رفتن به محتوای اصلی

● ادبیات

سينمای ايران بعد از درخشش‌هايی که طی چند سال گذشته به‌دست آورده توجه جهان و به‌خصوص منتقدان سينما را به‌خود جلب کرده به‌طوری که هميشه وقتی نام فيلمی ايرانی در سينمای اروپا به چشم می‌خورد علاقه‌مندان به سينما با تصوری که سينمای فرهادی، پناهی، مجيدی و يا کيارستمی را می بينند به سينما می‌روند.
فرج سرکوهی
آزادی نسبی مباحثه های نظری و خلاقیت های فرهنگی در نخستین سال های جمهوری اسلامی هر چند از دستاوردهای ناگزیر انقلاب بود اما از این برداشت برخی روحانیون قدرتمند نیز متاثر بود که اسلام برای کسب هژمونی فرهنگی جامعه به حذف دیگران نیازمند نبوده و توانائی آن را دارد که فکر را با فکر و اثر فرهنگی را با اثر فرهنگی پاسخ دهد.
اتاق پالتاکی فرهنگ و ادبیات «فرهنگ گفت و گو» راه اندازی شد. اولین برنامه جمعه دوم مارس 2012 ساعت 21 به وقت اروپای مرکزی این برنامه توسط کیومرث نویدی و حمید حمیدی اجرا خواهد شد.
آن آتشی كه در دل ما شعله میكشید
گر در میان دامن شیخ اوفتاده بود
دیگر بما كه سوخته ایم از شرارعشق
نام گناهكارهء رسوا نداده بود
بگذار تا به طعنه بگویند مردمان
در گوش هم حكایت عشق مدام ما



شهلا و. ی. صفایی
هنگام که/
سپیده دم از پستان مهر/
نور می نوشید/
و روبهکان پست قامت خورشیدکُش/
ازهجوم شرم
یار دبستانی من، هم بغض این شب سیاه
اشکی نمونده پشت این، شکنجه های بیگناه
تب داره تن پوش طناب دار زندان اوین
رگ میزنن ،خون میچکن، فواره خونو ببین
یار دبستانی من ،بیا تو دستامو بگیر
به پای هق هق خدا، بیا تو هم کمی‌ بشین
این روزها شیطان پیر، هم صحبت خدا شده
ی.ک. شالی
از این بد، این بودن، این لعنت، این تکرار، اگر بد می¬گویم، به جان هر چه دوست، نه برای بدی، که برای چیزی جز آن است؛ چیزی که بدان سخت خوشبینم. مرا نه، آن چیز را که بدی نیست و لعنت نیست، به نام بخوان، چندان بلند که خفتگانت از خواب برخیزند و بیدارانت به خاطره¬ای خوش مسرور گردند!
ویدا فرهودی
: وقتی دوستی از من پرسید چرا تو که آنقدر به فروغ فرخزاد علاقه داری چند خطی برای سالروز خاموشی اش نمی نویسی، راستش اول ترس برم داشت چرا که آنقدر در باره ی این زن جاودانه نوشته اند، که می ترسیدم حرفم تکرار مکررات باشد. اما وقتی از دیدگاه یک زن ایرانی شعر دوست و شاعر به او فکر کردم، به یاد خوانده هایم از او و درباره ی او افتادم، جوهر قلم بر سپیدی کاغذ جاری شد.
رضا بی شتاب
برای شما که همیشه عاشق اید و دلاور
خواننده و بازیگر سرشناس، ویتنی هیوستون، پس از یک زندگی پرفراز و فرود در سن ۴۸ سالگی در لس آنجلس درگذشت
مهناز هدایتی
سرزمین ایرانم به زودی شاد خواهی شد/
برگ و بارت خشکیده بدان آباد خواهی شد/
در حصار دست دشمنی دستش شکسته باد/
ایستاده همچون قله ای آزاد خواهی شد
مسعود دلیجانی
هیبت و بزرگیِ بهار را ببین

نه با ستم

که رام و مهربان و با سلامت و وزین

از میانِ سوز و سردیِ زمان

راه خود به سمتِ نو شدن چگونه می کشد
چند ماه پس از انتشار کتاب مورد بحث پرفسور رضا آیرملو تحت عنوان "جامعه شناسی نجات ایران" که مدتی است در همۀ کتابفروشیهای معتبر ایرانی در خارج از کشور به فروش میرسد، اینک انتشار کتاب جدید ایشان تحت عنوان "خیزش و فروپاشی اتوپیای انقلاب 57 (و عواقب روانی و اجتماعی آن) را به اطلاع عموم میرساند.
رضا بی شتاب
از 7 میلیارد جمعیتِ جهان، کمتر از 10 درصد در آسایش زندگی می کنند... و این سرمای ناگهان بیش از 500 انسان را هلاک کرده است
اندیشۀ پژوهش در باره کارت پستال ها دوسال پیش و هنگامی شروع شد که اسکویی در پاریس ، به کتابی در باره کارت پستال های دنیا دست یافت . در آنجا کارت پستال های مربوط به ایران ، زنان را در برقع نشان می داد و تحت عنوان "آشیانه آدمی" معرفی شده بود . اسکویی در یافت که شکاف بزرگی در تاریخ ایران هست که هیچ تصویری برای یاری رسانی ، همراه شدن ویا حتی به چالش کشاندنش وجود ندارد . هرچند اسکویی پولی اندک در اختیار داشت معذلک دست بکار جمع آوری کارت پستال ها شد .
زاده ۱۳۲۷ خرمشهر بود. از شاعران و مترجمانی که در سال‌های قبل از انقلاب مطرح شدند. در آخرین شب «ده‌ شب» در انستیتو گوته شعر خواند و بعدا هم، یعنی در ۲۹ بهمن ۱۳۵۷ همراه با سیمین بهبهانی و باقر پرهام و سیاوش کسرایی و محمد قاضی و محمد مختاری و ... به عنوان اعضای کانون نویسندگان با خمینی ملاقات کردند. علاقه‌اش به تصویرسازی‌های ادبی کارش را به آنجا کشاند که برای دیدن صحنه‌های رقم خورده در داستان یک شهر احمد محمود بندرلنگه را زیر پا گذاشت و در گوشه و کنار آن پرسه زد.
کامبیز گیلانی
بار سنگین کوچه...
آ. ائلیار
14 ژاویه 2012 نویسندگان ایرانی مصطفی مستور، ترکان اورمولو( Türkan Urmulu)، اولکر اوجقار(Ölker Ucqar)، درکافه کتاب علی و نینو(Ail ve Nino)، واقع در باکو، از سوی اهل فرهنگ و هنر مورد استقبال گرمی قرار گرفتند.
* از تو تبعید شده ام./ تبعید ازدستان تو/ممنوع به دستان تو...گوشتم از آن جاده ها!/ استخوانهایم از آن تو!/ گوشتم از آن نهنگی که از درون مرا تکه پاره میکند/ استخوانهایم...
...Səndən sürgünəm/ Əllərindən sürgün/Əllərinə yasaq /Qurbətdə çıxacaq canım
ی.ک. شالی
تنها نشسته بودم. آمد. گرفته بود. گرفتگی¬هایم را در لیوانی به او تعارف کردم. خندید. دیدم خنده¬اش با دلم خیلی ایاغ می¬نماید. من هم خندیدم. در حین خندیدن به خاطرم خطور کرد چیزی بپرسم. خیالم را خواند و پیش از پرسیدنم پرسید:" ... آدمی؟!... هستی؟!"
...اینگونه شد که او با بی¬زمانی رفت و من همپای عقربه¬های همه ساعت¬های عالم بر صلیب آویزانم.
اهدای جایزه گلدن گلوب به فیلم جدائی نادر از سیمین بهانه ای بود تا بار دیگر به سراغ ابراهیم گلستان، نویسنده و سینماگر برویم. گلستان شهرت خود را بیشتر مدیون ساختن فیلم های مستند و داستانی است.
رضا بی شتاب
ای کاش که کاشانه ی دلکش/
یک لحظه گشاید به من آغوش/
تا شورِ درون بیند وُ آتش/
اشکم بچکَد بغض زَنَد جوش
مهناز هدایتی
نبردم لذت عشقت ولی رنجش کشیدم در سکوت/
ازین عشقت همیشه شوری اشکم چشیدم در سکوت/
به خود گفتم فراموشت کنم یادت نباشم هیچ وقت/
زبان بی زبانم را ز ناچاری گزیدم در سکوت
کیانی مه
سیلی چوآهن میشوم
کوبنده چون مشتی گره
بر جانِ دشمن میشوم
چون خشم برگیرد مرا
هم مرد وهم زن میشوم
حسین زندی
به نظر می رسد سده روایت شهری و رسمی این جشن و چله کوچک روایت دهقانی و روستایی آن است. چله کوچک ویژگی ها، افسانه ها و حتی گاهشماری ویژه ای دارد که خبر از قدرت و نیروی آن می دهد و این روایت را به همراه دارد که کهنسالان و پیرزنان را از سرما و برف خانه نشین می کند و دایم با چله بزرگ «یلدا» در جدال است که چرا نتوانسته سرمای واقعی را به مردم نشان دهد. این داستان ها بیشتر جنبه کشاورزی و روستایی دارد
امسال فريده حسن‌زاده براي شعر «در جواب دخترم که پرسيد: چرا مرا به دنيا آوردي؟»
سروده شده به زبان انگليسي به عنوان نامزد دريافت جايزه ادبي پوشکارت معرفي شد.
هنر مستقل زیستن، مسقتل کار کردن و مستقل آفریدن در حوزه هنر؛ کاری بس دشوار، شجاعانه و هنرمندانه ست.هنرمند وارسته با تعهدش به مردم، جامعه و آینده تعریف می شود و از آنجاکه مرزهای کهنه را می شکند تا نو زاده شود؛ مورد خشم و غضب نیروی ایستا قرار می گیرد. تحقیر، توبیخ، سانسور، زندان و ... را بجان می طلبد، ولی به حقیقت و راستی خیانت نمی کند. موفقیت آقای اصغر فرهادی در جشنواره سينمايي گلدن گلوب در شهر لس آنجلس آمريكا و دریافت جايزه بهترين فيلم خارجي به دل حاکمان و بادمجان دورقاب چینان حکومتی خوش ننشست.
رضا پرچی زاده
نزدیک به یک قرن است که جنگ میان شعر کلاسیک و شعر نو در مملکت ما بالا گرفته، و طرفداران هر مسلکی معمولا با رویکردی خصومت آمیز و بدون در نظر گرفتن ارزشهای مسلک مقابل شان به تخطئه و به نفی آن می پردازند. هدف این مقاله این است که به شیوه ای معرفت شناسانه نشان دهد که جدال بین کهنه و نو در ایران در حقیقت ریشه در ناخودآگاه جمعی ایرانیان دارد که در طول تاریخ همیشه نسبت به مفهوم «تغییر»...
مرجان علیشاهی
شده ام عاشق تو، وای که حالا چه کنم؟.....مانده ام در طلبت غرق تمنا چه کنم؟.......گفته بودی که رعایت کنم آن حد و حدود......من پذیرفتم و حالا نشد اما ، چه کنم؟
همایون خیری
دیشب فیلم «جدایی نادر از سیمین» را دیدم. پیشنهادم را می‌نویسم که اگر فرصت کردید ببینیدش یا خواستید دوباره ببینیدش از این زاویه هم به آن نگاه کنید.
کی نماینده چه چیزی‌ست؟ فهرست اینکه چه کسی دارد چه گروه یا تفکر در جامعه ایرانی را نمایندگی می‌کند اینطوری‌ست:
ی.ک. شالی
باید از موهبت به دنیا آمدن شاکر باشی، از آسمانی که بالای سر توست، و از نظمی که گاهی هست و بسیار گاهان نیست هم همینطور. امروز هوا ناجور است، از فردا گزارش موثقی در دست نیست، پس فردا حتماً خوب می شود؛ از رقص و ولگردی خورشید پس فردا و تلاش شبانه­روزی هواشناسان حاذق شکرت را مبادا دریغ ورزی! حیران کار دنیایی؟ چه مهمل. نگاه کن، کفشهایت خوب راهت می برند، زمین دارد تحملت می کند، و همسایه­ات هنوز چنگ بر گلوگاهت نبرده است؛ شاکر باش!
ترکان اورمولو- آ. ائلیار
تو پرنده زخمی، برق چشمان «دورا»، تو زبانهای بریده ، شعر و سرود گلنار، تو «جان» ، دنیای سایه ها، چگونه میتوانم ترا معنی کنم؟ ...
وقتی با لبان خشک و ترک ترک، رودهای به بند کشیده شده را فریاد میزنی، من در میان امواج خاموش، «سایه روشن» های ربوده شده را جستجو میکنم که ابعاد گذشته و آینده را درنوردیده و برای شکافتن شب، جاودانه در حال، جاری اند.
هنوز هم می پرستم، آن سرزمین توفانی و، پردرد و رنجم را ، هنوز هم، میمیرم برای مادرم، برای دستان و، چشمان و، آغوش مادرم...
احمد شاملو
جخ امروزاز مادر نزاده ام
نه!
عمر ِ جهان بر من گذشته است
نزديک ترين خاطره ام خاطره ي ِ قرن هاست
بارها به خون ِمان کشيدند

به ياد آر!
و تنها دست آورد ِ کشتار
نان پاره ي ِ بي قاتق ِ سفره ي ِ بي برکت ِ ما بود

اعراب فريب ام دادند
بُرج ِ موريانه را به دستان ِ پُرپينه ي ِ خويش بر ايشان در گشودم
مرا و همه گان را بر نطع ِ سياه نشاندند و
گردن زدند
راشل زرگریان
مردی با چشمانی درشت وتیره, ابروانی سیخ مانند وپوستی خشن, منخرهائی گشاده وبا لبخندی حاکی از رضایت خاطر روی مبلی قدیمی کنار دختری نوجوان ودخترک دیگری مقابل آنها بایکدیگر نشسته اند. مرد چهل وچند ساله ودو دخترک بسختی 18 ساله بنظرمیرسند. مرد گفت: میخواهم هرلحظه آنچنان زندگی کنم که درتصورم امروز آخرین روز است. هرچند تارهای قلبم ناآرمند اما درسکوتی مطمئن جادارند. لب بالائی او ضخیم تر از لب پائینی وبینی اش را مثل اینکه اطو زده بودند. از آن تیپ هائی که درنگاه اول بیرحم وقاطع مجسم میشود.
رضا بی شتاب
میانِ تُندبارِ ناگهان بوران
که سرما دوزخ افروزد ز دهلیزی به دهلیز
و تن ریزد همه برگ/
نه بامِ خانه ای پیدا وُ پنهان برزن وُ در/
به راهِ تیره ی لغزنده هول انگیز/
ترکان اورمولو- آ. ائلیار
قله بلند! نمونه زیبایی، این، چشمان منست...هی...! وقتی برای رزم، به بزرگی سبلان، نیرو ندارید، برای درنوردیدن قله ها نکوشید .* وقتی درکنارت صورتکها میشکند و قئ ات میگیرد دست خودت نیست، سایه ها ترا میبرند.هیچ شده که بی اختیار به دنبال شبحی راه بیفتی و به آن برسی؟ تنها میتوانی در میان سایه ها وجودت را لمس کنی شاید که دگر بار از نو زاده شوی.