گزارش برگزاری کنگره سوم حزب چپ ایران( فداییان خلق) که منتشر شد ، شاهد نام جدید « حزب چپ شدیم. ازجمله فتوحات کنگره مزبور ، منظور نکردن نام فداییان خلق بود، گر چه خبر در خدمت وحدت نبود ، اما غافلگیرکننده هم نیز نبود . عدم دعوت از سازمان برای حضور در کنگره، اسم رمزی بود که قبلا عملیات حذف نام فداییان خلق را هدف گذاری کرده بود. بعد ازپایان کنگره ، پاراگرافی از گزارش با حالت پیروزمندانه اعلام میکند : « ازدو قراری که بررسی آنها تا اتخاذ تصمیم پیش رفت، یکی از آنها قرار مربوط به نام حزب بود. این قرار پیشنهادی ، از کنگره میخواست که قید فداییان خلق آمده در نام تا کنونی حزب چپ را بردارد ». این اتفاق چندان هم غیر منتظره نبود ، گر چه دلیل این اقدام مزبورفعلا مکتوم نگهداشته شده است ، ولی شاید بعدها آشکار گردد، که چرا کنگره زود رس حزب چپ بر سر شاخ بن برید.
در گزارش روز سوم کنگره (1) میخوانیم :« پیرامون این مهم ، موافقان و مخالفان سخن گفتند و آنگاه کنگره به تصمیم در این زمینه پرداخت . قرار پیشنهادی با 1/74 در صد آرای موافق به تصویب رسید و قرار شد ازاین پس حزب ما با عنوان حزب چپ ایران نامیده شود» هنوز جای امیدواری هست، شاید حضور 25 درصدی مخالفین حذف عنوان فداییان خلق، بتواند دوستان حزبی خود را از کژراهه باز گردانند، و این اشتباه تاریخی خود را اصلاح نمایند.
هنوز مشخص نشده است در پشت پرده این حذف نام چه گذشته است، درحزب چپ تا قبل از کنگره اخیر ، انتساب به فداییان خلق را باعث افتخار میدانست و آنان را از خاکستر سرکوب جنبش چپ دردهه های سی و چهل خورشیدی میدانست، که نشان خود را بر تحولات زمانه ی خود زده و هنوز هم میزند . شاید حزب چپ ادعا کند که سیاست دهه 60 سازمان ،از نام پر افتخار فداییان تبری جسته است اما نمیدانند که در راه آمده تا بدینجا ،هیچگاه نقد آنها به سیاست سازمان فداییان خلق ایران –اکثریت – استدلال چندان محکمی نداشته و هرگز متوجه شرایط حساس و خطیرنشدند در آن زمانه تدوین آن سیاست و خط مشی ، در زمانه جنگ سرد و مضاعف بر آن تکرار کودتای 28 مرداد و..... ایجاد هراس کرده بود .
دوستان ! شما خود را ماحصل نقد شکست ها ، انشعابات وپراکندگی های جنبش فداییان می دانستید که بر آن شدید تا به همت فداییان خلق و در پرتواتحاد نیروهای چپ ، تشکلی نظیر سازمان فداییان خلق ایران –اکثریت- را تشکیل دهید ، و آن را به مقام نیروی تاثیرگذار برسانید ، تا سیاست های حزب نو تاسیس، بتواند خود را به حلقه اتصال امید و آرزوهای اکثریت جامعه تبدیل کند . لیکن با حذف نام فداییان خلق، باعث بیشتر ناشناخته ماندن حزب نو تاسیس درسطح جامعه ایران میشوید ، واین فاصله حزب چپ را از مقام تشکلی مطرح به ارگانی اثر گذار تبدیل نشوند .
از خاطر نخواهد رفت شما درهنگامه راه روی از یاران فدایی خود برگرداندید و به بهانه های ناموجه حرکت سازمان شکنانه را رقم زدید ، لیکن جدایی شما از سازمان ، باعث قوی شدن شما نشد . از خاطرتان نرود که با ریزش مکرر در سراشیبی انشعاب ره می سپردید ، حتی الحاقات بعدی با عناصر جداشده از شما ، هم نتوانست آن منزلت اجتماعی – سیاسی هنگام حضورتان در سازمان را به شما بازگرداند . نهایتا بعد از دهه ها انفعال و پراکندگی این بار شما دست یاری به سوی سازمان دراز کردید تا سازمان زمینه ای را فراهم کند . در نتیجه موضوع تشکیل تشکل بزرگ چپ در دستورکارکنگره های سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت ) قرار گرفت و با تلاش سازمان و به اتفاق آرا حزب چپ ایران متولد شد و به اتفاق آرا حزب چپ ایران متولد شد و نام فداییان خلق بر تارک حزب نو تاسیس ثبت شد و از آن اعتبار یافت.
حالا چه اتفاقی افتاده است ، که نام تاریخی و با قدمت 53 ساله ای که تا قبل از کنگره اخیر نقطه قوت تان بود را حذف میکند ؟
نمیدانم احساس موافقین بعد ازتصویب حذف نام فداییان خلق ازحزب چپ چه بود ؟ و چرا بایستی خود را از زیرچترتاریخ پراعتبار خارج سازند، لیکن فراموش نکنید ، با تغییر نام حزب نمیتوان انتظار داشت کنشگران سیاسی چپ و فعالان مدنی مقید به روش مبارزه مسالمت جویانه بویژه در داخل کشوربه حزب شما بپیوندند ، آن چه مهم می نمایاند بعد ازاین حزب نوتاسیس بدون نام فداییان خلق ، چگونه میتواند در ایران جای پای محکم باز کند ؟ تا بتواند در داخل کشور در مقام نیرویی در سطح جامعه مطرح شود.
تاریخ تحزب در ایران نشان میدهد که تغییر نام سازمانهای سیاسی چندان به سهولت انجام نمی شده و آنهایی هم که اقدام به تغییر نام نموده اند ، در پیچ کوچه های تاریخ محو شده اند . هنوز هستند تشکل هایی که در برابرتغییرنام تشکل خود مقاومت کرده اند، قبلا هم گفته ام و بار دیگر میگویم ، هرگز نهضت آزادی خلعت نام تاریخی را به عطای اعطای آزادی فعالیت درجمهوری اسلامی تاخت نزد و بر سر تغییر نام مبادله ای انجام نداد، یا سازمان کارگران انقلابی ( راه کارگر) علیرغم آنکه مواجه با انشعاب سی تن از جمله محمد رضا شالگونی و روبن مارکاریان مواجه شد، حتی منشعبین با وجود اینکه خود را « هیات اجرایی سازمان کارگران انقلابی ایران» نامیدند و با آن معروف شدند ، باز زیرچتر نام شناخته شده خود ماندند. خوشبختانه چه ماندگان و چه منشعبین ازحذف نام راه کارگر پرهیزکردند. اینکه علت اصرار دوستان حزب چپ ایران از تبری جستن ازنام فداییان خلق چیست ؟ پرسشی است که نباید بی پاسخ بماند. ولی احتمال میدهم حزب چپ ایران ، کپی برداری ناشیانه ای از تغییر نام تشکل های چپ در آلمان، فرانسه و... را در پیش گرفتند ، یعنی چون آنها چنان کردند، ما نیز چنین کنیم ، تا چنان شود که آنها شدند .
دوستان، هنوز زود بود که خلعت فداییان خلق را کنار بگذارید ، زیرا حزب چپ اگر محاسبات سیاسی واقع بینانه داشت ، متوجه میشد در قامت فداییان خلق سریع تر به نیروی عمده جامعه تبدیل میشود . ولی حزب چپ برون جسته از کسوت فداییان خلق ، راه دشواری در پیش دارد، یعنی نخست بایستی خود را به اقشار زحمتکش و فرو دست جامعه معرفی نماید تا بعد از ان به عنوان تشکل حامی زحمتکشان مطرح شود و این راه دشوار در چشم اندازکوتاه مدت و تا حدودی میان مدت برای حزب چپ ایران امکانپذیر نیست که در عرصه جامعه مطرح شود. بنابراین تا دیر نشده به نقطه ماقبل کنگره باز گردید واز اجرای مصوبه زیان بارصرف نظر کنید . زیرا چاره ای جز این تجدید نظرسرنوشت ساز ندارید. تبعات تجدید نظراین خواهد بود ، که هم از توانمندی کافی برای اتحاد با دیگرجریانات چپ برخوردار میشوید ، و هم در پرتو نام فداییان خلق و به اعتبار آن ، ضمن برخورداری حمایت دیگرنیروهای سیاسی هموند ، قادر میشوید در میان زحمتکشان و اقشاری از طبقه متوسط ، پایگاه اجتماعی لازم را از آن خود کنید.
دوستان فراموش کرده اید پروژه وحدت چپ ، در یک پروسه ده ساله با افت و خیزبه وحدت رسید ، ولی در راستای تحقق اتحاد اتحادها دچار ناکامی میشود چرا؟ حضور شما در میان تنی چند ازعناصر چپ داخل کشور را عامل تاثیر گذارندانید، به این واقعیت فکر کنید که بدون نام فداییان خلق کماکان نیروی ناشناخته در سطح جامعه خواهید ماند . شاید بعضی از رفقای حزب چپ تصور میکنند ، حضور آنها به واسطه تبلیغ تعداد اندک هواداران داخل کشور از طریق شبکه های اجتماعی میتواند میتواند انعکاس دهنده صدای حزب چپ باشد . تجربه ثابت کرده است ، اینگونه که میپندارید نیست ، مردم ایران بیش ازهر چیز به حضور فیزیکی جریان شناخته شده در عرصه پیکار حساس هستند و به شعارهای از راه دور سازمان های ناشناخته توجهی ندارند. بنابر این برقراری رابطه تنگاتنگ با مردم اولین گام عمده ای است که میتواند حزب چپ را به تشکلی تاثیر گذار نظیر سازمان فداییان خلق ایران – اکثریت- تبدیل کند.
تردیدی ندارم مردم ایران ، بیش از هر زمان دیگری به یک حزب چپ نیرومند نیاز دارند ، شاید کنگره گمان میکند با حذف نام فداییان قادر خواهد شد در قامت یک چپ نیرومند رخ بنماید ، تا بتواند ایران را از یک بن بست خطرناک خارج کند . لیکن گمان مبرید، بعد از تغییر نام از کمند خطاهای گذشته انشعاب هایتان از سازمان فداییان رسته اید و راه خطای دیگری در پیش نمیگیرید . به گواه اقدامات سازمان شکنانه و انحلال طلبانه تان، شما همانی هستید که بودید ، عناصری عجول و احساسی که ناتوانی در ارزیابی رویداد ها را فریاد میکنید . بیایید تلاش تان را صرف ساختن امور نو کنید .
نوشته حاضربا اشراف به گزارش 15 خرداد مطابق با 5 ژوییه کنگره سوم در «به پیش» ( 2 ) داشت تمام میشد که حزب چپ مجددا بعد از 9 روز مطلبی را در وبسایت «به پیش» منتشر کرد (3) که در صد آماری موافقین و مخالفین حذف نام فداییان با گزارش 9 روز پیش مغایرت داشت . گزارش مزبور (4) قرار مربوطه به حذف نام فداییان خلق را چنین اعلام میکند . که « با73.8 در صد رای موافق ، 19 در صد رای مخالف و 2.7 در صد آرای کنگره به تصویب رسید»
مغایرت آمار مزبور شبه آفرین است، زیرا علت تغییر و تبدیل 25 در صد مخالفین و 19 در صد حذف نام فداییان خلق را بیان نمیکند . واقعا حزب چپ چرا چنین تلاش مبهمی را انجام میدهد؟ شاید دلیل آن کاهش وزن مخالفین حذف نام در حزب نو پا میباشد . به نظر شما دلیل دیگر این مغایرت چه میتواند باشد
مهرزاد وطن ابادی
پانویس
گزارشی برگزاری کنگره سوم حزب چپ ایران .( دوشنبه 5 ژوییه 2023 « به پیش») کنگره « زن ، زندگی، آزادی » (1)
مراجعه به پانویس بالا (2)
گزارش برگزاری و تصمیمات کنگره حزب چپ ایران ( چهارشنبه 14 ژوییه 2023 « به پیش » ) (3)
مراجعه به پانویس 3 (4)
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
دیگ مذاب شرایع
مجددا درود بر آقای کردی گرامی!
مسئله ذهنیّت کنشگران چپ را من از گذشته های دور تا امروز، رادیکال سنجشگری کرده ام. مسئله اینه که گسستن چپ از اسلامیّت در ایران از پیامدهای سنجشگری ذهنیّت فردی و جمعی نبود؛ بلکه فقط جابجایی گرانیگاه ایمان بود. همین و بس. اینان تا جایی که من تمام جزوات و نوشته ها و کتابها و مقالاتشان را از دیر باز تا کنون زیر و رو کرده ام، رد پایی از تفکرّ فردی و رنگ و روی فردی و شناخت عمیق داشتن از تاریخ و فرهنگ ایران و همچنین تاریخ تحولات فرهنگی و سیاسی و اجتماعی باختر زمینیان ندارند. سیاست برای اینها هنوز تعریف فلسفی نشده است تا متوجه بشوند که عرصه کشورداری، میدان زد و خوردهای چاله میدونی نیست؛ بلکه میزگرد استدلال و منطق و همپیمایی و همکاری و همعزمی و همبستگی با دقیقا دشمنان عقیدتی و نظری و برنامه ای خود است از بهر رفاه مردم و پیشرفت مملکت. ولی اینها چون به تنهایی نمیتوانند یا بهتر بگویم نمیخواهند با مغز خودشان بیندیشند و مسئولیّت فردی گفتارها و تصمیمات خودشان را به عهده بگیرند، دنبال سیاه لشگر همعقیدگان میگردند. یعنی اینها نیرومندی شخصیّت سیاسی تاثیرگذار شدن را نه در کیفیّت استدلال و منطق؛ بلکه در کمیّت اعضا و هواداران و پیروان میبینند.
من یادمه ایران که بودم، یکی دو بار قفسه چوبی کتابخانه ام شکست از بس کتابهای «مبارزه طبقاتی در فلان جا و بیسار جا» را رویشان تلبار کرده بودم. حتا مبارزه طبقاتی را به دنیای بوشمنهای صحرای کالاهاری نیز کشانده بودند. از چنین افرادی نمیتوان انتظار داشت که فوری افرادی خویشاندیش و جوینده و قائم به ذات شوند. اینها مثل همه ما بدون استثناء قرنهای قرن در دیگ مذاب اسلامیّت جوشانده شده ایم. اینه که پروسه گسستن و استقلال اندیشه و قائم به ذات شدن، زمان میبره و دلاوری میخواهد. اینها را باید دعوت به خویشاندیشی و استقلال رای کرد. هر چقدر بر میزان گسلندگان از این طیف بی فردا کاسته شود و بر بخش کوشندگان آزادی اضافه شود به همان میزان میتوان امیدوار بود که روزی روزگاری حزبی به نام چپ بر شالوده فرهنگ و تاریخ ایران، شکل بگیرد و موثر واقع شود. من که امیدوارم.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان
آقای حیدریان گرامی
کارگران و مزد بگیران ایران نیاز به نیروی چپ برای سامان دادن به تشکل ها و سندیکاهایشان دارند و برای شان مهم نیست که نیروی چپ این مهم را با همکاری بنیصدر انجام دهد یا با همکاری پسر شاه! شکم گرسنه دین و ایمان و وفاداری سرش نمیشود اما مصلحت خود را خوب تشخصی میدهد. آیا درکی هست؟
ایران به یک نیروی چپ ملی نیاز دارد
آینده ایران به یک نیروی چپ ملی نیاز دارد نیروی مستقل که با کلیت کشور نجنگد و در درون یک ساختار دمکراتیک به دنبال پیش بردن ایده های خود باشد اما آینده ایران قطعا به اسلامگراها به مجاهدین به گروهای مسلح مقیم کوهستان ها نیازی ندارد در جای جای این منطقه در جای جای تاریخ معاصر ما میشود تاثیر مخرب این نیروها را دید
دریغ از سرگشتگی و سترونی
درود بر آقای کردی گرامی!
من در پای یکی از مطالب آقای «محقّقی» نوشته بودم که آنچه خودش را این روزها «چپ» مینامد، باید اگر دلاورانی در میان آنها پیدا میشوند، گام پیش بگذارند و سازمانها و احزاب خود را منحل کنند و بکوشند که به نام کوشندگان آزادی ایران و ایرانیان شانه به شانه دیگران اقدامهای بایسته و موثر خود را به پیش ببرند. علّت این حرفهای من هرگز و هرگز از نفرت یا خصومت در حقّ کنشگران چپ نیست. حاشا که وجدانا و قلبا هرگز و هرگز؛ بلکه بیش از هر چیز به دلیل پتانسیل اجرایی و نیرومندی و تلاشها و مقاومت و نقش اساسی این طیفها در میهن آرایی است که من به انحلال وضعیّت فعلی تشکیلاتی و سازمانی آنها اشاره کرده ام. بنیان کلیدی من در دیدگاهم به مطالعات مته به خشخاشی بازمیگردند که در خصوص جنبشهای چپ در کشورهای اروپایی داشته ام.
دشوار بتوانند چپهای ایرانی بپذیرند که آنچه من میگویم صحت دارد و خودشان به تنهایی میتوانند به جست و جو بپردازند و بفهمند، اگر به راستی اهل پژوهش و حقیقت یابی هستند. در کشور آلمان، حزب سوسیال دمکراتهای آلمان (SPD)، یکی از نیرومندترین و کارگزارترین و استخواندارترین احزاب آلمان است که دیگر احزاب در بسیاری مواقع مجبور میشوند با یکدیگر ائتلاف کنند تا حریف آنها در مجلس بشوند. اینکه چنین حزبی چگونه توانست به یکی از پر قدرت ترین احزاب آلمان تبدیل شود، نکته ایست که هیچ چپ ایرانی با اطمینان خاطر میگویم، کوچکترین شناختی از آن ندارد.
حقیقتش برمیگردد به دوران پا گرفتن گروه اسپارتاکوس و کشته شدن «روزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت» و سپس تبعید «مارکس به فرانسه».
در پس زمینه شالوده ریزی حزب سوسال دمکراسی، مغز متفکّری به نام «فردیناند لاسال» نقش ایفا میکرد. وی در پروسه اندیشیدن در باره مسائل اجتماعی و تاریخ و فرهنگ آلمانی و همچنین وقایع اجتماعی و سیاسی و فرهنگی اروپا؛ بویژه فرانسه و انگلستان و همچنین مصیبت رادیکال بودن جنبش «اسپارتاکیستها» به این نتیجه رسیده بود که تنها با پشت پا زدن به گرایشهای رادیکال و طرحریزی مناسبات خردمندانه با دیگر گرایشهای عقیدتی و غیره و ذالک میتوان به قدرتمندترین حزب تاثیر گذار تبدیل شد.
[جهت آگاهی بیشتر رجوع کنید به مجموعه آثار لاسال:
Ferdinand Lassalle, Gesammelte Werke (12 Bände)- Paul Cassirer Verlag- Berlin - 1919]
من حتّا ظّن قوی دارم که «لاسال» از چگونگی مراتب «ترور روزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت مطّلع بوده و حتّا در تبعید مارکس به کشور فرانسه» به دلیل رادیکال بودن او نقش داشته است. ازدواج «لاسال» با دختر یکی از اشراف جامعه سوئیس و ارتقاء در طبقه اشراف به وی کمک کرد تا بتواند از لحاظ برطرف کردن چفت و بستهای سیاسی مقتدرین وقت با تکیه به اشخاص ذینفوذ جهت پی ریزی حزب «سوسیال دمکراسی آلمان» نقش کلیدی و اساسی را ایفا کند. دیگر تحوّلاتی که پس از اقدامهای او در جامعه آلمان شکل گرفتند، بزرگترین درسی میتوانند باشند برای چپگرایان ایرانی که هر چه زودتر به این حزب و سازمان بازیهای بی رگ و ریشه خاتمه بدهند و تولّدی دیگر را بر شالوده بُنمایه های فرهنگ ایرانی آغاز کنند. ولی نکته غم انگیز این است که در میان اینهمه کنشگران مدّعو، یک نفر را پیدا نمیکند که به اندازه یک صدم «فردیناند لاسال» بتواند با مغز خودش بیندیشد و آنقدر دلیر و دوراندیش و دریادل و هوشیار و آینده نگر باشد تا بتواند حتّا سنگبنای آغاز را بگذارد. من برغم شکّاکیّتهایم، هنوز امیدوارم به تحوّل ریشه ای در آنچه خودش را چپ مینامد از کوچک تا بزرگ. شاید روزی روزگاری و امیدوارم هر چه زودتر به خود آیند و در کنار ایرانیان و تاریخ و فرهنگ آنها بایستند و با تمام مسئولیّت و درایت و پتانسیلی که دارند برای خشنودی و سرفرازی و عزّت و کرامت مردم خود کوششها کنند.
آنچه آنها در گذشته های دور بوده اند نیز هرگز از اعتبار خودش کاسته نخواهد شد؛ بلکه در کارگاه سنجشگری پژوهشگران به حیث راه افتادنهای کودکوار که به خطاها و زمین خوردنها و آسیبها و غیره مبتلا شده بودند؛ ولی سرانجام توانستند در کوره حوادث از میان اینهمه فراز و نشیبها، سر برآورند و آن چیزی بشوند که ذات وجودشان بود؛ یعتی حزبی فراگیر از بهر خدمتگزاری به ایران و مردمش در حامعیّت وجودی بدون هیچ تبعیض و استثنائی قائل شدن و بسیار گشوده فکر در همعزمی و همکاری و همبستگی با دیگر احزاب و گرایشها. من این رویایم را تا لحظه های مردنم حاضر نیستم از دست بدهم. هرگز.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان
عدو شود سبب خیر
خیلی از فداییان در ایران این که نام فدایی مورد استفاده یک عده آدم جویای نام و جاه شده است، بسیار سرخورده شده بودند و از این خبر استقبال کردند. از اول هم فداییان خلق اکثریت وظیفه داشتند که که از این انتساب بیجا جلوگیری کنند. این جنابان همه تلاششان مصروف این است که راهی برای نزدیک شدن به بقایای سلطنت و بچه شاه پیدا کنند. چه کارشان با ان نسل دادخواه و ضد امپریالیست!
ایده ای تازه با نگاهی ملی میهنی و ایده سوسیال دمکراسی راه شماست
امروز درست نیست که با نگاه سال 57 به جامعه ایرانی بنگریم. طرح امال و ایده های چپ سال 57 بیشتر باعث گریز و نفرت است تا تحسین و جذب نیرو!
افزودن دیدگاه جدید