توضیح: این نوشته بخشی از کتاب دکتر صدیق تحت عنوان
«فرضیه زبان آذری و کسروی» است.
لینک دانلود کتاب : http://www.duzgun.ir/
1 - آتش âtəş
تکواژ «آتش» âtəş که امروزه در فارسی نیز رایج است, در گویش پهلوی میانه و پهلوی دوره ی ساسانی, به صورت Atiş تلفظ میشده است که در آن هر دو واک (a) و (I) کوتاه بودند. [1] معنای اصلی آن «جرقه ی جهنده از سنگ» است. [2] و بعدها در معناهای شعله, اخگر, هیمه ی افروخته, دوزخ و جهنم به کار رفته است. [3] و معانی فرعی و ثانوی چون: تندی, تیزی, ایذاء, بلا و مصیبت نیز به خود گرفته است. [4] و تركیبات چندی مانند:. آتشپاره, آتش بس, آتش پرست, آتشخوار, آتشزنه, آتشفشان و غیره دارد [5]
تلفظ اصلی و کهن آن, یعنی:. Atis هنوز هم در فارسی رایج است و در بسیاری از فرهنگها ضبط شده است [6] مرحوم معین . آن را در فرهنگ خود به صورت آدیش Adiş ضبط و «آتش» معنی کرده است [7]
به معنای اصلی آن, فردوسی نیز اشاره دارد و آن را «برشده» و در معنای «جهنده» میآورد. آنجا که از چهار عنصر صحبت میکند, میگوید:
یكی آتشی برشده تابناك,
میان باد و آب از بر تیره خاك. [8]
و یا:
همی برشد آتش, فرود آمد آب,
همی گشت گرد زمین آفتاب. [9]
«برآمدن» و «جهیدن» معنای اصلی و باستانی تكواژ «آتش» است كه در متون فارسی, غیر از شاهنامه هم, فراوان به آن اشاره شده و میتوان سراغ آن را در فرهنگها گرفت. [10] اسدی طوسی گوید:
گر آتش برآمد بر مغ, چه باک,
از آتش بد ابلیس و آدم ز خاک. [11]
در متون کهن ترکی نیز این کلمه وجود دارد. مثلا در دیوان لغات الترک به صورت آتیش Atis ضبط شده است و جهیدن و پریدن یا پرش معنا میدهد. [12]
در ترکی اویغوری کهن و در ترکی جغتایی هم که منشأ «ترکی شرقی» هستند, به آتش, ATIŞ گفته میشود. [13] امروزه در ترکی اوزبکی, قرغیزی و قازاخی هم, به آتش, علاوه بر yald in که در معنای آتش و نار است,Atəş نیز گفته میشود.[14]
بدینگونه میتوان ادعا کرد که میان کلمه ی «آتش» در فارسی با Atiş ترکی پیوند وجود دارد. به نظر ما, با توجه به این که تکواژ Atiş در سیاهه ی لغات سومری [15] و کتیبه های اورخون نیز آمده است, میتوان «آتش» فارسی را مأخوذ از Atiş در ترکی به حساب آورد.
2. آذر
کلمه ی «آذر» (Azir / ažər) در فارسی دوره ی اسلامی و واژه ی «آدر» در گویش پهلوی دوره ی ساسانی نیز به همین معنا به کار رفته است. هنوز هم در روستاهای اطراف کرمان و یزد , زرتشیان به آتش, آدر (adeır) میگویند. [16] این تکواژ به نظر پورداود , مأخوذ از ریشه ی اوستایی آتهر (Athir) و آتر (atr) است و در معنای: «آزمایش روز پسین است که از آهن گداخته و آتش جهنده بر روی گناهکاران میاندازند. » [17]
به نظر میرسد کلمه ی «آذر» در معنای آتش نیز, مانند خود آن تکواژ, مأخوذ از معانی کهن مصدر آتماق (atmaq) در ترکی باستان در معنای «جهیدن جرقه» و اسم مصدر آن یعنی: آتېش Atis در معنای جهش جرقه باشد.
پیافزوده ی صفت ساز چهار شکلی ir / ir / ur / ur بر بن این مصدر وارد شده و از آن, صفت مفعولی آتیر (Atir) را ساخته است. این لفظ در دیوان لغاتالترك معنای «شفق به خون شكافته» و «جرقه ی بر جهیده» را میدهد [18] و بیگمان کلمه ی «اثیر» در عربی به معنای کرهی آتش و فلک نار (بالای هوا) نیز با تکواژ آتیر Atir در ترکی ارتباطی دارد که باید تحقیق شود.
3. آذ
اما تکواژ «آذ» (AZ) که نخستین جزء کلمهی «آذربایجان» است, ربطی به مصدر آتماق (atmaq) و الفاظ آتش (ATIŞ) و آتهر (Azir = Athir) ندارد و بنواژهای جداگانه است که در فارسی و ترکی در تنهایی به صورت «آز» و در ترکیب با جزء «آر» (ər), به صورت «آذر» نوشته شده است.
این تکواژ در کتاب پهلوی بندهشن چنین معنا میشود: «! نام دیوهایی از ترکان که همه چیز را فرو برند و بخورند و اگر طعمهای نصیبشان نشود, خودشان را بخورند» [19] (فصل 28. بند 27)
در کتاب دینکرت میگوید که:
«این دیوان فاقد مرتعاند و آنان را اهریمن برای ایجاد مرگ فرستاده است و در کوه قاف زندگی میکنند.» [20] (فصل 9, بند 4)
در کتاب داتستان دینیک نام دیو دیگری به اسم نیآذ (= نیاز Niaz) آمده كه دیوان آذ را وا میدارد آرزو کنند بیفرزند بمانند. [21](فصل 37, بند 52)
دو کلمه ی «آز» و «نیاز» که امروزه در فارسی در معناهای جدیدتری به کار میرود, تا سدههای شش و هفت, معانی اصلی خود را حفظ کرده بود; چنانکه فردوسی گوید:
چنین داد پاسخ که آز و نیاز,
دو دیوند پتیاره و دیوساز! [22]
با توجه به این که در متون پهلوی, از جمله در کتاب ایاتکار زریران به ترکان ساکن قفقاز و کوه قاف «دیو» [23] و در متون کهنتر «دهای وه» (dəevə) اطلاق میشود, میتوان ادعا کرد که منظور از « دیوان آذ », سلحشوران و دلاوران قبیله ی« آذ »(AZ) یکی از کهنترین قبایل ترکان آذربایجان است که روزگاری بر همهی عشایر و قبایل همسایه, از جمله بر «اوز» ها و «ارمن» ها غلبه کردند و دولت عشیرتی خود را « آذر »نامیدند. این کلمهی مرکب, از دو جزء:
1. آذ (az) نام قبیله
2. ار (ər) در معنای دلاور رزمنده
تشکیل یافته است و نامی است که آذان پس از غلبه بر دیگر قبیله ها, بدنهی دولت و ملت خود را, در ماوراء تاریخ چنین نامیدند و رود پهناور سرزمین خود را نیز «ار آذ» (ər az) یا ارس نام دادند که در واقع تلفظ باژگونهای از «آذر» (آذ + ار) است.
میدانیم که در ترکی باستان, آواک «ذ» (z) بیش از حرف «ز» (z) کاربرد داشته است و در متون کهن فارسی, ویژگی املایی کلماتی که با «ذالالترکی» تلفظ میشد, حفظ گشته است. حتی در بسیاری از نسخ خطی منابع تاریخی فارسی نظیرراحةالصدور و آیةالسرور این الفاظ با «ذالالترکی» (و نه زاء اختالراء) نوشته شده است. راوندی خود فصلی با عنوان «اندر تاختن آذان بر آوذان» دارد که مصحح بیخبر از تاریخ ترکی, هر دو کلمه ی فوق را به صورتهای آزان و اوزان (!) در آورده است.
4. آذری
کلمهی «آذری» ažəri از سه جزء تشكیل یافته است كه دو جزء اول و دوّم آن دو تكواژ až و ər و جزء سوم پیافزودهی (i) است.
پیافزودهی چهار شکلی i/ı/u/ü در تركی از فعّالترین پیافزودهها است که:
1. بر بن فعل میآید و اسم میسازد. مانند:
بات ← باتی (batı) یعنی: مغرب.
یاپ ← یاپی (yapı) یعنی: ساختار.
سور← سورو (sürü) یعنی: گله.
دوغ ← دوغو (duğu) یعنی: مشرق.
2. بر بن اسم میآید و فعل میسازد. مانند:
داش ← داشییماق (daşı + maq)، یعنی: حمل کردن.
قاش ← قاشیماق (qaşı + maq)، یعنی: خار اندک.
یئر ← یئریمک (yer + imək). یعنی: راه رفتن.
این پیافزوده در ترکی باستان، صورت چهار شکلی ıq/üg/uq/ig را داشته است؛ چنانکه کلمهی دیری (diri) در متون کهن و سنگنبشتههای باستانی در شکل دیریگ (dirig) آمده است.
از سوی دیگر، در همزیستی دو زبان ترکی و فارسی، به عنوان پیافزودههای دخیل در فارسی راه یافته و از دو طریق در تکوین ساختار تکواژهای فارسی کارگر افتاده است.
1. انتقال سازه از ترکی به فارسی. مانند:
تورش ← تورشو (turşu) که در فارسی شکل «ترشی» یافته است.
2. تظاهر وجودی به عنوان پسوند نسبت. مانند:
انسان ← انسانی،
آذر ← آذری.
گرچه برخی از فارسیپژوهان باور آوردهاند که یای نسبت از گویش پهلوی به فارسی انتقال یافته است، اما فراموش میکنند که همین پسوند در پهلوی به شکل «ایک» به کار رفته است و خود آن را باید پسوند دخیل ترکی در پهلوی به حساب آورد. مانند: دینیگ (dinig) که امروزه «دینی» تلفّظ میشود. آنچه باعث متروک شدن و غربت لفظ اصیل و ناب «آذری» در میان ما شده است، نتیجهی تبلیغ گستردهی پيروان کسروی از اتیمولوژی عامهپسند و روایی و غیرعلمی از این کلمه است که آن را مشتق از «آذر» در معنای «آتش» میانگاشت. چنانکه «شمیران» را همریشه با «سمیرم» و «تهران» را هملفظ با «جهرم» میپنداشت. و در اتیمولوژی عامیانه ولی با ژست علمی، چنان افراط کرد که حتی به بسياری لغات جعلی دساتیری مانند طرجود، اپرخید، فرنود، فرزبود، آمیغ، اشکیود، پاچایه، تیمسار، نوتاش، دشمیر و دهها لغت جعلی و ساختگی دیگر، شناسنامهی ایرانی صادر کرد. و بسیاری تکواژ نیز به پندار خود، با بازیافت از لغات فارسی، در انشاء و نگارش مردم رواج داد. مانند: سهش (گویا در معنای احساس)، شوند (گویا در معنای دلیل و برهان)، آخشیج (گویا در معنای ضد و مخالف.)
وی، در این راستا، تئوری «آذری یا زبان باستانی آذربایگان» را نیز پیش کشید و نزدیک نیم قرن زبانشناسان کشورمان را سرِ کار گذاشت تا سالها فرهنگ مردم نجیب تالش و تات و كرد را تخریب کنند و از میان الفاظ و لغات این دو نیمزبان، زبان موهومی با نام «آذری» اختراع نمایند. ولی تاکنون با این زبان موهوم، حتی یک جملهی کامل نتوانستهاند بیابند و یا حتی بسازند! در سالهای اخیر بسیاری از زبانشناسان و دانشوران ایرانی در باب تخریب این گویشها به حساب این زبان موهومی به مباحثههای علمی برخاستهاند.
بدینگونه ادعا میکنیم که «آذر» Azər یک کلمهی اصیل و ناب ترکی و در معنای «دلاور مردم قوم آذ» است و لفظ «آذری» ترکیب کهن از لحاظ ترکی در معنای «منسوب به مردم آذر» به شمار میرود.
به دنبال این بحث، بیجا نیست تأکید کنیم که علم اتیمولوژی به ما اجازه نمیدهد پیوندی میان «آذر» در معنای «مرد آذر» با دو لفظ «آذر» و «آتش» مأخوذ از مصدر آتماق (Atmaq) قائل بشویم و گرنه گرفتار گونهای اتیمولوژی عامیانه خواهیم شد؛ چرا که این دو کلمه با آن یکی، همریشه نیستند و زبانشناسی علمی اجازهی قضاوتی جز این نمیدهد.
این دو گروه تکواژ را نمیتوان به دلیل شباهتی که در شکل و فرم و شاید هم به نحوی حتی در معنا دارند، مشتق از هم به حساب آورد و خط سیر پژوهشی را به نادانی آلوده ساخت.
از این بحثها نتیجه میگیریم که تکواژ «آذر» مرکب از دو جزء az و ər، ریشهی کهن ترکی دارد و در معنای «آذمرد» یا «آس مرد» فروزهای است که ترکان آذربایجان از ماوراء تاریخ، خود را چنین نامیدهاند. آویزش این تکواژ با «آذر» یا «آتهر» athar در معنای «آتش» را نیز روشن ساختیم و گفتیم كه تكواژ «آتش» atış هم که در قاموسهای فارسی با کسر دوّم ضبط شده است، ریشهی ترکی دارد و روند سیر اتیمولوژیک آن را نشان دادیم. همچنین با تکیه بر اصل منشأ ترکی پیافزودهی منسوبیت چهار شکلی i/ı/u/ü، گفتیم که ترکیبهایی مانند «آذری» (Azər+u) و «تورشو» (turş+u) نیز، با همین پیافزوده ساخته شدهاند و بیگمان سازهی ترکی دارند. از تأثیر و نفوذ این پیافزودهی کاربرددار به گویشهای همجوار ترکی نظیر: اردو، فارسی، سغدی، افغانی، پشتون و جز آن اندکی سخن گفتیم. اینک با بحث پیرامون سوءاستفادههای به ظاهر عالمانه با اغراض سیاسی گوناگون از روند پیدایی این تکواژ و خوار داشتن دانش زبانشناسی و واژهپژوهی به وسیلهی آذریبازان، به بررسی برخی فرضیّهها خواهیم پرداخت.
دو گونه نگرش بیمارگونه وجود دارد که تکواژ «آذ» و ترکیب «آذری» را از ریشهی پهلوی (!) میانگارند.
گونهی نخست، نگرش ترکیپژوهانی است که دوران کهن فرهنگ ترکی آذربایجان را انکار میکنند و طبق فرضیّهی جعلی «ذکی ولدی طوغان»، اصرار دارند که ثابت کنند عنصر ترک از سدهی هفتم به این سوی وارد ایران شده است و زبان ترکی پس از حملهی مغول و به ویژه پس از تشکیل حکومت صفوی در خاورمیانه گسترش یافته است.
این ترکیپژوهان، تاریخ ادبیات آذربایجان را از «عزّالدین پورحسن اسفراینی» شروع میکنند و دو غزل ترکی بازمانده از او با تخلّص حسن اوغلو را نخستین نمونهی (!) ادبیات ترکی آذربایجان به حساب میآورند و آثار عدیدهای مانند قوتادغو بیلیغ، عتبةالحقایق، دیوان لغاتالترک، نهجالفرادیس، دیوان جوجی، دیوان تورکی کیشی، تفاسیر و تراجم بازمانده از سدههای چهارم و پنجم هجری، فتوتنامهها، سلجوقنامهها، سالتوقنامهها و دهها میراث فرهنگی ترکی ایرانی پیش از مغول را جزو تاریخ فرهنگ آذربایجان نمیشمارند! کتیبهها و سنگنبشتههای یافته شده در خراسان بزرگ را نیز بیرون از این مقوله به حساب میآورند، مایل به کنکاش در ترکی سومری و ترکی آذری کهن نیز نیستند و میگویند:«سومریان چه ارتباطی با ما دارند!» و یافتههای نوین جهان ترکیپژوهی را هم به پشیزی نمیگیرند و طبق فرضیهی ارتجاعی طوغان – کسروی، دوران کهن آذربایجان را به غیر ترکان میبخشند.
این گروه ترکیپژوهان، عثمانیزدگانی هستند که تاریخ فرهنگ ترکی در ایران و خاورمیانه را، از تاریخ فتح ملازگرد توسط الب ارسلان سلجوقی شروع میکنند. البته شکی نیست که تاریخ حضور فعّال نظامی و فرهنگی عنصر ترک در آسیای صغیر و آناتولی از همین حادثهی مبارک شروع میشود. اما نباید از نظر دور داشت که «غزان» و «آذان» که به چنین فتحی توفیق یافتند، قرنها پیش از آن، در دو سوی خاور و باختر دریای خزر، پیدایش و تکوین یافته بودند و با بومیان و اقوام گوناگون سویهای خود در تعامل بودند و فرجامین جهانگشایی آنان در آن روزگار، فتح آناتولی بود و با این کار توانستند آسیای صغیر را از ید تصرّف روم و بیزانس به درآورند و فرجام دوران کهن تاریخ شرق را به آغاز قرون وسطی با فتح استانبول به دست سلطان محمد فاتح پیوند زنند. و اسلام را در آسیای صغیر و اروپای شرقی گسترش دهند.
بنابراین باید گفت این آسیای صغیر است که تاریخش تابع تاریخ آذربایجان و ایران است نه آذربایجان که ترکیپژوهان مرتجع، تاریخ این دیار را تابعی از تاریخ عثمانی به حساب میآورند.
در سرزمین آذربایجان قرنها پیش از اسلام، گرچه اقوام گوناگونی میزیستند، اما ترکان، پیوسته بر همه تغلّب داشتهاند و اکثریت به حساب میآمدهاند. مرحوم میرعلی سیدوف در کتاب باارزش خود با عنوان آذربایجان خلقینین سویکؤکونو دوشونرکن و شادروان محمدتقی زهتابی در پژوهش توانفرسای خود با عنوان ایران تورکلرینین اسکی تاریخی، به اینگونه نگرش نوین به کاوش در دوران کهن تاریخ آذربایجان، سمت و سوی علمی دادهاند و امروزه جوانان دانشپژوه ما، با گامهای استوار خود، دادههای نوین دانش دیرینشناسی را نظم و نسق میدهند و کشف رازهای گذشتهی پرافتخار اجداد و نیاکان خود را در آن پیجویی میکنند.
کشف دهها کتیبه با الفبای «گؤی تورک» و صدها چرمنبشته با الفبای «اویغوری» و چندین متن «گاسی» با الفبای «آپوستاق» و انبوهی از یافتههای باستانشناسی در کنارههای «گؤی مسجد» در تبریز و دیرینکاوی در نمونههای منظوم و منثور فولکلور آذربایجان، و دقّت عالمانه در دقائق زبانشناسی و نیز غور در اسرار اسماء جغرافیایی این سرزمین، اکنون نظریّهی ارتجاعی با اغراض سیاسی ذکی ولیدی طوغان را باز پس نهاده است.
با توجّه به اینکه ما اکنون در عصر انفجار اطلاعات هستیم، دیگر بر آن نیستیم که «هر نوشتهای به یکبار خواندن میارزد.» و یا «هیچ سیاههای خالی از فایده نیست.» (لایَخلُو سَوادٌ عَن مَنفعتِه.) از این رو، به دلیل آنکه نگاشتههای این پژوهشگران از آنجا که ساختار و بافتار منطقی ندارد و فاقد غنای علمی و تتبع باارزش و روزآمد، جامعیّت استناد به منابع معتبر روز، ابتکار و تحلیل بسامان نیز هست، ذکر آنها شایستهی تحلیل در این گفتار نیست. ما اندیشناک نیستیم که مبادا جوانانمان در دام این کمسوادان خودنگر گرفتار آیند و مباحثه با آنان را ضرور نمیشماریم.
اما، گونهی دوم، نگرش خصمانه و موذیانهی کجروانی است که در فرآیند تدوین و تنسیق فعالیتهای خود و برآیند استنتاجات بیمارگونهی خویش، به القائات شبهعالمانه میپردازند و تئوری پوچ و درهم تنیده و برهمریختهی کسروی را اساس کار خود قرار میدهند.
اصطلاح «آذری» را کسروی و همپالکیهای او جعل نکردند، بلکه آن را به نفع ترکیستیزان مصادره کردند. این اصطلاح قرنها پیش از ظهور نامیمون آنها وجود داشت و به کار میرفت و در معانی گوناگون کاربرد داشت که شرح خواهیم داد.
[1] فرهوشی, بهرام. فرهنگ پهلوی , مادهی: «آتش».
[2] پورداود, ابراهیم. هرمزدنامه , تهران, 1351, ص 260.
[3] معین, محمد. فرهنگ فارسی , ج 1, مادهی: «آتش».
[6] از جمله فرهنگهای: آنندراج, غیاثاللغات, ناظمالأطبا, انجمنآرا و غیره.
[7] معین, محمد. فرهنگ فارسی , ج 1, ص 37.
[8] شاهنامه , چاپ مسكو, ج 1, 4 ص.
[10] رك. لغت نامه ی فارسی از انتشارات مؤسسهی لغتنامهی دهخدا, ج 1, مادهی: آتش.
[11] اسدی طوسی. گرشاسب نامه , چاپ تهران, ص. 96.
[12] کاشغری, محمود. دیوان لغاتالترک , برگردان فارسی از: دکتر حسین محمدزاده صدیق, تبریز, نشر اختر, 1383 ص 108.
[13] Karşılaştırmali Türk Ləhceləri Sözlüğü, c.1, s 32.
[14] Sümrecə Kesin Türkçedir, Ist., 2002, S.52.
[15] محمدزاده صدیق, حسین. یادمان های ترکی باستان , واژهنامه.
[16] مركز كرمانشناسی. واژه نامه ی کرمانی , ص 62.
[17] پور داود, ابراهیم. یادداشت های گاتها , تهران, 1356 ص 100.
[18] دیوان لغاتالترک , پیشین, همانجا.
[19] Das Fundament des iranischen Gligious durch LH Grau, Tinte. R. Cama Oriental Institute Veröffentlichung, Nr. 5, Bombay, p. 111.
[22] رضازاده شفق, فرهنگ شاهنامه , مادهی: «آز».
[23] كلمهی «دیو» در اصل در معنای «شخص تنومند, سپید پیکر و روشن پوست و نورانی» است. تلفظ آن در سانسکریت (dəevə) است و در وداها نامی برای ایزدان نور است. ولی در اوستا جزو سیاهیان اهریمن به شمار میرود.
[24] Doğan, İsmail. Türk Dili, 1997, s. 66.
[25] كسروی, احمد. نام های شهرها و دهها , تهران 1323.
[26] پور داود, ابراهیم. لغات دساتیر (مقدمه ی برهان قاطع) , تصحیح مرحوم دکتر معین, تهران: امیرکبیر, ص 62.
[27] كسروی, احمد. زبان پاك , تهران, 1322.
[28] كسروی, احمد. آذری یا زبان باستان آذربایگان , تهران 1321 (برای تحلیل این تئوری ر. ك. نوچههای احمد کسروی از نگارندهی این سطور.)
[29] حاجتپور, حمید. آذری یا تالشی , مجلهی زبانشناسی, س 7, ش 2, (1369) 59 ص به بعد. / عبدلی, علی.غزلهای آذری یا تالشی بدر شیروانی , مجلهی آینده, س 6, ص 719 به بعد .
دیدگاهها
درباره نژاد و زبان اذربایجان
http://www.iranglobal.info/node/59400
همميهن گراميام، پاپك خرم
اگه شما يادتون بود چرا قبلا
آقاي داس و چكش و ستاره سرخ
ششم اردیبهشت هم آمد و رفت.
باي بك خان با دو نقطه اضافه
تئلیار گرامی، من در آخرین
آقاي باي بك فارس يا پارس معني
آ ن قدر نوشتار شما در مو رد
خانم صلواتی گرامی، مگر پاسخ
جواب آقاي ايرانخواه را ببينيد
رازی گرامی، من اصول سایت
ائلیار گرامی همانطور که در
ائلیار گرامی، با تشکر از
رازی گرامی، نشر اندیشه خودی و
ائلیار عزیز،
شما مسلما و شاید بهتر از من با مفهومی بنام "پرسپکتیو" آشنا هستید. تفاوت من و شما در همین پرسپکتیو است. شما می گویید باید به این مقاله برخورد علمی کرد، حالا نویسنده هرکس که می خواهد باشد و برای دفاع از نویسنده شمشیر می کشید و سپر بدست می گیرید، من می گویم "مداح دیکتاتوری" آنهم دیکتاتوری مثل خمینی نباید جایی در میان نیروهای اپوزیسیون داشته باشد. مشکل من محتوای نوشته های این آقا نیست. مشکل من تفکر اپورتونیستی حاکم بر ایران گلوبال است که به بهانه "برخورد علمی" پای مداحان دیکتاتوری را به صفوف اپوزیسیون باز می کند. شاید دغدغه اصلی شما این باشد که "آذ" ترکی است و فارسی نیست، ولی دغدغه من و امثال من این نیست. من نسبت به هرگونه همکاری با عوامل رژیم آخوندی حساسم و "توضیحات" شما را چیزی بیشتر از "توجیهات" نمی دانم. سؤال این است: «آیا به بهانه تحقیق علمی می شود پای مداحان خمینی جانی را
آقاي به اصطلاح تبريزي ! اگر
رازی گرامی، کسی نگفته شما کم
تبریزی گرامی، 1- روش من
از نوشتههای جناب دکتر در
'' تأملي دربارهي زبانها و موقعيت زبان تركي'' : ''بدينگونه بايد پذيرفت كه زبانهای تركي در پژوهشهاي نوين افقهاي جديدي را فراروي محققان خواهد گشود و شيوهها و گويشهاي ناشناختهاي نظير گويش تركي كهن «گاسي» و تركي «آلاسكايي» و تركي «سرخپوستي»، مسير تدوين آكادميك خواهد يافت.''
ترکی سرخ پوستی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
با درود- چگونه ميتوان مقاله
دوست گرامی، آ.ائلیار، چکیده
ایرانخواه گرامی، کارهای
آقای الیار گرامی، ترجمه
" بعد از انقلاب، گفتارها و نوشته هاي امام را به مناسبت هاي گوناگون به زبان تركيآذربايجاني ترجمه كردم و در مطبوعات منتشر ساختم، تا آن كه پس از ارتحال حضرتامام (ره)، از سوي «موسسه تنظيم و نشر آثار امام» به اين كار فراخوانده شدم. از آنتاريخ، اين كار را نظم و نسق دادم و براساس برنامهاي منظم به ترجمه و تدوين و نشرآثار امام به زبان تركي آذربايجاني مشغول شدم. اين مؤسسه، تاكنون توانسته است ازميان ترجمههايم، ترجمهكامل وصيت نامه (با حواشي و فهارس كامل) كلمات قصار
جناب ائلیار عزیز،
در لحن شما وبقیه مسئولین ایران گلوبال، بخصوص مسئول کامنتها یک تبختر و خود برتربینی و یک نگاه عاقل اندر سفیه هست که شدیدا توی ذوق می زند. باور بفرمائید نه شما مخترع دموکراسی و آزادی بیان و نقد علمی و امثالهم هستید، و نه ما که با این نوشته برخوردی برای شما غیر قابل درک و "غیر علمی!!!" می کنیم، دیروز از پشت کوه قاف آمده ایم. باور بفرمائید ما هم شاید بیشتر از شما در باره "هرمنوتیک" و "ساینتیفیک آنالایزیس" و "کونستراکتیو کریتیسیسم" خوانده و آموخته ایم. اینها را به اسم اصلی شان نوشتم، که بدانید غیر از نخبگان گردآمده در ایران گلوبال دیگرانی هم به این علوم بزبان اصلی شان دسترسی دارند و شما و دوستانتان صاحبان انحصاری حقیقت و معرفت نیستید. پس مرحمت فرموده اینقدر از موضع عاقل اندر سفیه بالای منبر وعظ و خطابه نروید، که اینکار برازنده انسان قرن 21 نیست. این علوم کیمیا و
جناب آ.ائلیار! بحث فقط ترجمه
دوستان گرامی فراموش نکنید که
من زبان شناس نیستم و زمینهٔ
دوستان گرامی، ترجمه وصیت نامه
اینست که کلمه آذربایجان از این نام بوجود آمده است. و دلایل خودش را هم ذکر کرده. تشخیص صحت و سقم آن هم کار نقد تئوریهای تاریخی ست. هرکس اهل فن است میتواند وارد قضیه شود. با طرح مسایل نامربوط نمیتوان با این تئوریها در افتاد. اما اینکه نام «آذری» پیش از کسروی استعمال شده و اشاره به زبان ترکی آذربایجانی ست مورد تأیید من هم هست.
خدمت تمام مخالفين زبان ترکی و
دنیز گرامی ، از نظر من هر کس
ایرانخواه گرامی کامنت شما حذف
سایت ایران گلوبال، چرا کامنت
آقای الیار گرامی، من با
دوست عزیز جناب ائلیار سخن
ای کسانی که خفته اید از خواب
جناب ائلیار، با تشکر از جواب
من بحث جناب تبریزی را درست می دانم و سؤال ایشان را تکرار می کنم: «زیانی که رژیم آخوندی از این نوشته ها می برد چیست؟ کدام درد از دردهای بی شمار مردم گرسنه ایران که در دوزخ رژیم ولایت فقیه گیر افتاده اند با این چرندنامه های ناسیونالیستی درمان می شود؟» خطر اینجاست که شما هیزم کش جنگهای قومی آینده شده اید.
رازی گرامی، ایران گلوبال و
جناب ائلیار،
طرفداری بی قید و شرط شما و بقیه مسئولین ایران گلوبال از قومگرایان و نژادپرستان چیز تازه ای نیست و طبعا تعجبی برنمی انگیزد. من جوابی برای جناب تبریزی نوشتم، نه در باره آقای صدیق. بحث اساسا بر سر این نیست که آیا "حکومتی" حق ندارد برای زبان مادری خودش زحمت بکشد. مسئله بر سر این است که دوستان قومگرا و تجزیه طلب شما مرتبا این حکایت ملال آور را تکرار می کنند که جمهوری اسلامی یک رژیم پانفارسیست است و درست به همین دلیل با حقوق زبانی شهروندان غیر فارس دشمن است. نمونه آقای صدیق نشان می دهد که این حرفها چیزی غیر از پرت و پلا نیست. برای جمهوری اسلامی فقط و فقط سرسپردگی محض مطرح است، حتی اگر بنده خانه زاد بیت رهبری یک قومگرای افراطی باشد. شما اگر اشعار امام را ترجمه کنید، کتابتان با هر محتوایی مجوز چاپ می گیرد. همین و بس
آقای ایرانخواه گرامی، بله
آقای الیار، زمانی که نوشتاری
فرض کنیم سخن کسروی درست است-
ما حتي اگر موفق نشيم اينها را
دوستان...یکی از دلایل عقب
بخشی از تمامیت عرضی خواهان
تبریزی گرامی، چنانکه به درستی
ببخشید لینک مربوطه در مورد
http://www.duzgun.ir/akhbar/emam.php
البته اگر یک دکتر حسین محمد زاده صدیق دیگر با نام هنری (دوزگون) وجود داشته باشد که به ایشان ربطی نداشته باشد، همینجا از ایشان معذرت می خواهم. همانطور که می بینید ایشان نیازی به خوردن دو تا سیلی ندارد و بقول خراسانیها «بی دنگ می دنگد»!!!
تبریزی گرامی، با سلام ودرود
خوشحالم که بالاخره کس دیگری هم از همین زاویه به سیاست ایرانگلوبال نگاه و آنرا نقد کرد. من بارها و بارها نوشته ام که سایت ایران گلوبال هر روز بیشتر شبیه مجلات زرد می شود، مجلاتی که در آنها مطالبی از آخرین رسوائی مالی فلان سیاستمدار گرفته تا بالا رفتن مالیات و راههای لذت بیشتر از رابطه جنسی پیدا می شود. همچنین گفته ام و باز هم تکرار می کنم که این سیاست اگرچه تعداد خوانندگان را بیشتر می کند، ولی سطح سایت را پائین می آورد، که البته گردانندگان سایت گوش شنوایی برای انی حرفها ندارند و همانطور که در کامنت بالا می خوانید، توجیهاتی میکنند که از خواندنش بر سر هر انسان عاقلی چغندر سبز می شود.
ولی تا جایی که به آقای صدیق مربوط می شود، ایاشن هیچ احتیاجی نیست که دوتا سیلی بخورند تا از هواداران جمهوری اسلامی بشوند. در سایت زیر می توانید ترجمه اشعار خمینی را بدست ایشان
انسان که شرفش را زیر پا نهاد؛
test
دوستان گرامی گرداننده تارنمای
آتش : در فرهنگ معین چاپ هشتم