 اردیبهشتماه 1358، عضو کادر مرکزی سازمان، به هنگام مبادله اسناد اطلاعاتی حساس با یک مأمور K.G.B، توسط پاسداران جمهوری اسلامی نوپای ایران دستگیر شد. عباس امیرانتظام در خاطرات خود مینویسد:
...دریکی از روزهای اسفند 1357، منشی من اطلاع داد که شخصی میخواهد به ملاقات من بیاید و یک مسئله امنیتی را در میان بگذارد؛ پس از توافق من، مردی در حدود50 سال با قدی متوسط و لباس رسمی و کراوات به اتاقم آمد. من صندلی طرف راست خودم را به او تعارف کردم. پس از نشستن به من گفت که کارمند و عضو اداره ضدجاسوسی ساواک است. طبق خبر او، قرار است درساعت5 بعدازظهر امروز یکی از دیپلماتهای سفارت شوروی به دیدن یک ایرانی در ساختمانی در میدان 25 شهریور برود و چیزهایی را در اختیار فرد ایرانی قرار دهد؛ ضمناً گفت که طرف ایرانی عبدالعلی نامیده میشود؛ این فرد آمده بود تا کسب تکلیف کند.
مطالب را بلافاصله به اطلاع نخست وزیر رساندم. ایشان دستور داد که آن شخص را تعقیب کند، ولی آقای بازرگان از شنیدن نام عبدالعلی، که نام یکی از فرزندانش بود، ناراحت شده بود. کارمند اداره ضد جاسوسی ساواک به کارش ادامه داد و روز بعد از آن، کارش را به من داد که به اطلاع نخست وزیر رساندم. [بعدها] وی گفت که عبدالعلی را دستگیر کردهاند و عمل دستگیری توسط ماشاءالله قصاب انجام شده و نام واقعی این فرد محمدرضا سعادتی است که با دستگاههای عکاسی مخصوص جاسوسی که از دیپلمات روسی دریافت کرده، دستگیر شده است. من تا آن روز نمیدانستم که محمدرضا سعادتی کیست و به چه گروهی وابسته است.[1]
ابراهیم یزدی هم دستگیری را چنین شرح میدهد:
این تیمها به مرحوم چمران گزارش دادند که سرکنسول شوروی با فردی در فلان جا قرار دارند، چه کنیم؟ چمران با من مشورت کرد. مهندس بازرگان با مهندس صباغیان که آن موقع وزیر کشور بود، مشورت کرد و قرار شد اینها را تحت نظر داشته باشند و اگرلازم شد، سرقرار، بازداشتشان کنند. هیچکس نمیدانست که این ملاقات با سعادتی به نمایندگی از مجاهدین خلق است. دولت دستورداد که تعقیب و مراقبت و در صورت لزوم بازداشت صورت گیرد. این تیمها سر قرار حاضر شدند و سرکنسول را تحت مراقبت به سفارت شوروی رساندند- چون مصونیت دیپلمات داشت - ولی آن آقا را دستگیر کردند که پس از دستگیری معلوم شد ایشان آقای سعادتی است که دراین ملاقات میخواست پرونده مقربی را به شورویها بدهد.[2]
در تاریخ 23 خرداد 58، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، برخی اسناد و خلاصه گزارش مأموریت سعادتی و بخشی از اظهارات وی در بازجویی را منتشر کرد. روزنامه جمهوری اسلامی و چند نشریه دیگر نیز، متن کامل یا بخشهایی از بیانیه مجاهدین انقلاب را منتشر ساختند. و به نظر میرسید که این موضوع منحصر به یک گروه باقی نماند و جناحهای مختلف کشور از این افشاگری، استقبال کنند.[3]
در اسنادی که انتشار یافت، نوع ارتباطات سعادتی با واسطه اطلاعاتی سازمان جاسوسی، شوروی و اسناد تحویلشده و درخواستهای سعادتی از وی افشا شد.
موضوع سعادتی، درتبلیغات وسیع سازمان، تبدیل به یک واقعه و چالش سیاسی شد. سازمان، طبق ویژگیهای رفتاری پرخاشگرانه، احساسی و خودبزرگبینانه و با استراتژی فرار به جلو و غوغاگری مظلومنمایانه، سریعتر و گستردهتر از انتظار افکار عمومی که ابعاد و اهمیت موضوع را در ابتدا چندان جدی تلقی نمیکرد، روی این مسئله سرمایهگذاری کرد و موضوع سعادتی را به یک سوژه فراگیر برای درگیری همهجانبه تبدیل نمود. درگیریای که از خرداد 1358 تا اردیبهشت 1360 ادامه یافت.
سابقه ماجرا و پیوند اطلاعاتی «سازمان» با شوروی، بعدها به این شرح آشکار گردید: متعاقب دستور صادره از «کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی»، رزیدنسی [پایگاه] کا.گ.ب در تهران موفق شد در روز 14 فوریه 1997 مصادف با 25 بهمن 1357 مستقیماً با مرکز رهبری دو سازمان مجاهدین خلق و فداییان خلق تماس بگیرد. این کار توسط ولادیمیر فیسینکو. Fisenko*V – که از افسران رزیدنسی و از کارشناسان مسائل ایران محسوب میشد، و به دلیل داشتن موهای مشکی و چشمان قهوهای تیره، شباهت فراوانی به ایرانیها داشت - صورت گرفت.
آن روز فیسینکو، مستقیماً با مراجعه به مرکز رهبری هر دو سازمان، مجاهدین و فداییان خلق، خود را نماینده رسمی اتحاد جماهیر شوروی برای گفتوگو و «تماس مستقیم» با آنان معرفی کرد.
سران دو سازمان، ابتدا تردید و دودلی نشان دادند: «ما چنین پیشنهادی را نمیپذیریم؛ زیرا در شرایط فعلی، مقامهای رژیم جدید ایران میتوانند مسئله تماسهای بین ما و شوروی را بهانه قرار دهند و ما را به عنوان بازوی سرخ مسکو به همه معرفی کنند!» بالاخره قرار شد که تماسهای مورد نظر، به صورت غیر مستقیم در اروپا انجام گیرد. در این مقالات، هر دو گروه مجاهدین خلق و فداییان، از دولت شوروی، تقاضای ارسال فوری اسلحه داشتند؛ ولی فیسینکو، به جای جواب، فقط بیان این مطلب بسنده کرد که خواستههای آنان را به مسکو گزارش خواهد داد.
مجاهدین خلق، دراین تماس، از فداییان پیش افتادند: یک شماره تلفن، مربوط به یکی از خانههای امن خود در تهران را به مأمور شوروی داد تا در صورت نیاز فوری، بتوان با آنها تماس گرفت؛ ولی فداییان ترجیح دادند که این کار را نکنند و کار خود را زیاد به روسها گره نزنند.[4]
تماس مذکور در بعدازظهر 25 بهمن، 14 فوریه، صورت گرفت؛ ولی صبح آن روز، زمینه چنین ارتباطی فراهم شد. ولادیمیر کوزیچکین، به همراه اکثر اعضا و افسران کا.گ.ب در ایران، به دانشگاه تهران رفت تا این دستور مسکو را به همه افراد پایگاه کا.گ.ب درتهران ابلاغ کند که: «فورا درسطح شهر پراکنده شوند و سعی کنند تا هنوز نظام حاکمیت جدید بر کشور مسلط نشده و ما را تحت فشار قرارنداده، هرطور هست از آب گل آلود ماهی بگیرند.»[5]
روابط کا.گ.ب با سازمان به خوبی پیش میرفت و گسترش مییافت؛ زیرا پایگاه کا.گ.ب در تهران، از طریق، فیسینکو، توانسته بود پس از مدتی رهبران سازمان را متقاعد کند که روسها میتوانند تماسهای خود را با آنان، به صورتی کاملاً محرمانه و با درنظر گرفتن کلیه جوانب احتیاط، به گونهای برقرار کنند که مقامهای رژیم جدید در ایران هرگز نتوانند به ارتباطها شکی ببرند.
نتیجه کارها به تعبیر کوزیچکین به صورت مطلوب و مناسب پیش میرفت. از سوی سازمان نیز اطلاعات مهم و قابل توجهی در اختیار مقامهای سفارت شوروی این بود که در جریان حمله به ارگانهای رژیم شاه، «آرشیو اسناد ساواک» در اختیار سازمان قرار گرفته است.
وقتی این خبر را به مرکز منتقل کردیم، آنها بلافاصله از خود واکنش نشان دادند و طی تلگرامی از مسکو، خطاب به ما چنین نوشتند:
«... بلادرنگ با مجاهدین تماس بگیرید و از آنها پرونده سرلشگر مقربی در ساواک را بخواهید...»
ماجرای سرلشگر مقربی، یکی از بزرگترین اشتباهات رزیدنسی کا.گ.ب در تهران محسوب میشد و به همین جهت زیاد هم حیرتانگیز نبود که مقامهای مرکز در مسکو این چنین تشنه آگاهی به علت لو رفتن سرلشگر مقربی باشند.[6]
این درخواست روسها نیز توسط سعادتی، به سازمان منعکس و شخصی به نام اکبر طریقی که از اعضای سازمان بود و در دادستانی انقلاب اسلامی کار میکرد، با استفاده از حکم دادستانی انقلاب که به وی اجازه امانت گرفتن پروندههای مأمورین ضد اطلاعات ارتش را داده بود، درتاریخ 29 فروردین 58 به طور غیر مجاز اقدام به گرفتن پرونده مقربی مینماید. و پرونده را در اختیار سازمان قرار میدهد.[7]
در آن زمان «گنادی کازانکین»، رئیس شعبه جاسوسی (PI)، به عنوان رزیدنت کا.گ.ب در ایران فعالیت میکرد.
او با رسیدن تلگرام مسکو، درمورد پرونده سرلشگر مقربی، اقدام به احضار فیسینکو کرد و با نشان دادن متن تلگرام، به او دستور داد که فوراً با رابط خود در سازمان مجاهدین خلق تماس بگیرد.
واکنشهای سازمان
بعد از انتشار ماجرای دستگیری سعادتی و اسناد به دست آمده، سازمان طی اطلاعیهای خطاب به نخستوزیر و شورای انقلاب و وزیر دادگستری، نسبت به آن، اعلام جرم کرد و این اقدام را توطئه «عوامل سازمان سیا و بقایای ساواک» برشمرد و به دروغ ادعا کرد که سعادتی «شدیداً تحت شکنجه» قرار گرفته است.[8] از این پس، یک محور اصلی تبلیغات برای انحراف افکار عمومی، بیان مکرر موضوع «شکنجه» بود که بعدها هم به گونههای دیگر تکرار گردید.
بعد از انتشار شش اعلامیه طی 25 خرداد تا 5 تیر 58 درباره موضوع سعادتی و تبلیغات انبوه در مورد ادعای شکنجه و حاشیهرویهای گوناگون، درتاریخ 9 تیر 1358 سازمان، اطلاعیهای با عنوان «گزارش مسئولیت مجاهد اسیر محمدرضا سعادتی به پیشگاه خلق قهرمان ایران» انتشار داد که در اغلب روزنامههای کثیرالانتشار نیز به چاپ رسید.[9]
در این اطلاعیه، تلاش شده بود ارتباط اطلاعاتی سعادتی با مأمور سفارت شوروی، رابطهای از نوع همکاری دو جریان ضد امپریالیستی و ضد آمریکایی با یکدیگر قلمداد گردد.
در جنگ تبلیغاتی گسترده سازمان، با حمایت کامل طیف وسیع نیروهای چپ، اعلامیههای فراوانی با اسامی و عناوین مختلف انتشار یافت که پس از مدتی با اوجگیری سایر موضوعات سیاسی روز، از تبوتاب آنها کاسته شد.
سعادتی پس از محاکمه به 10 سال زندان محکوم شد، ولی در مرداد ماه 1360، پس از اثبات نقش وی در اقدام ترور آیتالله محمدی گیلانی و سید اسدالله لاجوردی و محمد کچوئی که منجر به ترور شهید کچوئی، مدیر داخلی زندان اوین شد، طی محاکمه مجددی به اعدام محکوم گردید.[10]
نمایش پی نوشت ها:
[1] . امیرانتظام، آن سوی اتهام، ج1:ص25.
[2] . دو ماهنامه چشمانداز، ش32:ص51.
[3] .گزارش دستگیری سعادتی...: نیز روزنامه جمهوری اسلامی، 24/3/58: ص4. روزنامه کیهان، 26/3/58: ص1و5.
[4] . کوزیچکین، کا.گ.ب درایران...: ص358-359؛ با تخلص.
[5] . همان، ص353.
[6] . همان، ص368؛ در آذرماه1356/ دسامبر1977 مطبوعات و رسانههای رسمی و نیمهرسمی ایران اعلام کردند که یک شبکه جاسوسی کا.گ.ب در ایران کشف شد و «سرلشگر احمد مقربی» دستگیر و محاکمه گردید:
نحوه کشف ارتباط سرلشگر مقربی، که از بزرگترین پیروزیهای ضد جاسوسی به شمار میرفت، همواره برای مقامهای شوروی حالت معما داشته است. کوزیکچین در مورد سوابق مقربی مینویسد که وی «سی سال عامل کا.گ.ب بود. از زمانی که افسری جوان بود، در سال1945 [=1324خورشیدی] به خدمت این سازمان درآمد. او بهترین عامل رزیدنسی به حساب میامد و اطلاعات محرمانهای را، که واقعاً برای اتحاد شوروی حائز اهمیت بود، در اختیار ما میگذاشت. در طی سالها، ترقی بسیار کرد و مسئول خرید اسلحه از آمریکا و دیگر کشورهای غربی شد... دیگر جانشینی برای لو یافت نمیشد؛ به این علت بدیهی است که مقربی تنها عامل رزیدنسی بود که میتوانست اطلاعات مهمی عرضه بدارد. دیگران با او قابل مقایسه نبودند و عده آنها هم بسیار اندک بود. با از دست رفتن مقربی، در رزیدنسی یک خلأ اطلاعاتی پیدا شد؛ اضافه بر اینها، او عملاً همه افسران PI [=جاسوسی سیاسی POLITICAL INTELLIGENCE] را که در زمانهای مختلف و در آن دوران طولانی همکاری با او کار کرده بودند، میشناخت.» (کوزیچکین، کا.گ.ب در ایران...: ص258)
[7] .اطلاعیه شماره19 مجاهدین انقلاب اسلامی، مدارک پرونده های:1- حمّاد شیبانی 2- محمدرضا سعادتی.
[8] . مجموعه اعلامیه ها...، ج1:ص162.
[9] . همان، صص92-187. روزنامههای کیهانو اطلاعات، 10/4/58، صص3و12.
[10] . مطالعات سیاسی، کتاب اول، ص310.
منبع: کتاب سازمان مجاهدین خلق؛ موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی؛ بهار 1389.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
مطالب مرتبط:
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
شهرام:
شهرام:
عباس امیرانتظام در خاطرات خود مینویسد:
...دریکی از روزهای اسفند 1357، منشی من اطلاع داد که شخصی میخواهد به ملاقات من بیاید و یک مسئله امنیتی را در میان بگذارد؛ پس از توافق من، مردی در حدود50 سال با قدی متوسط و لباس رسمی و کراوات به اتاقم آمد. من صندلی طرف راست خودم را به او تعارف کردم. پس از نشستن به من گفت که کارمند و عضو اداره ضدجاسوسی ساواک است. طبق خبر او، قرار است درساعت5 بعدازظهر امروز یکی از دیپلماتهای سفارت شوروی به دیدن یک ایرانی در ساختمانی در میدان 25 شهریور برود و چیزهایی را در اختیار فرد ایرانی قرار دهد؛ ضمناً گفت که طرف ایرانی عبدالعلی نامیده میشود؛ این فرد آمده بود تا کسب تکلیف کند.
مطالب را بلافاصله به اطلاع نخست وزیر رساندم. ایشان دستور داد که آن شخص را تعقیب کند، ولی آقای بازرگان از شنیدن نام عبدالعلی، که نام یکی از فرزندانش بود، ناراحت شده بود. کارمند اداره ضد جاسوسی ساواک به کارش ادامه داد و روز بعد از آن، کارش را به من داد که به اطلاع نخست وزیر رساندم. [بعدها] وی گفت که عبدالعلی را دستگیر کردهاند و عمل دستگیری توسط ماشاءالله قصاب انجام شده و نام واقعی این فرد محمدرضا سعادتی است که با دستگاههای عکاسی مخصوص جاسوسی که از دیپلمات روسی دریافت کرده، دستگیر شده است. من تا آن روز نمیدانستم که محمدرضا سعادتی کیست و به چه گروهی وابسته است
این حرفایی که این آقا می زنه…
این حرفایی که این آقا می زنه در رابطه با مجاهدین از اساس بی ارزشه چون هیچ سندیتی نداره . در ضمن محمدرضا سعادتی در حینی که از سفارت روسیه میومد بیرون یا اتحاد جماهیر شوروی اون زمان دستگیر شد.
افزودن دیدگاه جدید