پروازهای بمبافکنهای اسرائیلی بر فراز خاک ایران، بیش از هر چیز نمایش قدرتی بود که پیامی روشن به سران حکومت اسلامی داشت: «ما میتوانیم، اما مرزهای واکنش به شرارتها را در حد معینی حفظ میکنیم». اسرائیل با این اقدام، به جای گسترش انتقامجوییهای افسارگسیخته که در مواردی چون غزه و لبنان شاهد آن بودیم، تصمیم گرفت از حمله به زیرساختهای هستهای و نفتی ایران چشمپوشی کند و خرد را بر خشم غلبه دهد. شاید هم متحدان نتانیاهو او را وادار کردند تا از تشدید تنش جلوگیری کند.
در هر صورت، حملات هوایی اسرائیل به ایران به اهداف نظامی مشخصی محدود شد و حکومت اسلامی ایران، که تلاش برای جلوگیری از گسترش جنگ را جدی نمیگرفت، این اقدام را با تمسخر نگریست. این حکومت با اسرائیل در مسیری جنگی قرار گرفته است که مردم ایران نه آغازگر آن بودهاند و نه منفعتی در آن دارند. در حالی که جهان امروز نسبت به فاجعه جنگهای منطقهای و خطرات جنگ جهانی سوم حساسیت ویژهای دارد، به نظر میرسد که بسیاری از کشورها تلاش دارند تا اقدامات تندروها را مهار و مدیریت کنند.
اما ظرفیت تحمل و توان مدیریت بحران در حال کاهش است. فزونطلبیهای پاناسلامیستهای ایران، راستگرایان اسرائیل، دولت ترکیه و روسیه پوتین همگی سوخت ماشین جنگ هستند. ما به عنوان کنشگران سیاسی که وظیفه خود را در قبال ایران تعریف کردهایم، باید به تغییر مسیر سیاست در کشورمان بپردازیم، چرا که این تنها راه واقعی برای خدمت به همزیستی مسالمتآمیز ملتهای دنیاست.
ملت ایران از حکومت اسلامی عبور کرده و به سطحی از شعور سیاسی، فرهنگ دموکراتیک و خرد جمعی رسیده است که در تاریخ خود بیسابقه است. مسئله اساسی برای اپوزیسیون برانداز این است که چگونه میتوان این سیاست، فرهنگ و خرد جمعی را به اراده سیاسی و قدرت حکومتی تبدیل کرد. هنگامی که از قدرت سخن میگوییم، تغییر توازن قوا میان مردم و حکومت به میان میآید.
در دیکتاتوری فاشیستی اسلامی، جایی برای اصلاحات و گذار مسالمتآمیز وجود ندارد و تلاش برای مصالحه با چنین حکومتی تنها به ناهنجاریها و استبداد بیشتر منجر خواهد شد. در دهه گذشته، جامعه ایرانی بارها تلاش کرد تا توازن قدرت را به نفع مردم تغییر دهد، و اکنون با جمعبندی از تجارب گذشته، میتوانیم راه انقلاب «زن، زندگی، آزادی» را هموار کنیم.
مهمترین عامل افت موقت جنبشهای گذشته و انقلاب «زن، زندگی، آزادی»، نبود سازماندهی شهروندنهاد و مستقل در کف خیابان بود.
همواره جامعه شهروندی هنگامی توانست در خیابان تأثیرگذار باشد که از فرقهها، ایدئولوژیها، مذاهب، قومیتها و جاهطلبیهای سیاسی جدا شد و تمرکز خود را بر مبارزه متحد و هدفمند مستقل خود گذاشت.
جبهه سیاسی حقیقی از دل مبارزات خیابانی و از اتحاد در میدان شکل میگیرد، نه در محافل دیاسپورای ایرانی. البته که دیاسپورای ایرانی کف خیابان در دنیا، پشتوانه انقلاب سوم در ایران است.
تلاشهای برخی محافل برای تشکیل دولت و انتصاب وزیر و وکیل پیش از سرنگونی حکومت اسلامی، تنها انرژی انقلابی مردم را هدر داده و روند طبیعی تکوین جبهه انقلاب را کند کرده است.
برای خارج کردن ایران از چنگال سیاستهای حکومت اسلامی و جلوگیری از تحمیل جنگ با اسرائیل، می توان سیاست را به کف خیابان برد، جایی که جامعه شهروندی خواهد توانست حق تعیین سرنوشت خود را بهطور مستقیم تجربه و زندگی کند.
ایجاد تشکل های مستقل و خودمدیریت محله محور، از پیش شرط های حضور مجدد در خیابان و تکوین مدیریت سراسری کشوری توسط کنشگران انقلاب «زن زندگی آزادی» در ارتباط ارگانیک با جامعه می باشد.
اقبال اقبالی
27.10.2024
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
درود دوباره خدمت شما من…
درود دوباره خدمت شما
من آگاهانه موضوع تاریخی فلسطین را از گروه اسلامی - تروریستی حماس تفکیک کرده ام. مسئله حماس و حکومت اسلامی، نه حل اسکان فلسطینی ها، بلکه اسلام سیاسی می باشد. حماس همانقدر غزه را نمایندگی می کند که حکومت اسلامی ایران را. هر دو شهروندان غزه و ایران را گروگان گرفته و غزه و ایران ابزارهایی برای تحقق اهداف فاشیستی- اسلامی و جنایتکارانه آنها می باشد.
حماس در جایگاهی نیست که در مورد حل مسئله تاریخی اسرائیل و فلسطین سخن بگوید. مردمان فلسطین و اسرائیل حق دارند در سرزمین های اجدادی خود زندگی کنند و دستیابی به راه حل عادلانه و همزیستی مسالمت آمیز، زیر چتر سیاست های دولت کنونی اسرائیل و موجودیت حماس، نامحتمل به نظر می رسد.
صورت مسئله اینست:
جنگی میان فاشسم اسلامی و دولت اسرائیل، با تجاوز و حمله حماس آغاز شد. اسرائیل در موضع دفاع از موجودیت خود قرار دارد. این جنگ به اسرائیل تحمیل شد و اسرائیل در جایگاه دفاع از خود قرار داشت. هرچند سیاست های افراطی دولت نتانیاهو و توهم به سرکردگی در خاورمیانه، می تواند ماهیت جنگ را تغییر دهد.
با احترام
اقبال
جناب اقبالی گرامی، درود از…
جناب اقبالی گرامی، درود
از پاسخ شما چنین بر می آید که منظور مرا (کامل) متوجه نشده اید.
«دکترین صهیونیسم» و این رژیم دست راستی و افراطی اسرائیل بر این بنا شده است که با جنگ و جنگ افروزی مرزها و سرزمینهای خود را گسترش دهد. با نگاهی به تاریخ هشتادساله اسرائیل می بینیم که اسرائیل روز به روز سرزمینهای فلسطینی را بیشتر و بیشتر اشغال کرد تا به امروز که حتی در کرانه باختری رود اردن نیز تقریبا و در واقع چیزی بنام سرزمینی تحت خود مختاری فلسطین باقی نمانده است.
به زبان و یا بعبارت دیگر سخن من این است، که نه تنها جمهوری فاشیستی اسلامی جنگ افروز است که اسرئیل نیز جنگ افروز است و نتانیاهو و حکومت فاشیستی و راست افراطی کنونی اسرائیل یک جنایتکار جنگی است. این را نیز نمی بایست فراموش کرد.
در واقع می توان گفت که:
من مشکلم با تیتر نوشتار شماست، «تحمیل جنگ به اسرائیل»! بدین منظور که اگر جمهوری اسلامی فاشیستهای آخوندکی هم اکنون این جنگ را (بقول شما) به اسرائیل تحمیل نمی کرد، این جنگ دیر یا زود اتفاق می افتاد، با توجه به نکته بسیار مهم در زیر و با توجه به دکترین صهیونیسمی تأسیس اسرائیل.
اگر چه (نیز) با این نظر شما ابدا موافق نیستم، چرا که در واقع اسرائیل را آغازگر و تحمیل کننده این جنگ می دانم. دلائل من در این رابطه چنین است: تحریکات اسرائیل (و در واقع فراخواندن جمهوری اسلامی فاشیستی به جنگ) مانند زدن سفارت ایران در سوریه و کشتن سیزده نفر نظامی و .... و بعد کشتن اسماعیل هنیه در تهران و تحریکات دیگر از این دست. نتانیاهو و افراطگریان اسرائیلی به این جنگ نیاز دارند تا بتوانند بر سر قدرت بمانند. همچنانکه جمهوری آخوندکی تنها با بحران آفرینی به زندگی منحوس خویش ادامه می دهد.
و نکته بسیار مهم آنکه:
مناقشات امروز منطقه ای (خاورمیانه) و جنگ افروزی اسرائیل را می بایست در طرح میان و بلند مدت امپریالیسم ایالات متحده و طرح و نظم نوین جهانی آمریکا برای منطقه و در کل جهان (در رابطه با چین و مشکل چین با تایوان) در نظر گرفت. از این منظر و در این نظم نوین جهانی اسرائیل در مقام جانشینی آمریکا در منظقه و ژاندارم آن ظاهر می شود تا آمریکا بتواند با آرامش خاطر به چین و مشکل تایوان بپردازد
پاسخ
درود و احترام خدمت شما
در مورد فرمایش شما که چرا در نوشته بالا به موضوع فلسطین، غزه و .. پرداخته نشد، یک منطق دارد. آنهم تقدم وظایف سیاسی ایرانیان می باشد. اصلی ترین وظیفه ما، بیرون آوردن ایران از مدار جنگ و آتش افروزی است. تحقق این هدف، خود بزرگترین خدمت به فلسطین، غزه، لبنان و .. است. بر اساس چنین راهکار سیاسی و تعیین تکلیف شهروندان فلسطین با حماس، شهروندان اسرائیلی با افراطگرایان و .. ، می توان گام های واقعی برای صلح پایدار و حل بنیادی مسائل خاورمیانه برداشت.
با سپاس و مهر
اقبال
جناب اقبالی با درود من تنها…
جناب اقبالی با درود
من تنها با قسمتی از افکار و نوشتار شما موافقم. شما تنها «دیکتاتوری فاشیستی اسلامی» را می بینید و خوب تشخیص می دهید، اما صهیونیسم امپریالیستی را، رژیم غاصبگر اشغالی را اشاره نمی فرمایید و به راحتی از کنار آن می گذرید. همه و یا بهتر بگویم مردمان غرب که تحت «سلطه» رسانه های دیکته شدهء غربی و بخصوص سی ان ان و آمریکایی هستند، تنها از هفتم اکتبر سال 2023 و تروریسم حماس حرف می زنند. که این در واقع تحمیق ملل خودشان هست. اما شما و من (شاید بهتر از هر کس دیگر) می دانیم که «هفتم اکتبر» یک پیشینه ای هم داشت و دارد. «هفتم اکتبر» که از آسمان و بدون ماسبق تاریخی به زمین نیافتد. هشتاد سال تأسیس اسرائیل، هشتاد سال تبعیض و .... و کشتار مردم فلسطین و ... سرزمینهای اشغالی و ... . به زبان دیگر اسرائیل هشتاد سال وقت داشت تا با مردم فلسطین یک راه حل منطقی و عادلانه پیدا کند. رژیم متحجر آخوندکی در ایران اینک چهل و پنج شش سال است که ایران را غبضه کرده است. بدین مفهوم که اسرائیل بعد از تأسیس دولت خود و قبل از تأسیس این رژیم مثلا اسلامی آخوندکی باز هم در حدود سی و پنج سال وقت داشت تا با مردم فلسطین به یک راه حل غیر خشونت آمیز و بی تبعیض و دوستانه برسد.
حرامزادگی و نامشروعیت و دجالی رژیم ملاها در ایران نبایست ما را از دید امپریالیسم صهیونیسم و تئوری آن، جنایات تاریخی آن و جنایات جنگی کنونی آن از هفتم اکتبر تا کنون (در غزه و لبنان) ناتوان و کور کند.
این نامردمان غربی (بخصوص آلمانها و آمریکائیها و اسرائیلی ها) از دفاع در برابر ترور می گویند. تمام غزه را شخم زدند، تا کنون طبق آمار رسمی بیست هزار کودک و نوزاد کشتند و دو سه میلیون انسان را بی خانمان و آواره کردند و
اما بیشرمانه از دفاع صحبت می کنند. این ناکسان و نامردمان آلمانی چنین استدلال می کنند که: «اسرائیل حق دفاع از خود دارد». دفاع یک روز است، دو روز است. در دفاع باید عوامل حمله را نابود کرد، نه مردمان عادی. با اینکار تنها بذر خشونتی کاشته می شود که دهه ها و سده ها ادامه می یابد. آیا کودکانی که بی پدر و مادر می شوند آنروز که بالغ شدند و توانایی به دست گرفتن سلاح می یابند، نخواهند پرسید، «چه کسی والدین ما را کشت»! و در ادامه آن به انتقامیگری نخواهند پرداخت!
از خود این سخنگوی ارتش اسرائیل (دانیال هاگری) شنیدم ( و با گوش خودم از او شنیدم) که گفت: «حماس یک ایده است، حماس را نمی توان با سلاح و جنگ نابود کرد».
افزودن دیدگاه جدید