امیر طاهری : «چرا با سکولاریسم مخالفت میکنید؟ مگر خواستار ادامه حکومت این آدمفروشان هستید؟» این دو پرسش جزئی است از پیامی که یک خواننده ناشناس برای من فرستاده است. در یکی از مقالاتم از کلیشههای مبتذلی سخن گفته بودم که طرحشان در این مرحله از مبارزه مردم ایران برای آزادی حاصلی جز منحرف ساختن بحث، ترساندن بخشی از جامعه، و فریفتن بخشی دیگر ندارد.
درباره کلیشه دموکراسی قبلا نوشتهام و باید تکرار کنم که من نه مخالف دموکراسی هستم نه موافق آن. به دو دلیل: نخست، دقیقا نمیدانم این کلیشه معرف چه چیزی است، زیرا در بررسی نظامهایی که خود را دموکرات میخوانند، چیزی جز تضاد نمیبینم. دوم، ایرانیانی که این کلیشه را به کار میبرند هنوز نتوانستهاند تعریفی از آن- البته با توجه به ویژگیهای جامعه ما- ارائه دهند. در واقع، کمتر ایرانی را مییابید که بگوید دموکراسی نمیخواهد. بعضی میکوشند با چسباندن یک صفت، دموکراسی مورد علاقه خود را تعریف کنند: مردمسالاری دینی، دموکراسی سوسیالیستی، دموکراسی فدرال و....
اما امروز با اجازه شما به کلیشههای دیگر میپردازیم: سکولاریسم، که گاهی هم سکولاریزم نوشته میشود، و گاهی نیز، مانند کتاب خواندنی دکتر محمدحسین صدیق یزدچی، عنوان لائیسیته (Laicite) میگیرد. یک نویسنده دیگر مینویسد سکولاریزم دینی مدرنیته، واژهای که کلیشه دیگری را ارائه میدهد. دکتر یزدچی بهتفضیل توضیح میدهد که لائیسیته را نباید با سکولاریسم اشتباه گرفت، اما در هر حال منظور جدایی دین از سیاست نیست.
دکتر یزدچی با هدف معرفی دین بهعنوان حربهای برای ستمگری یا حتی جنایت مینویسد که پونتیوس پیلات، دادستان یهودی اورشلیم، حکم عیسی مسیح را صادر کرد. گرفتاری اینجا است که پیلات اصلا یهودی نبود، چه رسد به اینکه دادستان یهودیان باشد. او فرماندار رومی فلسطین بود. از سوی دیگر، اگر او حکم اعدام مسیح را صادر کرد، پس باید او را «سکولار» یا «لائیک» به حساب آوریم، زیرا یک نماینده دینی را به صلیب کشانده بود.
دکتر یزدچی همچینین میگوید: «لائیتیسم را نباید با دموکراسی اشتباه کرد. اما چند صفحه بعد، خودش این نقل قول را از ژان ژورس، پرچمدار لائیسته در سالهای ۱۹۳۰، عرضه میکند: «دموکراسی و لائیسیته دو کلمه مترادف و یکساناند.» البته مترادف بودن با یکسان بودن فرق دارد، ولی مهم نیست. در جایی که خود موضوع بحث روشن نیست، این لغزشهای جنبی را باید نادیده گرفت.
تازهترین کتاب درباره سکولاریسم یا سکولاریزم یا لائیسیته با عنوان «فراتر از شک» (Beyond Doubt) ماه گذشته منتشر شد. نویسندگان آمریکایی این کتاب آشکارا سکولاریسم را با «دینزدایی» یا «بیخدایی» (Atheism) مساوی میدانند. خلاصه ادعای آنان این است که دین در مقیاس جهانی بهدلیل مدرنیته رو به زوال است. فیل زاکرمن، استاد دانشگاه در کالیفرنیا و یکی از نویسندگان کتاب، میگوید: «ایران بدون تردید از نظر فرایند سکولاریزاسیون در میان همه کشورها مقام اول را دارد.»
زاکرمن، این ادعا را بر اساس «پژوهشهای موسسه هندی گمان» مطرح میکند. بر اساس این پژوهشها، بیش از نیمی از ایرانیان از دینداری به بیدینی رسیدهاند و فقط ۴۰ درصد از ایرانیان خود را مسلمان میدانند. تعداد آنان که خود را شیعه میدانند حدود ۲۲ درصد است.
چه چیز باعث شده است که ایرانیان از دین بگریزند؟ زاکرمن انگشت اتهام را به سوی رژیم کنونی ایران، یعنی جمهوریاسلامی و مرام و مسلک آیتالله روحالله خمینی، دراز میکند.
در اینجا وضع جالبی پیش میآید. اگر گریز از دین یا سکولاریسم به گفته زاکرمن چیز خوبی است، پس باید بگذاریم جمهوری اسلامی ادامه یابد تا صددرصد ایرانیان بیدین شوند و آرمان لائیسیته و سکولاریسم تحقق یابد.
این نظر زاکرمن را، که به گمان من هیچ پایه علمی ندارد، آیتالله محمد زکایی، استاد حوزه علمیه قم، به نحوی دیگر بیان میکند: «همه ما متوجه فاصله گرفتن آحاد مردم از اعتقادات مذهبی شدهایم. تنها راه نجات دین از آسیب بیشتر خروج روحانیت از پستهای حکومتی و سیاسی و پرداختن به مسائل اعتقادی جامعه است که البته دیگر دیر شده است و اکثریت افراد ۵۰ تا ۹۰ بیدین شدهاند.»
البته این نظر که دین در حال محو شدن است حتی در مقیاس جهانی تازه نیست. مارکس وبر و امیل دورکیم (Durkheim) و پیش از آنان مارکس، که دین را «افیون تودهها» خوانده بود، سنگ قبر همه ادیان را ساخته بودند.
در ادبیات خودمان، دین اغلب وسیلهای برای رسیدن به آرزوهای دیگر معرفی میشود: فلاح در آخرت، بخشودن گناهان، یا به گفته ناصرخسرو قبادیانی: ترسیدن مردم ز مرگ دردی است / کان را بهجز از علم دین دوا نیست.
باری، برای خودداری از عرضه کلیشههای مبتذل، پیشنهاد من جنبه علمی دارد. مشکل امروز ما دین نیست. مشکل امروز ما نبود آزادی، قانون، پاکدستی، و احترام به عزت و کرامت انسانها است. ما با رژیمی فاسد، جبار، شلخته، و بیاخلاق روبهروییم که از اصلاحات دینی و مراسم مذهبی برای کسب نوعی مشروعیت سوءاستفاده میکند. این ادعا که موتور انقلاب ۱۳۵۷ اسلام و نسخه شیعی آن بود این واقعیت را در نظر نمیگیرد که کمونیستها، سوسیالیستها، خلقچیها، ملی-مذهبیها و... نیز در شکل دادن به آن فاجعه نقش داشتند.
شگفتآور نیست که آقای خامنهای و همراهانش میکوشند مخالفان خود را «دشمن دین و بهویژه دشمن تشیع» جلوه دهند و بدینسان بخشی از مشروعیت رو به زوال خود را، دستکم برای آن ۲۲ درصدی که زاکرمن و موسسه «گمان» ذکر میکنند، حفظ کنند.
برگردیم به ابهامی که در لائیسیته و سکولاریسم وجود دارد. آیا منظور جدایی دین از حکومت است یا جدایی دین از سیاست بهطور کلی؟ اگر مراد جدایی دین از حکومت باشد، آیا بدین معناست که افراد دیندار نمیتوانند پست دولتی داشته باشند؟ در آن صورت، در قبرس سالهای ۱۹۵۰، آیا اسقف ماکاریوس انسانتر از سرهنگ گریواس تروریست نبود؟ آیا در زیمباوه اسقف موزروا بهتر از رابرت موگابه آدمکش نبود؟
اما اگر منظور جلوگیری از شرکت دینداران، چه بهعنوان فرد چه در چارچوب حزبهای خاص خودشان، در سیاست باشد، آیا این نوعی آپارتاید نخواهد بود؟ چه کسی تصمیم میگیرد کدامیک از شهروندان- که حقوق مساوی دارند- میتوانند در سطح فردی یا جمعی در حکومت و سیاست شرکت کنند؟
در مشروطه ایران، همه شهروندان صرفنظر از دین و مذهب میتوانند در زندگی سیاسی کشور نقش فعال داشته باشند. مشروطه ایرانی جمعکننده است نه حذفکننده. مشروطه ایرانی دیندار و بیدین را به جان هم نمیاندازد، همانطور که جنگ طبقاتی پرولتاریا-بورژوا را نمیپذیرد.
عنوان «جمهوری اسلامی» جمع اضداد بود- مثل اینکه بگوییم کچل مو فرفری. در این جمع ضدین، واژه جمهوری خنثاگر واژه اسلامی است و برعکس. اما این بدان معنا نیست که ما دشمن جمهوری یا دشمن اسلام بشویم.
دکتر یزدچی در کتاب خواندنیاش تجربه فرانسه را با مفهوم لائیسیته بهخوبی شرح میدهد. اما او برخی از جنبههای این تجربه را نادیده میگیرد. در سراسر فرانسه ساختمانهایی را مییابید که پیش از «انقلاب کبیر» جنبه مذهبی داشتند: کلیسا، صومعه، و منازل کشیشان و راهبهها؛ ساختمانهایی که به دست انقلابیون ویران شد و در دو قرن گذشته، مردم فرانسه به نجات آنان از نابودی همت گماشتند.
لائیکهای انقلاب فرانسه دهها هزار دیندار را با ماشین سر بریدن خود- گیوتین- نابود کردند. آنان به بهانه انتقام از دین به هزاران راهبه تجاوز کردند. همین تجربه را لائیکهای اسپانیا در جریان جنگ داخلی خود، پیش از جنگ جهانی دوم، تکرار کردند.
سکولاریسم در هر شکل یکی از ایدئولوژیهایی است که جامعه را به خوب و بد تقسیم میکند و نتیجهای جز نفرتپراکنی و سرانجام کشتار ندارد. امروز آنان که میگویند «بر هر تیر چراغ برق یک آخوند»، مبلغ این ایدئولوژی خطرناکاند.
اما مهمترین شکل این است که دین در هیچ فرهنگی تعریف مشخص و مقبول همگان ندارد. آنچه برای یک عده دین است برای عدهای دیگر کفر بهشمار میرود. آیا هندوئیسم یا بوداییگرایی دین است؟ آیا بعضی از ایدئولوژیها، مانند مائوئیسم، نوعی دین در لباس دیگری نیستند؟
بعضی از مدافعان سکولاریسم میگویند: ما چیزی جز حذف دین رسمی نمیخواهیم. آیا مشکل ایران داشتن دین رسمی بود؟ امروز لهستان دین رسمی دارد، اما در همسایگیاش بلاروس ضددین را میبینیم. زندگی در کدامیک را ترجیح میدهید؟
کشورهایی که مدعی داشتن نظام لائیک هستند نیز از شامورتیبازی سیاسی استفاده میکنند. آیا ترکیه که با یک وزارتخانه دین را کنترل میکند لائیک بهشمار میآید؟ فرانسه چطور؟ کشوری که در آن کلیسای کاتولیک، پیروان دین یهود، و مسلمانان از بسیاری امتیازها و کمکهای دولتی برخوردارند- امتیازها و کمکهایی که بیدینان یا خداناباوران از آن محروماند. در بریتانیا، پادشاه رئیس کلیسای انگلستان است، کلیسایی که خود را دین رسمی کل کشور میداند.
اگر نیاکان ما که نهضت مشروطیت را به پیروزی رساندند لائیک میبودند، میبایست اجازه میدادند کسانی مانند ملکالمتکلمین، علی آقا تبریزی، آیتالله بهبهانی، و بسیار روحانیان دیگر در کنار آنان برای پایان دادن به سلطنت مطلقه نبرد کنند و گاه حتی مرگ را بپذیرند.
امروزه نیز اگر ادعا کنیم ایرانی دیندار حق دخالت در سیاست ندارد، میبایست مولوی عبدالحمید، مولوی گرگیج، و حتی بعضی از روحانیان قم و نجف را از اظهارنظر درباره خواستهای مردم محروم کنیم.
در نظام مشروطه هیچ بخشی از جامعه را نمیتوان از دایره مشارکت در تصمیمگیری بیرون انداخت. مشروطه سدی است در برابر قدرت بیحدود که راهگشای جنایت بیحدود است. هیتلر، استالین، مائوتسه تونگ، و پل پوت همگی لائیک بودند. همانطور که روبسپیرو سن ژوست و سازنده گیوتین دینزدایی را در راس برنامههایشان میدیدند.
نظام مشروطه میبایست خیلی جلوتر و سریعتر از کل جامعه حرکت کند. در همان حال، این نظام نباید از حرکت جامعه عقب بماند. تنظیم این دو حرکت به شکلی که منافع مردم را تامین کند و به پیشرفت کلی جامعه بینجامد کار آسانی نیست. عرضه کلیشههایی که درک عمومی واحدی از آن وجود ندارد در مراحلی از مبارزه در راه آزادی میتواند گمراهکننده باشد.
البته منظور خودداری از تبلیغ سکولاریسم یا لائیسیته نیست. هواداران این الفاظ آزادند که جنس خود را به مردم عرضه کنند. اما گام اول این است: دقیقا بگویید منظورتان از این الفاظ چیست و الگویی که مورد نظرتان است چگونه و کجاست؟
باز تکرار میکنم: من نه مخالف دموکراسی هستم و نه مخالف سکولاریسم و نه میگویم این مفاهیم خوباند یا بد. پیشنهاد من این است: نیروی ما در حال حاضر باید در راه گذار از نظام ورشکسته خمینیگرایان به کار آید. بحث بر سر مفاهیم آرمانی را بگذاریم برای فردا، برای پس از آزادی ایران و استقرار مجدد مشروطیت.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
ابتدا درست فهمیدن سپس نقد کرد
با درود نگاه جناب امیر طاهری در خصوص کلیشه های عامی که امروزه بلای جان جریان روشنفکری جامعه شده باید دید و نه چیزی دیگر.
همانطور که ایشان در آغاز سخن تاکید می کنند بحث مخالفت و موافقت با این واژگان و مفاهیم نیست بلکه تبدیل شدن این واژگان به کلیشه های مبتذل است که با توجه به وضعیت کنونی و تجربیات زیسته در حوزه سیاسی و اجتماعی ما ایرانیان میتوان مدعی شد که وجه انحرافی دارد و در این برهه از زمان بجز اتلاف انرژی و پدید آوردن سودجویان قدرت طلب جدید چیزی به عنوان آورده نخواهد داشت . حال چرا می توان مدعی این شد که دموکراسی و سکولاریسم تبدیل به کلیشه های مبتذل شده است و نتیجه بدی دارد ؟ باید گفت ما اگر واقع نگر باشیم باید بپذیریم که این دو گذاره بین مردم و حتی فراتر بین روشنفکران ایرانی مفهوم مشترک و مشخصی ندارد بلکه فقط در یک قالب پوپولیستی به مانند سال ۵۷ بسیار اغواگر و مد روز است و همین زمینه کفایت می کند که جریان های مختلف قدرت طلب دوباره بتوانند با فریفتن اهداف والای جنبش های مردمی ایران را به بیراهه برده یا حتی خود حکومت با ایجاد تفرقه و تعریف غلط از این واژه ها تردید ایجاد کند البته با پذیرش بضاعت جامعه ایران در این بخش می شود این نگاه را بهتر درک کرد که متاسفانه بعضی از همین جریانها واژه دموکراسی و سکولاریسم را در قالب مبارزه تبدیل به هدف کرده اند تو گویی که بعد جمهوری اسلامی سکولاریسم و دموکراسی جایگزین شود دیگر تمام است و همه مردم ایران خوشبخت خواهند بود این نگرش همان کج فهمی یا رویکرد غلط است که یا خواسته و یا نا خواسته تبدیل به گفتمانی شده است که می شود گفت رویکرد پنجاه و هفتی ها را دنبال می کند با این ادعا که نتیجه اش چیزی جز جمهوری اسلامی خواهد بود !!!
اقا بالاسر نمیخواهیم؛ زیرا شعور و عقل سلیم داریم!
دروود!
موجز و مختصر.
گفتارهای آقای طاهری، مبهم و ناگویا هستند. ایشان میگویند، اعتقاد دارم، اعتقاد ندارم!. و این یعنی داستان شتر مرغ. بار ببر: من مرغم!. تخم کن: من شترم!.... همانطور که من بارها و سالهاست به گونه شفّاف از زوایای مختلف توضیح داده ام مقولاتی که کلا زادگاهشان، فراسوی ایران بوده اند، با تاریخ و فرهنگ ایران، سنخیّت معنایی ندارند. باز تاکید میکنم که آویخته شدن به مفاهیمی به نام «سکولاریسم و آته ایسم و امثالهم»، راهگشا و توضیح دهنده کلیدی و ریشه ای و علّتی برای کشف و شناخت مسائل ایران و مردمش نیستند. حتّا راه حل هم نیستند.
سیطره آخوند جماعت بر ایران و سرنوشت مردم، دلیل بر آن نیست که اصل مقولات انسانی را با روشهای حکومتگری آخوندها و ارگانهایشان اینهمانی بدهیم. هیچ کجای دنیا، چنین کاری را نمیکنند. مباحثی مثل «خدا، دین، اخلاق، حقوق، اقتصاد و غیره و ذالک» را باید مستقل از سیستم حاکم بر کشور در باره شان اندیشید. اینکه مردم ایران به طور کلّی منهای البته ذینفعان حکومتی و وابستگانشان، از حکومت الهی و رفتارها و گفتارهای مومنان به اسلامیّت، سرخورده شده و نفرت دارند، نمیتوان بلافاصله نتیجه گرفت که عکس قضیه را آرزومندند و منتظرند که «سیستمی جایگزین ولایت فقیه» شود که عروس سکولاریسم و آته ایسم و امثالهم را با هلهله و شادی بادا بادا مبارک بادا به عقد ملّت و کنشگران تاق و جفتش درآورد!.
زنده یاد «هوشنگ وزیری» در مصاحبه ای گفته بود که خصلت ژورنالیسم جماعت، «فرصت طلبی و نون به نرخ روز خوردنه». و دقیقا منظورش را توضیح داده بود که با محتویات حرفه ژورنالیسم تطبیق میکرد. گفتارهای آقای طاهری، حرفهای ژورنالیستی هستند و رگ و ریشه ندارند. بحث مسئله کشورداری، مبحثی فلسفی و زیرساختی و بنیانی است که به اندیشیدن عمیق در باره تاریخ و فرهنگ و شناخت مردم هر کشوری منوط است. حتّا سیستمهای دمکراسی باختری برغم ظواهر مشابه در واقعیّت اجرایی و زیستی همسان نیستند؛ بلکه طبق محتویات فرهنگی و تاریخی مردم کشورها برنامه ریزی شده اند. مسئله کشورداری در ایران نیز باید از زهدان روحیات و مبانی فرهنگی و خصوصیات بینشی و زیستی اقوام متنوّع مردم ایران زاییده و پروریده و عبارتبندی شود.
گفتن اینکه جا انداختن و حاکم و اعلان کردن فلان نظام سیاسی از «سلطنت مطلقه گرفته تا پادشاهی مشروطه و جمهوری بدون هیچ صفت آویزونی» میتواند پیشاپیش، مناسبات آرزویی را در معاشرت مردم و کشورداران تامین و تضمین کند، حرفی مفت و نامستدل است. حکومت و دولت، ایده هستند. شرط واقعیّت پذیری آنها در گرو «پرنسیپها و قواعد و قوانین مشخّص و پایبندی سفت و سخت به آنها» است که فضای آزادیهای فردی و جمعی را میآفریند از بهر نم نم مهندسی و رفع کردن ابعاد مختلف نابسامانیها و کمبودها و اشکالات به سمت و سوی بهبود و پیشرفت و تحوّل و بهگزینی. در کشوری که حکومت و دولت آن بر شالوده «پرنسیپها» استوار شده باشد، از دیندار و بی دین و آته ایست و فلان و بیسار گرفته تا مومن ترین انسانها میتوانند نفس بکشند و مطابق حقوق انسانی و قراردادی در کنار همدیگر زندگی کنند و با رقابتهای سالم به پست و مقام و شغل و غیره و ذالک دست یابند. بحث «حکومت و دولت» این نیست که چگونه میتوان گروه حاکمین وقت را نیست و نابود کرد و سپس گروه حاکم دیگری را با ادا و اطوارهای خاصّ خودشان به حکومت نشانید. اینگونه حرفها و بحثها با مسائل ایران هیچ سنخیّتی ندارند و به ایده حکومت و دولت نیز مربوط نیستند.
ما در جستجوی نوع حکومت و دولتی هستیم که ایران و مردمش را در جامعیّت وجودی بدون هیچ تبعیضی و تمایزی و محرومیّتی بتواند پوشش بدهد و سفت و سخت شبانه روز در فکر رفع مشکلات و آموزش و پرورش و نگاهبانی از زندگی و زیستن آنها باشد. ما دنبال حکومتهای آقا بالاسری نیستیم؛ بلکه آرزومند کسانی هستیم که خدمتگزار مردم و ایران باشند. مهم نیست، ریش و عمامه داشته باشند یا سبیلهای نیچه ای یا صورتی سه تیغه تراشیده.
ضمنا اون دیدگاه مارکس که گفته است «دین [در معنای رایح آن البته]، افیون توده هاست» تا امروز عوضی فهمیده شده است حتّا در همان ذهنیّت مومنان به مارکسیسم!. مارکس خیلی شفاف در باره دین که نظراتش بدون هیچ شبهه ای برگرفته از آراء عمیق و ژرفاندیشیده «لودویگ فویرباخ» هستند بر این عقیده بود که مناسبات کاپیتالیستی بر سر کارگران و مزدبگیران، آنقدر فشارهای سخت می آورد که کارگران نمیتوانند وضعیّت زندگی خود را سر و سامان دهند و به آرامش روحی و روانی دست یابند، در نتیجه سعی میکنند که در دنیای اوهام و خیالات دینی و مذهبی به آرامش روح و روان دست یابند به همین دلیل نیز اعتقادات دینی و مذهبی، حالت تخدیری دارند؛ یعنی آرامبخش و رهاننده از درد هستند. مارکس اصلا منظورش این نبوده است که «دین، ابزاری مخرّب» است؛ یعنی برداشت غلطی که متاسفانه تا امروز از حرفش شده است.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان
ابوالفضل محققی:او بنظر من…
ابوالفضل محققی:
او بنظر من جز یه تعداد معینی از سلطنت طلبان که مثل او فکر میکنند اعتباری نمی دهد. در تمام این چهل سال از دهان ایشان کلمه ای در ارتباط با وحدت ملی ویا حتی ائتلاف کوچکی با دیگر نیرو ها شنیده نشده است . بر خلاف ادعای ایشان که گویا هر آنچه دیگر مخالفان در آئینه نمی بینند !جنابشان در خشت خام می بیند .ایشان طوری مسائل طرح می کنند که گوئی بتمامی بر آنها احطه داشته و از شرق تا غرب ارتباط دارند .هر چه طرح کنید ایشان مطلع اندوبا دایره وسیع اعتباری . این برخورد ایشان به مقوله های فرنگی اگر جامعه ایران صرفا یک جامعه عقب مانده بود وپیر پاتال هائی مثل من که دید ایشان به تمام جربان های سیاسی از همین زاویه است !بر خوردیست که قادر به درک حداقلی از نسل جوانان ایران بخصوص بر پا دارندگان جنبش مهسا نیست من فکر می کنم ایشان به درک ونگاه این بخش مهم جوانان نه تنها بهائی نمی دهند حتی نیم نگاهی به کار آن ها نمی اندارد.وگرنه چگونه می توان بدون اعتقاد به این سه مودر رن ،رندگی وآزادی تا پای جان مبارزه کرد وجان داد .ظرفیت جنبش مهسا بسیار فرا تر ار نماز وروزه است . آقای طاهدی یا چنین تفکزی از امت مسلمان نشده .نمی تواتد یاری رسان مبارزه شکل گرفته با نام مهسا شود .اصغر جان زیاد سخت نگیر درون این اپوزیسیون ایرانی امروز نبر سخن بر سر طاهری هاست جوانانی که با بال شاهین می پرند جهانشان بمراتب فرا تر واوج پروازشان بیشتر .ودرک کلی اپوزیسیون محدود تر آقای طاهری یک بعدی که چای خود دارد
اصغر گرامی، من از دوسال پیش…
محمد برزنجه : اصغر گرامی، من از دوسال پیش مدام به دموکراسیخواهان و نیروهای اپوزیسیون هشدار میدادم که یک گفتمان به نام «اقتدار سکولار» یا «دیکتاتوری صالح» در حال ترویج برنامه های خود زیر پوشش های مختلف است. این روزها دقیق و مشخص شده است که چه کسانی این نگاه را و با چه بسته بندی دارند تبلیغ میکنند. به نظر من در این شرایط وظیفه دموکراسیخواهان این است که با شدت بیشتری برنامه آزادیخواهانه و مثبت خود را در جامعه تبلیغ کنند و بگذاریم مردم میان این دو گفتمان یکی را انتخاب کنند. واقعیت این است که هیچ جنبشی بدون یک نگاه غالب پیروز نخواهد شد.
این متفکر نیمه فرانسوی-نیمه…
این متفکر نیمه فرانسوی-نیمه ایرانی، اگر سواد و اخلاق مردمی ،داشت که در زمان شاه رئیس کیهان مبتذل نمیشد و افتخار تنها ژورنالیست بودن را نداشت که با شاه مصاحبه کند و چرندیات شاه(آخرین مامور استعماری غرب در ایران) را پخش کند.
شاه ، فاشیسم وی ،و حماقت سلطنتی، موجب روی کارآمدن آخوندها شدند. شاه یک مستبد مذهبی خرافاتی مسلمان بود. مادرش به سحر و جادو و فالگیری باور داشت.او دنباله رو مادرش بود.
نه مدافع و نه مخالف دموکرسی وسکولاریسم یعنی چه؟!
نه مدافع و نه مخالف دموکرسی وسکولاریسم یعنی چه؟!
روزی نیست که ما سخنانی "بدیع" از آقای امیر طاهری در مورد مسیر پیش روی خود برای راحت شدن از شر ایران ویران کن جمهوری اسلامی نشنویم، سخن "من نه مدافع و نه مخالف دموکرسی وسکولاریسم ام" از ایشان است چون به نظر ایشان هر کسی از ظن خود یک کلیشه ای برای این مقوله درست کرده و به دنبال آن روان است. وی همچنین میگوید که در دموکراسی ترین دموکراسیها و سکولار ترین کشورها هم میتوان تناقض و تعارض را با هر تعریفی از دموکراسی و سکولاریسم نشان داد.
پرداختن به همه سخنان ایشان نه مفید است و نه ضرور من ذیلا به طرح برخی نکات اکتفا میکنم:
1-بیاد بیاوریم که همین اخیرا، ايشان در پاسخ به سوال خبر نگار بي بي سي فارسی در موضوع دلایل فقدان همبستگي و همصدايي وعلت آن در طيف طرفداران پادشاهي با چه تحكم و تبخترو عصبیتی حکم کردند که: همصدايي به گله گوسفندان تعلق دارد كه همه با هم فقط بع بع ميكنند. حالا ايشان از بقیه ميخواهند كه فعلا فراموش كنند مضمون حكومت جايگزين جمهوري اسلامي چه بايد باشد و همه "مشروطه ايراني" مورد نظر وی را یک زبان ویک صدا "بع بع"كنند
2-اما مشروطه ايراني مورد نظر ايشان، درست همان نظمی است كه مشروطه ومشروعه ، هر دو را در خود داشت وپادشاهش قانونا موظف ومكلف به ترويج شيعه اثني عشري به عنوان مذهب رسمي كشور بود، و پيروان ساير مذاهب در نزد متوليان اين مذهب فاقد حقوق برابر با امت شيعه، وپنج مجتهد شیعه اش هم بر فراز مجلس منتخب مردم مامور بر تطابق قوانین مصوب مجلسیان با شرع اسلام و دارای حق وتوی قوانین مصوب نمایندگان مجلس و پادشاه مشروطه اش نیز هنوز دارای قدرت عزل ونصب مقامات و...
3-ایشان صحنه را طوري مي آرايند كه گويا همه به جز ايشان، كاري ندارند و كاري نميكنند جز جنگ و دعوا با يكديگر بر سر مفهوم دموكراسي و سكولاريسم و آنها را دعوت ميكنند كه به جاي اين جنگ وجدل، نيروي خود را برای كنار داشتن اين حكومت متمركز كنند. البته اين تصوير خلاف واقعيت است. واقعيت اين است كه این ايشان و همفكرانش هستند که از يكسو تيشه بر ريشه هر تلاش و همت حد اكثري بر اساس اشتراكات حداقلي برای همکاری و همبستگی عملی در مسیرمخالفت با حکومت ديني مي زنند و از سوي ديگر از بقیه ميخواهند پادشاهي شخص رضا پهلوي را از همین امروز گردن نهند. تا شرايط"بع بع" همگاني براي تحقق مشروطه فراهم شود. معلوم هم نیست که ایشان وهمفکرانش به چه دلیلی از سخن شاه محترم و دموکرات خود که رسما وراسا بارها به صراحت پادشاهي خود را به انتخاباتي آزاد، رقابتي، منصفانه و عادلانه و دموکراتیک در فرداي جمهوري اسلامي مشروط كرده است نبری میجویند و بر علیه اش گام بر میدارند.
4- آقای امير طاهري ميكوشد با توسل به انواع مغالطه اثبات كند كه مخالفين و منتقدين ادامه موجوديت جمهوري اسلامي، به جز ايشان و همفكرانش آب در هاون ميكوبند، چون هيچ اجماع عمومي حداقلي بر سر مفاهيم دموكراسي و سكولاريسم ندارند. چرا ايشان به راستی خود را به تجاهل زده است؟ از منشور 81 تا منشور اتخاد جمهوریخواهان ، از ابتكار و بيانيه گروههاي ١٤ نفره داخل گرفته، تا برنامه های نوشتاری بخش مهمي از احزاب و سازمانها و شخصيتهاي راست و چپ میانه در تبعید یا زندانی، در عين اختلافاتی چند در بعضي وجوه سكولاريسم و دموكراسي، داراي اجماع فكري حد اقل ضرور در اصول اين دو مقوله بوده وهستند. اشکال در جای دیگریست که نمیگذارد آنان بر سر همین اصول در کنار یکدیگر بایستند.
5-نه آقای امير طاهري و نه هيچ كس ديگري نميتواند سيستمي پيشنهاد كند كه هيچ شر و تناقضی در درون آن موجود نباشد. در عالم واقع چنين چيزي امکان ندارد. تمام تلاش و تمركز ما بايد بر بناي سيستمي عقلاني و زمینی باشد كه امكان خود ترميمي و مقابله با باز توليد ستمگري و تبعيض و فساد قدرت و دولت و دفاع از حقوق آحاد جامعه در درون آن تعبيه شده باشد. مشروطه مشروع ي پيشنهادي ايشان نقض آشکار چنین غرضی است.
6-چيزي كه آقای امير طاهري بايد روي آن تمركز كنند نه دموكراسي و نه سكولاريسم ونه غير خوديها، بلكه در مرتبه اول درون وبین خودیهای خودشان است. عقل و انصاف و میهن دوستی حكم ميكند كه ايشان هم و غم خود را متوجه متحد كردن طيف طرفداران سلطنت بدون دامن زدن به افراط و اوباشيگري و قلدری و برتری جویی رایج در مناسبات آنها با دیگران و نصيحت به آنان به همبستگی و همکاری و همصدایی بر عليه جمهوري اسلامي، بکنند.
7-ایشان میفرمایند اگر خواهان برکناری جمهوری اسلامی هستید بپذیرید که شاهزاده رضا پهلوی رضا شاه دوم است و قاتون اساسی مشروطه هم که موجود است، تا مقصود حاصل شود. از آنجایی که ایشان، نظر خود را در مورد سناریوهای ممکن برای کنار زدن جمهوری اسلامی و انتقال قدرت به نظم پادشاهی مورد نظرشان توضیح نمیدهند، ما ناچارا باید به حدس و گمان متوسل شویم و فکر کنیم همینکه که دوشرط پیش گفته ایشان حاصل شد، معجزه رخ خواهد داد و عده ای از مجتهدین شیعه و فرماندهان ارتش و سپاه و رجال دلسوز کشور در درون نظام اسلامی، با التماس و خواهش وتمنا و دعا از "رضاه شاه دوم" ، خواهند خواست که به کشور برگشته و قدرت را به دست گیرد.
از ارزوها و ان که چه بهتر…
از ارزوها و ان که چه بهتر است سخن نگوییم. از آنچه میشود کرد بگوییم.
اما اگر بحث را روی نظر امیرطاهری و قانون اساسی مشروطه او متمرکز کنیم باید آینده نگری کنیم. آینده را در ذهن مان بسازیم. مثلا این گونه:
مردم موفق شده اند رژیم را سرنگون کنند و آزادی تجمعات و رسانه ها برقرار است. بسیاری آزادانه تجزیه طلبی و فدرالیسم را تبلیغ می کنند بسیاری جمهوری را و میگویند برای چه خرج خاندان سلطنت بدهیم. از نگاه من اکثریت به این حرفها توجه نمی کنند. خیلی ساده میگویند زمان شاه خوب بود ما آن ساز و کار را میخواهیم. هرقدر برای اینها از ساواک و شکنجه بگویید گوش شان بدهکار نیست. من خودم با اینها جر و بحث زیادی داشته ام و هرگاه از مقولات ضد حقوق بشر در زمان پهلوی ها سخن گفته ام آنها خشمگین شده اند که چه وقت این حرفهاست. این نسل جدید عاشق محمدرضاشاه شکنجه های ساواک برای شان اهمیت ندارد. سالها جپها و حتا خود من از شعبان بی مخ سخن گفته ایم کسی به خودش نگرفت. امروز سیما ثابت چند بار که از عبارت شعبان بی مخ استفاده کرد در ایران اینترنشنال توفان شد. من خودم یادم هست بچه بودم فامیل مان در خیابان شاهپور نزدیک پارگ شهر مهمانی میرفتیم و زورخانه شعبان جعفری در آن محل بود و مردم او را شعبان بی میخ می گفتند و بنظرم نمیرسید که خود او با این نام اینقدر مشکل داشت که نسل جوان امروز. حال شما با چنین ایرانی طرف هستید که در غرقابه جمهوری اسلامی به دنبال تخته پاره ای برای نجات میگردد و تو خرمگس معرکه تخته فدرالیسم را دست او میدهی؟ عقل نداری؟ عقل سالم سنگر ها را یکی یکی تسخیر میکند. تو تجزیه طلب یا فدرالیست اول کمک کن ایران از دست اخوند رها شود بعد با استفاده از فضای ازاد حزب وو دسته برای فدرال کردن ایران یا تجزیه آن فعالیت کن. امروز وقتی از فدرالیسم سخن میگویی این ملت وطن پرست و پهلوی پرست را میترسانی و آنها از ترس فدراالیسم و تجزیه کشور با طیب خاطر به مصاف خامنه ای نمیروند. و تو تبدیل میشوی به یک مانع که کمک به ماندن خامنه ای میکنی. حالا فهمیدی چرا به تو میگویم خرمگس معرکه؟ اعماال تو به نفع رژیم ملاها هست. تو یا مزدور ملااها هستی یا نمی فهمی. در اینجا هم که در این بیست سال نظر حتا یک نفر را نتوانسته ای تغییر بدهی. خرمگس معرکه دست از سر ما ایرانیان بردار! گمشو همانجایی که مگس هایی مثل تو جمع هستند.
Momet Momet
اگر به امیر طاهری لقب استاد می دهند برای این است که استاد طاهری در طول زندگیش نه مثل نوردین کیانوری نوه ای اخوند فضلالله نوری بوده نه مثل فرخ نگهدار با آخوندها و امام راحل جبهه ضد امپریالیستی ترتیب داده و هرگز نردبانی برای رسیدن روح الله خمینی و اخوندها به قدرت نبوده یکی نیست که به این توده ای با افکار پوسیده بگوید در صورت سقوط جمهوری تبهکار اسلامی جایی برای کمونیست ها و توده ای ها چریک فدایی ها و یاران سابق امام در ایران نیست در صورتی که استاد طاهری به میهن باز خواهد گشت و شخصیت هایی مثل مولوی عبدالحمید که در کلیه سخنرانی هایش جدایی دین و حکومت را تبلیغ کی کند و همچون سکولار ها سخن می گوید در مسجد خواهد ماند
امیر طاهری که به غلط به او…
امیر طاهری که به غلط به او لقب « استاد» می دهند ؛ همان کسی است که در مخالفت با منشور مهسا، قانون مشروطیت که در ۱۰۸ سال پیش نوشته شده است که در آن پنج فقیه ( آیت الله) حق وتو داشته اند؛ یکی نیست که به این استاد بگوید در صورت سقوط جمهوری اسلامی ، جایی برای آیت الله ها نخواهد بود و شخصیت هایی مثل مولوی عبدالحمید که در کلیه سخنرانی هایش جدایی دین و حکومت را تبلیغ کی کند و همچون سکولار ها سخن می گوید.
حتما
برای اکثریت قاطع مردم ایران این کلمات ومعنی ومفهوم آنها هیچ اهمیتی ندارند،وبعضی از مردم هم با شنیدن این کلمات استفراغشون میگیرد،الان اکثریت قاطع مردم میدانند،که آینده ایران اگر از بالا فدرالیسم نشود ،از پایین با جنگهای خونین فدرالیسم یا تجزیه خواهد ،والان متاسفانه برای (بعضی ها )وخوشبختانه برای (خیلیها) ملل ترک کرد لر عرب بلوچ ترکمن گیلک ...خود را برای اعلان استقلال آماده کرداند.وتمامیت خواهان شونیست استحاله کننده ،واستعمارگران واستثمارگران مفت خور،وجاعلین متوهم ،هی با کلمات سلطنت طلبی،مشوطه خواهی جمهوری خواهی ملی گرایی....بازی کنند.همهمیدانیم ومیدانید اگر تمامی خواهان به فدرالیسم راضی نباشند ،از پایین با تجزیه مواجه خواهند شد ،وهمه میدانیم وهمه میدانید،تنها راه تضمین ازادی،وتنها راه تضمین عدالت نسبی،وتنها راه اتحاد همیشگی،وتنها راه ریشه کنی دیکتاتوری،وتنها راه تعامل تبادل هم یاری در جامعه رنگین کمان ایران ساختار فدرال دمکراتیک میباشد.وباز تنها راه بی بدیل ترین راه برای جلوگیری از تجزیه و جنگهای خونین اجرای ساختار فدرال دمکراتیک میباشد،باز همه میدانیم اسرار بر تمامیت خواهی مواضع استقلال طلبان را در مقابل فدرال طلبان تقویت میکند.وهمیشه دلیل اصلی استقلال طلبان،تمامیت خواهی تمامیت خواهان میباشد.
لعنت برهر گونه تمامیت خواهی ولعنت برتجزیه طلبی.
افزودن دیدگاه جدید