
نگاهی کوتاه به پیام آقای"محمد رضا نیک فر" به مبارزان داخل و خارج
نوشته ای تحت عنوان "توصیه هائی برای مقاومت در دوره تاریک " رادیو زمانه
زیبائی آدمی راستی پرستی اوست!احمد کسروی
راستی پرستی از نظر من یعنی دیدن واقعیت وتن دادن به آن اگر چه موافق میل من نباشد. کاری سخت مشکل چرا که چنین پایبدی قبل از هر چیز از آدمی طلب می کند که که بدون پیشداوری ،بدون نهادن ذهنیت خود بجای واقعیت های موجود که امری مطلق است .تن به واقعیت بسپارد و آن را چنانچه هست منعکس سازد . بدون قبول واقعیت وانعکاس واقعی آن سخنی از زیبائی آدمی وراستی پرستی او درمبارزه برای آزادی و آزادگی نیست!
آن ها که امروزجامعه ایران ومبارزه اقشار مختلف را از بازنشستگان گرفته ،تا پرستاران ، جوانان ونوجوانان که عمد تا زیر شعار "زن ،زندگی ،آزادی "مبارزه می کنند مورد کنکاش وتجریه تحلیل قرار می دهند ودستور العمل صادر می کنند . اگر نتوانند بدرستی بر خواسته ها وسمت گیری اکثریت مردمی که چه در عمل وچه در تفکرمخالف با دید گاه آن ها که صرفا با تکیه بر نگاه ایدولوژیک و طبقاتی خود بجامعه متکثرایران با لشگری از جوانان ونوجوانان که نگاهشان عمدتا بر زندگی غربی و شیوه زندگی غربی است نگاه می کنند. تاکید نمایند!نمی توانند پیامی درست در مبارزه با جمهوری اسلامی بدهند.
اگر قادر به پذیرش این نباشند که در حال حاضر این نیروی معترض که طی سه خیزش بپا خواسته واین همه کشته داد نیروی اصلی میدان هستند که عمدتا مخالف با دیدگاه آن در مبارزه باجمهوری اسلامی هستند. قادر به ایفای نقشی تاثیر گذار در مبارزه جاری داخل کشور وخارج از کشور نخواهد بود.
نگاهی که در تجزیه تحلیل خود چشم بر این نیروی حاضر در صحنه می بندد و تلاش می کنند ذهنیت خود را جای گزین واقعیت سازد ، تلاشی که ما حصل آن چیزی جز شکاف انداختن در مبارزه متشکل در برابر نیروی سرکوب گر جمهوری اسلامی نیست نقشی مخرب وباز دارنده ایفا می کند
نوشته آقای نیکفر را که امروز نقش رهبر فکری بخش زیادی از جریان چپ را نمایندگی می کند! چندین بار می خوانم . نگاهی که از گذشته با آن آشنا هستم .نگاهی که نفرت از رژیم پهلوی دارد بی آنکه بدرستی به نقد عملکرد آن بنشیند وقضاوتی درست بر افعال مثبت ومنفی آن داشته باشد . از نقد مبارزه مسلحانه ونتایج زیان بار آن می گذرم. نگاهی که نهایت آن منجر به نهادن دست ما در دست خمینی گردید .
چشم بر تمام فجایعی که از همان روز نخست توسط خمینی و جلادش خلخالی آغاز شد بست . تا امروز که که هرگز نقد جدی بر راه رفته واین تفکر صلب صورت نگرفته وامروز نیز وقتی بر صحنه مبارزه داخل کشور ونیرو های تشکیل دهنده آن می نگرد .جز صف زحمتکشان و کارگران نمی بیند. نگاهی که قادر نیست بصورت واقعی نیرو های صف بسته از اقشار مختلف ،عموما طبقه متوسط را ببیند .اکثریتی که برخلاق عمق دیدگاه آقای نیکفر نه دشمنی با امریکا دارند ونه اسرائیل را و نه نگاه انباشته از کینه نسبت بدوران پهلوی و نه بشخص رضا پهلوی .
واقعیت نیروئی که چه من جمهوری خواه ،چه آقای نیکفر وچه آقای درویش پورچپ دو آتشه بخواهیم ویا نخواهیم در جامعه وجود دارد ومبارزه می کندو ما تلاش می کنیم آن ها ندیده بگیریم.نیروئی که مطلقا مانند آقای نیک فر فکر نمی کنندو بدنه اصلی نیروی معترض امروز را تشکیل می دهند.
ندیدن این نیروی واقعی و بدتر این که تلاش برای تضعیف آن وحواله کردن امر مبارزه به شکل گیری نیروی کار وزخمت در عمل هیچ معنائی جز ندیدن وکنار نهادن بخش عظیم مبارزان در میدان ندارد. نگاهی که نتیجه آن دو دستگی وایجاد شکاف در جنبش و ریختن آب به آسیاب رژیم و اخلال در امر مبارزه برعلیه جمهوری آسلامیست . در داخل به هیچ وجه این خط کشی بین نیروهای شرکت کننده در جنبش مهسا و"زن،زندگی وآزادی وجود ندارد.
در تمام مقاله آقای نیکفر که زیر عنوان "اصولی برای مقاومت و مبارزه " نوشته اند هیچ کجا نشانی از نیرو های فعال در جنبش وافکار عمومی جامعه دیده نمی شود .نقطه ثقل مقاله کوبیدن عنصر سلطه است در ترکیبی نا صواب و غیر اخلاقی وبرابرنهادن جمهوری اسلامی با حکومت پهلوی و ابداع ترمین جدید رژیم"سلطانی ولائی" و تاکید بر این که مبارزه با جمهوری اسلامی دراین مقطع جدا از مبارزه با جریان سلطنت طلبان نیست !فرمول جدید ساخته شده توسط آقای نیکفر.
نگاهی کاملا آشنا برای حداقل منی که سال ها درون چنین تفکری با رژیم پهلوی مبارزه کردم. نگاهی که از خمینی مبارزی نستوه وضد امپریالیست ساخت . مبارزی آزادی خواه وعدالت جو. نگاهی که نیرو های مخالف خمینی را که عمدتا متشکل از تحصیل کردگان ،متخصصین ، سرمایه داران ملی که در فرهنگ چپ زیر عنوان" کمپرادور " کارگزاران غرب شناخته می شدند. روشنفکران طرفدار سوسیال دمکراسی غربی ،خلاصه در مجموع به صفت لیبرال متهم می کرد وخواهان حذف آن ها بود . خواهان انحلال ارتش و تشکیل ارتش خلق که همان سپاه پاسداران امروز باشد.
حامی نیروی بی سر بر آمده از پائین ترین لایه های اعماق جامعه زیر عنوان مستضعف بخوان همان ستمدیدگان امروز آقای نیکفر که میدان دار انقلاب شده بودند وبجان هر کس که مانند ما وخمینی فکر نمی کرد افتاده بودند. سیلی از عناصر عقب مانده جامعه که بنیاد هر چه آزادی ،علم ،هنرو مدرنیته تازه پا گرفته و تاریخ چه گذشته ،چه حال در کشور بود را ویران کرد .ما با حمایت از این نیرو آن کردیم که تا امروز به عقوبت آن دچاریم .
متاسفانه هنوز ته دید آقای نیکفر که نقش تئورسین چپ را بازی می کنند همان نگاه طبقاتیست که با دمکرات بودن در واقعیت وعمل بیگانه است. نگاهی که قادر بدیدن بخش وسیعی از نیروهای مبارز در میدان که طیفی از سلطنت طلبان ، ملیون آزادی خواه با گرایش غربی و مردمان عادی که آرزوی برگشت بدوران قبل از انقلاب را دارند ! نمی باشد . می نویسد "استبداد دوام نخواهد آورد نیروئی که امروز در میدان نبرد با جمهوری اسلامیست...چارهی" اش " رژیم "سلطانی ولایی"، بازگشت به نظام سلطنتیای نیست که خود ورشکسته شد و سپس با انقلاب بَرافتاد. ضرورت زمان، نه بازگشت، بلکه تقریری روشن از خواستههایی است که از زمان مشروطیت تا کنون پایهی مبارزه با استبداد بودهاند."
"دموکراسی یعنی همهی قدرت از آن جامعه، و جامعه در صورتی میتواند خودآیین و خودسالار گردد که مبنایی استوار داشته باشد از همدلی و همبستگی میان مردم زحمتکش و ستمدیده...
... استبداد از جنس نفرت است ... وقتمان را به بحث با هواداران استبداد هدر ندهیم، اما به روی هر کسی که از جبههی استبداد خارج شد، گشوده باشیم"
تبعیض، به استبداد تعلق دارد، برابری به قلمرو آزادی. رهبریای که به امتیازهای خانوادگی و طبقاتی و اتصال به کانونهای سلطه در داخل و خارج برگردد، استبداد را بازتولید میکند.".
این است روح و جان مایه پیام آقای نیکفر به جنبش اعتراضی وانقلابی امروز داخل وخارج کشور! که قرار است امر مبارزه را سازمان داده وبپیش ببرند!"نیروئی که طبق همین نوشته باید " مرکب از "زحمتکشان وستمدیدگان"باشد در همبستگی با مردم که هنوز شکل نگرفته است. لذا باید منتظر این همبستگی نشست .
بقول سعدی منتقدان ودوستان از چپ وراست منتظر کبر رها نمی کند کز پس و پیش بنگری "
پس در حال حاضر آن به که بهمان افشاگری ومبارزه با هر دو نیروی استبداد یعنی "سلطانی ولائی" ادامه دهیم !
براستی که زیبائی آدمی راستی پرستی اوست . ابوالفضل محققی
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
از موجودات تاریک اندیش چه انتظاری میتوان داشت؟
جناب محققی عزیز، با سلام خوب شد به موضوع مهمی اشاره کرده ای. رفتار چنین عناصری در واقع معجونی از ارتجاع شاه الهی ـ و شیخ الهی ست. همانط.ور که بر همگان مشهود است از این شاه الهی های اسلام زده، فسیل مآب ارتجاعی، که به ظاهر خود را روشنفکر می نامند، در حقیقت به موجودات انگلی شبیه اند که جز مسموم کردن اذهان عمومی، به درد چیزی نمیخورند. به دیگر کلام، از چنین تاریک اندیشان کم سواد، که حتا مدارج تحصیلی نیز عیوب کم سوادیشان را نمی پوشاند، انتظاری نیست. انتظار داشتن از چنین موجودات تاریک اندیش و تو خالی، از نا کجا آباد، به پوچی رسیدن است.
در واقع این موجودات نیمه فهم، جز کلی گوئی های آخوند مآبانه، جز میان دو صندلی نشستن، برای کسی سودی ندارند. گر چه گاهی اوقات به فراخور حال چیزهائی بلغور میکنند، تا به زعم خود، باد معده ای در کرده، برای خالی نبودن عریضه چیزهائی گفته باشند. همین.
اشاره به برخی از لغزشهای نوشتار
"...اوست!احمد کسروی" ==> ... اوست! احمد کسروی [پس از نشانهی شگفتی یک فاصله]
"وتن دادن" ==> و تندادن
"پایبدی" ==> پایبندی
"پیشداوری ،بدون" ==> پیشداوری، بدون [ویرگول به واژهی پیش از خود میچسبد، سپس یک فاصله]
"مطلق است .تن به" ==> مطلق است، تن به [چرا نقطه گذاشته شد؟ جمله در اینجا پایان نگرفت]
"منعکس سازد ." ==> منعکس سازد. [چرا میان "سازد" و "." فاصله گذاشته شد؟]
"وراستی پرستی" ==> و راستیپرستی
"آن ها" ==> آنها
"امروزجامعه" ==> امروز جامعه
"...گرفته ،تا پرستاران ، جوانان ونوجوانان" ==> ...گرفته، تا پرستاران، جوانان و نوجوانان
"زن ،زندگی ،آزادی "مبارزه ==> "زن، زندگی، آزادی" مبارزه
"صادر می کنند ." ==> صادر میکنند.
"اگر نتوانند ...و شیوه زندگی غربی است نگاه می کنند. تاکید نمایند!نمی توانند ..." ==> ... نگاه میکنند، تاکید نمایند! نمیتوانند ... [جمله شرطیست و پس از "نگاه میکنند" پایان نمیگیرد، پس به جای نقطه باید ویرگول گذاشته شود. پس از نشانهی شگفتی باید یک فاصله گذاشته شود]
"واقعیت سازد ، تلاشی" ==> واقعیت سازد، تلاشی
"وباز دارنده" ==> و بازدارنده [پس از "و" یک فاصله؛ "بازدارنده" یک واژه است؛ نیازی به فاصله میان "باز" و "دارنده" نیست.]
"می خوانم ." میخوانم.
"ایفا می کند" ==> ایفا میکند. [جمله پایان گرفت، باید نقطه گذاشته شود]
....
"منتقدان ودوستان از چپ وراست منتظر کبر رها نمی کند کز پس و پیش بنگری"
==> به گمانم "معتقدان" درست است و نه "منتقدان"
معتقدان و دوستان از چپ و راست منتظر
کبر رها نمیکند کز پس و پیش بنگری
محسن : اشتباه تاریخی اکثر…
محسن : اشتباه تاریخی اکثر نیروهای ضد استبدادی در سالهای آخر حکومت پادشاهی مطلقه که مردم و نیروهای سیاسی امیدوار بودند با تشکیل مجلس موسسان و قانون اساسی جدید وضع جامعه بهتر خواهد شد. دیدیم که نه مجلس موسسان تشکیل شد و نه وضع جامعه بهتر شد.
برعکس ، مرتجعین شریعتمدار شیعه به رهبری خمینی حکومت اسلامی ولایت فقیه را به مردم تحمیل کردند. اوضاع هزاران بار ازوضعیت بد در حکومت گذشته بدتر شد.
حالا عده ای خیال می کنند با بازسازی آن حکومت پادشاهی بد از این شرائط بدتر «بهتر » ست.
این یک حرکت پاندولی در مدار بد ـ بدتر و بالعکس می باشد که خوبی در آ» وجود ندارد و ارتجاعی ست.
نیم قرن از فروپاشی حکومت استبدادی پادشاهی مطلقه گذشته ست.
مگر گزینه ی خوب وجود ندارد که میخواهید برگردید به بد در گذشته؟
" همه چيزمان درست بود وفقط …
" همه چيزمان درست بود وفقط اينو كم داشتيم"
معلم كلاس ابتدائي از يكي از شا گردانش پرسيد آيا كمبود و مشكلي در خانواده دارين كه اجازه نميده تكليفتو درست انجام بدي. شاگرد جواب داد تا دو سه روز پيش يك كمبودي داشتيم كه اونهم با لطف خدا برطرف شد و الان ديگه مشكلي نداريم. معلم از او خواست كه توضيح دهد چه كمبودي داشتند و چطور شده الان ديگه مشكل حل شده؟
محصل بيچاره نفس عميقي كشيد و در حاليكه از خجالت سرخ شده بود جواب داد،؛ وقتي كه مادرم فهميد خواهرم از پسر همسايه حامله شده ، فرياد با
بلندي سر ماكشيد و گفت اي خدا شكر كرامتت، فقط اينو كم داشتيم كه اونهم با عنايت تو درست شد.
حالا ما هم فقط امر ونهي عده اي ورشكسته سياسي را كم داريم كه با قيافه اي حق به جانب تمايلات حقير و تفرقه جويانه خود را به اولويت جامعه سياسي اپوزيسيون مخالف جمهوري اسلامي تبديل كنند..
به شازده اسدالله میرزا ! چوب…
به شازده اسدالله میرزا !
چوب را که برداری سگ یا گربه دزده پا به فرار می گذارد !
یعنی خودت را مخاطب کامنت زیر میدانی ؟
مومنت مومنت
مرسی واقعا...مش قاسم از این اطلاعاتی که دادی...اگه اشتباه نکنم منظورت اینه که سایبرهای غیاث آباد سانفرانسیسکو نرفتن.. سایبرهای ایرانگلوبال سانفرانسیسکو رفته... ای باریک الله.
آخوندها اعلان کردند 11 هزار…
آخوندها اعلان کردند 11 هزار نفر ارتش سایبری/ و 500 گردان فعال اینرنتی دارند/ که غالبن در لباس هوادار رضا پهلوی در فضای مجازی برای تخریب اپوزیسیون فعال هستند !
به هوش باشید !
پیشنهاد به آقای محققی
آقای محققی گرامی با توجه به تجربه تاریخی شمادر مبارزات ضد شاه و سرنگونی آن نظام و سالها ساکن شوروی بودن و آن همه مرارت ها اکنون داعیه دیگری دارید که مخالفان بسیار دارد.
بنظر میرسد که خارج از کشور نه میدانی برای تفاهم و هم اندیشی باشد ونه فضایی است که گفتوگوی سالم برای آینده ایران بشمار میرود.
اکنون همه شرایط برای سرنگونی نظام وجود دارد. ولی سازمانی که بتنهایی بتواند، ایران را نجات دهد اساسن وجود ندارد و همه مدعیان ادعای قدرت طلبی دارند ولی خواست همکاری و داشتن یک برنامه مشترک ندارند.
آنچه شما میخواهید همان که خواست ملیونها ایرانی است که بدنبال امنیت و رفاه وآزادی هستند.
فریاد شما پژواکی در برون مرز ندارد و صدای شما درسکوت مدعیان خفه میشود.
افرادی مانند شما که دغدغه قدرت و وابستگی و نوکری به شرق وغرب ندارند، گریزی جز بازگشت شجاعانه به ایران را ندارند. در برونمرزی این مخالفان خشتی روی خشت دیگر نخواهند گذاشت.
وعدهاي پوچ مخالفان نظام ملیونها ایرانی را رهسپار خارج از کشور وهزاران انسان شریف را قربانی دستگاه مخوف رجوی کرد. شخص شما و بسیاری مانندشما قربانی فریب بزرگ شدید و سر از سیبری و زندان درآوردید و هزاران انسان بیگناه به دستور استالین تیرباران شدند.
آقای محققی از این امام زاده دروغین ومخالفان قلابی با تمام نظرات و گرایش ها دروغ و راست، چپ و لیبرال، معجزهای رخ نخواهد داد.
میدان مبارزه در ایران است، میدانی به وسعت ایران حرف آخر را خواهد زد.
طشت رسوایی عدالت عهد علی و دیوار برلین و شاخ غولی بنام کشور شوراها مدتهاست شکسته و به زمین افتاده است.
آقای محققی امیدوارم پیشاهنگ بزرگی دربازگشت کسانی باشید که دغدغه ایران و آزادی آنرا دارند.
مومنت مومنت
ترس واضع ترین صفت است این رو ها درسیمای تک تک حامیان جمهوری اسلامی میشود دید همین عربده کشی از سر ترس است
.آکبندی آداب معاشرت.
--وقتی 2 تا مهندس در حال مشورت هستند، یک عمله نمی آید وسط و بپرسد گاری ام کجاست ! ؟
-- یا وقتی 2 شخصیت سیاسی شناخته شده در حال بحث و مشاجره هستند، یک نفر سوم و نخود هر آش، و مدعی باستانگرایی، نمی آید وسط بحث و دعوا،و خودش را فردی غیرسیاسی و ضد ایئولوژی و ضد چپ معرفی کند، و از جدل و دعوای لفظی آندو اظهار خوشحالی کند ؟
- بقول نیمایوشیج: به کجا بیاویزم این قبای تیر شب را ! ؟
چپ بازنده تاریخی است
چپ در ایران اساسن جریانی ضد ملی و ضد دمکرات و ضد آزادی است، از آغاز تا امروز.
چپ در ایران منافع ملی را قربانی سیاست شوروی کرد و آزادی های بدست آمده در دوران پس از جنگ دوم را با شعار ها و رویگردها نقش بر آب کرد.
دشمنی با مشروطه سلطنتی ، دشمنی باحکومت ملی دکتر مصدق، و دشمنی با آمریکا ونوکری دولت روسیه.
چپ به عنوان یک جریان صد ملی و تروریستی از سال 32 تا 57 فرصت باز نگری به گذشته خود داشت که درسی نگرفت.
در سال 57 با وجود هشدارهای فراوان به کمک استبداد دینی رفت و وضع امروز را بوجود آورد.
به چپ در ایران هرگز نباید اطمینان کرد چرا که چپ هدفی جز استبداد کومنیستی چیزی در سرندارد.
چپ در ایران در 45 سال گذشته همواره از نظام استبدادی اسلامی دفاع کرده است مانند شرکت در انتصابات .
چپ همواره به عنوان اهرم دولت روسیه و چرخ پنجم آن دولت خبیس انجام وظیفه کرده است.
آیا بهاین چپ و پیروان آن میتوان باور داشت؟
چپ بازنده تاریخی است
چپ در ایران اساسن جریانی ضد ملی و ضد دمکرات و ضد آزادی است، از آغاز تا امروز.
چپ در ایران منافع ملی را قربانی سیاست شوروی کرد و آزادی های بدست آمده در دوران پس از جنگ دوم را با شعار ها و رویگردها نقش بر آب کرد.
دشمنی با مشروطه سلطنتی ، دشمنی باحکومت ملی دکتر مصدق، و دشمنی با آمریکا ونوکری دولت روسیه.
چپ به عنوان یک جریان صد ملی و تروریستی از سال 32 تا 57 فرصت باز نگری به گذشته خود داشت که درسی نگرفت.
در سال 57 با وجود هشدارهای فراوان به کمک استبداد دینی رفت و وضع امروز را بوجود آورد.
به چپ در ایران هرگز نباید اطمینان کرد چرا که چپ هدفی جز استبداد کومنیستی چیزی در سرندارد.
چپ در ایران در 45 سال گذشته همواره از نظام استبدادی اسلامی دفاع کرده است مانند شرکت در انتصابات .
چپ همواره به عنوان اهرم دولت روسیه و چرخ پنجم آن دولت خبیس انجام وظیفه کرده است.
آیا بهاین چپ و پیروان آن میتوان باور داشت؟
گریختن از میدان کشمکشهای عقیدتی/ایدئولوژیکی
دروود بر ابوالفضل عزیز!
خطبه ای نامتعارف در بیابان سرگردانی!
این صحبتهایی که میکنم، شاید ضرورت داشت که به صورت مقاله ای علیحده در سنجشگری صحبتهای آقای «نیکفر» نوشته و منتشر میشد. ولی من ترجیح دادم که مختصر و مفید در پای مقاله شما، نکاتی را تذکّر دهم؛ نه برای اینکه حرفی زده باشم؛ بلکه برای اینکه دیگرانی که مطلب شما و صحبتهای آقای «نیکفر» را میخوانند، اندکی به اصل موضوع، عنایت داشته باشند و متوجّه شوند که بحث بر سر اختلاف عقاید نیست؛ بلکه مسئله بر سر «سطحی نگریهای چندش آور و فقر خانمانسوز نیندیشیدن مستقل در باره پرنسیپها و اصول و شالوده ها و چفت و بستها و خمیرمایه ها» است.
آقای نیکفر تنها نیست. امثال ایشون، بسیارگانند که تحصیلات آکادمیکی دارند؛ ولی دانشجویانی جوینده و پرسنده و کاونده و زاینده و پرورنده ایده ها و افکار خویشاندیشیده نبوده و نیستند؛ بلکه خیلی که تا امروز هنر و همّت کرده اند، به قول خودشان آمده اند و «تجربیات دیگران را» خواسته اند که در «بافتار ایرانی»، به کار ببندند و مونتاژ کنند و به همان نتایجی برسند که مثلا دیگران رسیده اند. تصوّری خام که تاریخ یکصد سال اخیر ایران را به میدان فجایع هولناک و نابودی منابع انسانی و مادّی استحاله داد و سپس ایران را به سلّاخ خانه ای وحشتناک تبدیل کرد. مشکل کلیدی آقای نیکفر و امثال او در این است که خیال میکند، هر کس سبیل داشت، بابای «کریم آقا گل» است!. ایشون و اشخاص همچون مشارالیه به جای آنکه بیایند در باره سوخت و ساز و فراز و نشیب تاریخ و فرهنگ ایرانیان بیندیشند و از زهدان «تجربیات و بافتار فرهنگی - تاریخی» مردم میهن خود به زایش ایده ها و افکاری در باره هنر کشورداری و میهن آرایی تلاش فردی کنند، آمده اند با کپیه برداری و میخکوب کردن ذهنیّت خودشان در شابلونها و الگوها و چارچوبهای باختر زمینیان به سراغ مسائل و معضلات مردم میهن خود رفته اند. تجربه یک قرن اخیر، نتایج فاجعه بار چنین گرایشهایی را به بدترین فرم ممکن در واقعیّتها تلخ میهنی با حقارت و ذلالت و خفّت توصیف ناپذیر به محک زد و اثبات کرد.
آقای نیکفر و امثال ایشون، مستحق نکوش و شماتت و توبیخ هستند؛ زیرا به جای آنکه خویشتن را از دایره کشمکشهای سخیف عقیدتی-ایدئولوژیکی و فرقه ای و سازمانی و گروهی و تشکیلاتی به در آورند و در مقام انسانی که مثلا تحصیل کرده است؛ آنهم در «رشته فلسفه»- بیاید و در باره موضوعات فلسفه سیاست و آیین کشورداری سخن بگوید، عزم خویش را جزم کرده است که فقط در نقش شیپورچی و موذّن تشکیلات سیاسی، قلمفرسایی کند. اینکه آقای نیکفر همچون هر انسانی دیگر میتواند عقایدی شخصی داشته باشد و به هر چیزی که دوست میدارد، ایمان و دلبستگی داشته باشد، بحث ثانویست و به اصل موضوع «مشاجره ای»، هیچ ربطی ندارد. ایشان اگر به راستی چیزی از فلسفه و تاریخ تفکّر اروپایی و مهمتر از همه، تاریخ و فرهنگ ایران، آموخته بودند، آنگاه به جای اینکه بر کلیّاتی تمرکز کنند که محلّ دهها تفسیر و برداشت است، سعی بایسته میکردند که به مقوله های بنیادی «فلسفه کشورداری و فرمانروایی» همّت کنند بدون آنکه بخواهند به نفع فرقه ای، سازمانی، حزبی، تشکیلاتی و امثالهم موضع بگیرند. کسی که ادّعای روشنفکری میکند، باید قبل از هر چیز از خودش بپرسد که «فکر» چیست که من ادّعای «روشنی» آن را میخواهم داشته باشم؛ مخصوصا اگر آدمی که رساله دکترای خودش را در باره «مارتین هایدگر» نوشته باشد و درس ابتدایی کتاب استاد را به نام «اندیشیدن به چه معناست؟» - اگر خوانده باشد-، اصلا در باره محتویات دروس استاد، نیندیشیده و چیزی نیز نیاموخته باشد.
اینکه آقای نیکفر کیست و چیست، مسئله ایست که به خودش مربوط است و هر انسان بالغی نیز مسئول زندگی و سرنوشت خودش است. امّا وقتی که قرار است در باره مردمی در کشوری به نام ایران، بحث کند و نظراتی را عبارتبندی کند، آنگاه شایسته و بایسته است که ایرانیان را در جامعیّت وجودی در نظر آورد. ایرانیانی که اجتماعی از لُر و کرد و بلوچ و ترک و فارس و گیلکی و مازندرانی و عرب و یهود و مسیحی و بهایی و مسلمان و بابی و شیعه و سنی و علوی و غیره و ذالک است. سعی کند بینش خودش را در بستری و از چشم اندازی به وسعت ایران بگذارد؛ نه از چشم انداز ایدئولوژی و تا نوک دماغ. کسی که ادّعای روشنفکری میکند، حدّاقل باید اثبات کند که کدام «فکر و ایده» را به تن خویش کاویده و اندیشیده است؟. اینکه هر کسی بیاید با ادّعای تحصیلات آکادمیکی داشتن به این توهم مبتلا باشد و چراغ روشنفکری و روشنگری را همچون مهندسان معدن به پیشانی اش بیاوزد و برای خودش این حقّ را قائل باشد که «روشنفکرم»، دلیل مجاب کننده و متّقنی نیست؛ زیرا فکری و ایده ای که از زهدان سوختنهای فردی در هیزم تجربیات شخصی و جمعی برنخاسته و در زبان فردی عبارتبندی نشده باشد و دستمایه ای برای راهگشایی در باتلاق مسائل و مصیبتها نباشد، فکر نیست؛ بلکه روضه خوانی و سیاه مشق نویسی است.
چگونه میتوان ادّعای «اندیشه انتقادی» کرد؛ ولی هر گونه انتقادی را در خصوص ذهنیّت و دیدگاههای خود، ناحقّ و ناوارد به حساب آورد؟. آنانی که در غرب از «تئوری انتقادی» بحث کردند، قبل از هر چیز، هنر گسستن از ذهنیّتهای آکبندی خود را و صف آرایی فکری در برابر تاریخ و فرهنگ مردم خود را به محک زده بودند و سپس ادّعاهایی را بروز دادند. آقای نیکفر در کجا و کی از ذهنیّت اسلامی، گام به گام گسستند و سپس به ایدئولوژی مارکسیسم ایمان آوردند و دست آخر نیز مابین دو بدیل اسلام-مارکسیسم، تا امروز اتراق کردند بدون آنکه کوچکترین روشنگری کلیدی و انتقادی در باره این بدیلهای معضل ساز در تاریخ ایران از خودشان بروز داده باشند. ایراد گرفتن به ظواهر و نتایج آشکار شده اسلامیّت و مارکسیسم در واقعیّتهای اجتماعی، هرگز به معنای اندیشیدن در باره تار و پود اسلامیّت و مارکسیسم نیست. روش و تئوری انتقادی، هیچگاه به معنای ابزار زرّادخانه ای محسوب نمیشود که انسانی بخواهد با مراجعه به زاغه مهمات «تاریخ ایده ها و نظریّه ها»، چنان اسلحه ای را تهیه کند و به جنگ با واقعیّتها برود؛ بلکه روش و تئوری انتقادی؛ یعنی اندیشیدن در باره محتویات تلنبار شده تاریخی-فرهنگی در وجود خود و تلاش برای صف آرایی رادمنشانه بدون هیچ تعارف و امتیاز و ارفاقی با آگاهبود فردی از بهر زایش ذهنیّتی که محصول تفکّرات و سنجشگریها و تامّلات و کاوشهای فردی در مقام عنصری از یک درخت کهنسال اجتماعی به نام ایران باشد. کی و کجا، آقای نیکفر و امثال ایشون، به چنین کاری اقدام کرده اند؟.
من، حوصله پرداختن به صحبتهای آقای نیکفر را ندارم؛ زیرا کلمه به کلمه صحبتهای ایشون، هیچ سنخیّتی با اندیشیدن ندارند؛ بلکه همچون دستوری صبحگاهی در پادگان نظامی هستند که راه به هیچ دهکوره ای نمیبرند. حتّا تعریف ایشون از «دمکراسی»، فاجعه بار است و بی ربط به ایده دمکراسی. کلا مقوله های قدرت و اقتدار و حاکمیّت و مردم و غیره و ذالک را درهمریخته است. من جدا متاسف هستم برای آقای نیکفر و امثال ایشون؛ زیرا بعد از تقریبا نیم قرن فاجعه حکومت گیوتین الهی، هنوز متوجّه نشده اند که از میدان جنگ و دعوای گرایشهای متخاصم باید سریع بیرون جست و در باره «اصل موضوعات» به تن خویش اندیشید و جستجو کرد و نتایج تامّلات و تفکّرات فردی خود را بر زبان راند. کار انسانی که ادّعای روشنفکری کند، نسخه پیچیدن نیست؛ بلکه اندیشیدن در باره موضوع برای انگیزاندن کنشگران در سمت و سوی گلاویزی با معضلات و مسائل است. هیچ متفکّر و فیلسوف و انسان فرهیخته آکادمیکر در طول تاریخ تفکّر از زمان نوشتن کتاب «جمهوری افلاطون» تا «تئوریهای مدرن امروزی» به حیث نسخه نویس و رهنمود دهنده پا به میدان نگذاشته است؛ بلکه اندیشه ها و ایده های خودش را در اختیار دیگران گذاشته است تا چند و چون آنها در واقعیّتهای اجرایی به محک زده شوند. آقای نیکفر به جای آنکه بکوشد دیدگاههایی بدیع و ارزشمند را در باره هنر و آیین کشورآرایی و شالوده ریزی سیستمهای گزینشی بر زبان براند، امده است خودش را تا سطح یک ناصح و اندرزگو و طلبه موعظه گر فرو کاسته است. تاسّف من برای آقای نیکفر و امثال ایشون در این است که «رسالت روشنفکری» را نه به معنای «خویشاندیشی و پرسشگری و هنر زاینده بودن فکر و ایده»؛ بلکه به معنای تبلیغ و ترویج ایدئولوژی میدانند. باعث تاسف است.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
ممنون اقاى محققى عزيز…
ممنون اقاى محققى عزيز. اموزنده و درس اميز و بفكر فرو رفتن اينكه نيك فر مبارزه با رژيم و سلطنت طلبان و يا پادشاهى خواهان را در يك جبهه مى گذارد يك قسمت ديگر تفكر ايشان جنگ قوم گراي است به جنگ واداشتن گروه هاست و شلوغ كردن اوضاع و تحريك انهاست ان چيزى كه. رژيم و سيبرى ها دارند وقت بر ان مى گذارند و ماشين پاراپاگاندى انها فعال است در مديا .
افزودن دیدگاه جدید