رفتن به محتوای اصلی

● ادبیات

ابوالفضل محققی
برای سالروز تولد حسین منزوی نوشتن کار آسانی نیست . بگذار او خود با شعر خود تحریرکند، آنچه که بر او گذشت. در سرزمینی که حدادیان ها بر کرسی استادی دانشگاه تهران تکیه می زنند .جای منزوی ها کجاست؟ شاعری که با عشق زاده شده با عشق بر بالید وبا عشق رفت .اول مهر روز تولد او بود .
دومین شماره‌ی فصل‌نامه‌ی «ماه‌گرفتگی» با سردبیری صحرا(فاطمه) کلانتری و مدیر مسئولی م. روان‌شید، همزمان در ایران و سوئد منتشر شد.
روز سياه، روز عزا، روز جزا، روز رنج، روز درد، روز عذاب،  روز زور، روز تهى شدن، روز تحقير ، روز پاى پهلوى روى گلويم و گلويت، روز ذبح زبانم و زبانت با بسمل خمينى و خامنه اى، روز گريه، روز زارى، روز قتل زبان مادرى، روز وداع با زبان پدرى، روز يك سده مرثيه،  روز "الفاتحه" به زبان فارسى، روز شادى لاشخوران زبان، روز فرهنگستان زبان، روز زبان خود پرستان، رقصندگان بر پيكر  نيمه مرده زبان من و و زبان تو . روز پيروزى دشمن زبان مادرى، روز ضعف و سستى غير فارس ها. بس است ديگر، خصم من و شما زمان زيادى خريده است
رضا بی شتاب
هلا ای اهلِ دین اهلاً و سهلاً/کماکان عیش وُ نوشِ عینِ عدلاً
هنوزم شور وُ شر شُرباً طهورا/هنوزم حوض وُ حوری حلِّ حملاً
اگر دینی بُوَد اسلامِ ناب است/بیا با ما که دین داری وُ اهلاً
مگو دریای دین نقشِ سراب است/تو واصل شو سرابش اصلِ اصلاً
همان اسلامِ ناب وُ وعده هایش/برای اُمتِ بی عقل عقلاً
برای اهلِ منبر بزمِ مذهب/ز بادمجان وُ قاطر قصه نقلاً
ابوالفضل محققی
 با حروفی ازجنس آب
  از جنس نور
 از جنس آتش
  ازجنس گل سرخی با ساقه ای از خار.
حروفی جادوئی  برزبان نسیمی، 
 آنگاه که شریعت مداران 
ابوالفضل محققی
اندوه عصیانی فرو خفته درمصافی نابرابر
اندوه ستمی تلخ برمردی که دیگر گونه آوازی می خواند.
مردی درظلمتگده زندانی در شیراز
 در انتظار طناب داری به اندازه گردن خویش. 
  "شیر آهن کوه مردی " با دستانی بسته بقتل رسید 
مردی که دستانی چابک داشت.
دستانی که دیگرموی مادر را نوازش نخواهد کرد.
دست در دست برادر نخواهد رقصید.
فرج بال افکن
دو روز مانده به اولین سالگرد کشته شدن مهسا (ژینا) امینی در بازداشت گشت ارشاد که طولانی‌ترین اعتراضات علیه حکومت اسلامی را در پی داشت،‌ گوگوش، خواننده معروف موسیقی پاپ ایران در یک پیام ویدئویی آرزو کرده که آخرین اجرای زنده او درفصل پاییز امسال، همزمان با «فصل آزادی صدای آواز زن» و «روز آزادی ایران و ایرانی» برگزار شود.
رضا بی شتاب
کهنه کاری مالکِ کشور شده/با زر وُ زور وُ ریا لنگر شده

چیست دستآوردِ انسانیِ او/مُرده ریگ اش دینِ مرگ آور شده
محمود شوشتری
تکان شدید هواپیما مرا از دنیای تخیل و رویا خارج می‌کند. گویا خلبان از بلند گو اعلام کرده است که باید کمربندها را ببندیم، چون هواپیما در حال عبور از یک توده هوای گرم است. خوشبختانه من کمربند را باز نکرده بودم و به این لحاظ مهماندار مزاحم نشده و مرا در فکر و خیال و گشت و گذار در عالم خاطرات به حال خود رها کرده بود. خدا پدر و مادر این مهماندار آداب دان خوش بر و بالا را بیامرزد که با آن صدای دلنشین و آمرانه‌اش مرا به حال خود رها کرده که کمی در عالم هپروت به نامه اعمال‌ام رجوع کنم. فکر کنم از خطوط چه
ابوالفضل محققی
آتش فتاده در نیستان امروز تمامی این سرزمین را گرفته است ..آتشی مقدس بر خاسته از قلب میلیون ها ایرانی
بی‌تا ملکوتی
کمتر از دو دهه پیش، گلشیفته فراهانی که ستاره سینمای ایران در دهه ۷۰ و ۸۰ خورشیدی محسوب می‌شد، به دلیل نداشتن حجاب در یک فیلم آمریکایی به شدت در ایران تحت فشار قرار گرفت و در نهایت ناچار شد کشور را ترک کند. ۱۴ سال بعد از آن اتفاق اما دهها زن بازیگر سینمای ایران نه تنها تصاویر بدون حجاب خود را منتشر کرده‌اند، بلکه هرازگاهی در مراسمی رسمی و عمومی، اجباری بودن حجاب اسلامی در ایران را به چالش می‌کشند.
محمود شوشتری
قاسم نمونه بارز مجرم و قربانی بود که حدود ده سال از جوانی خود را بدون دلیل در بازداشتگاه به سر برد. چهارده سال پیش به جرم تجاوز دستگیر و به سه سال و نیم زندان محکوم شد. مدت حبس خود را کشید ولی از آن‌جا که حکم اخراج از سوئد داشت، اداره مهاجرت برای اجرایی کردن حکم اخراج او را در بازداشت نگاه داشت.
رومینا امیدپناه
یکی از اثرات مهم اعتراض‌های یک سال اخیر، همراهی و همدلی گروه بزرگی از نخبگان فرهنگی و هنری ایران با معترضان بود؛ چهره‌هایی که به اشکال مختلف اعتراض خود را نشان دادند و گروهی‌شان به دلیل همین کنش‌ها با فشارهای گوناگونی روبه‌رو شدند.
لودمیلا اولیتزکایا 
در تاریخ 26 ژوئن یکی از معروفترین نویسندگان روس اولیتزکایا در حاشیه ی فستیوال سالزبورگ جایزه ی دولتی اتریش را برای ادبیات اروپا به خود اختصاص داد. کتاب های اولیتزکایا به هفده زبان ترجمه شده اند.آخرین کتاب او که به آلمانی ترجمه شده،خیمه ی سبز درسال 2012 است.
رضا بی شتاب
زِ شهرِ پُر تپش زِ شهرِ پُر تلاش وُ سایه ها
زِ سوز وُ ساز وُ سوسویِ ستاره ها
در آینه ستونی از ستاره های بر مدار
خاطراتِ خوب وُ بد؛به زمزمه نشانه ها وُ عاشقانه ها
بهرام پرتوی
دیر زمانی بود که حکومت خودکامه ی جور و فساد و ستم بر آستانه ی تحمل مردم می کوفت و تصور می کرد انقیاد جهنمی خود را تحمیل کرده و هر حرکت دلخواهی را بر آنان جاری و ساری خواهد کرد.
محمود شوشتری
بیشتر از صد متر از ایستگاه دور نشده‌ایم که تصویر محل کارم چون کلیپ یوتیوپی در جلو چشمان‌ام ظاهر می‌شود. راهرویی به‌عرض سه متر که اتاق‌های بزهکاران جوان در دو طرف آن صف کشیده‌اند. روزهای اول شروع به‌کار رنگ سبز دیوارها برایم دلنشین بود، حالا حال‌ام را بهم می‌زند. پشت هر در که عرض آن بیشتر از دو متر نیست، در اتاقی به مساحت پنج متر مربع جوانی چُمپاتمه زده روی تختی نشسته که یا به تلویزیون خیره شده و یا این که صدای موزیک‌اش را آنقدر بلند کرده است که کارکنان بخش مجبور می‌شوند هر از چند دقیقه ضربه‌ای ب
رضا بی شتاب
روی داربستِ آبدوغیِ ساختمانِ ماستیِ اسلامی نوشته است:
هر که آمد سویِ رهبر آنِ ماست/آنِ ما وُ جانِ ما وُ خانِ ماست
سفره گستردست قوم الظالمین/خونِ مردم ریخته بر خوانِ ماست
فیضِ ما یغمایِ بی چون وُ چرا/از تنورِ دین مهیا نانِ ماست
خونِ مردم می خوریم وُ راحتیم/انگل وُ زالو همه همسانِ ماست
ما زِ زیبایی وُ باران فارغیم/هر لجن مردابِ ما وُ وانِ ماست
ابوالفضل محققی
 
 نهال من کی گل می دهد؟
دخترکی زیبا فرو افتاده بر خاک
 تکرار می کند.
در بهاری نه چندان دور!  
زیبا ومعصوم
محمود شوشتری
هر روز که برای خرید به فروشگاه نزدیک خانه می‌روم، زنان و مردان تنهایی را در فروشگاه می‌بینم که با دقت و وسواس اجناس را زیر و رو می‌کنند تا جنس مورد نظر خود را پیدا کنند. تعداد زیادی از این شهروندان مهاجر ساکن در این شهرک روزی و روزگاری از کشورهای اروپای شمالی و انگلستان و اسکاتلند و ایرلند و آلمان و هلند آمده اند که پیرانه سری را در بهشت رؤیاهای دوران جوانی سپری کنند. 
رضا بی شتاب
مردِ ماستی:یه سطل ماست.رهبر کبیر:می بری وُ می پاشیا؟گفته باشم... اسید وُ سَم وُ ساچمه وُ آچار وُ پیچ گوشتی وُ انبُر...بعداً بیا تحویل بگیر.زَت زیاد برادر.بعدی...
محمود شوشتری
پاسپورت‌ام در کیف دستی بود که از طریق باند به آن طرف باجه کنترل رفته بود. من که مسئله برایم جدی نبود و اهمیتی نداشت، قدم برداشتم که به آن طرف باجه رفته و کیف را بیاورم تا پاسپورت را به او نشان دهم. مأمور که بلندی قامت‌اش تقریباً سی تا سی و پنج سانت از من بیشتر بود، گویا فکر کرده بود که من قصد فرار و یا یک حرکت خطرناک دارم، بلافاصله با دست یغورش جلویم را گرفت و تقریباً با زور متوقف‌ام کرد. کتف‌ام درد گرفت. من که تا آن زمان بیشتر از بیست و هشت سال در این مملکت کار کرده و مالیات پرداخته بودم و ناسل
رضا بی شتاب
«مصطفی عبدی»آتش به اختیار و مداحِ اهلِ بیتِ«علی خامنه ای»و شاگردِ«علم الهدی»و شرکاست
محمود شوشتری
زنگ آزار دهنده تلفن همراه خواب سبک‌ام را آشفته می‌کند. این دستگاه کوچک که کمی بیشتر از سه دهه از عمر همه‌گیر شدن آن می‌گذرد، بدتر از پاندمی کرونا عالم‌گیر شده و علیرغم همه فوائد‌‌‌اش ما خلق‌الناس را با هزار غُل و زنجیر نامریی اسیر خود کرده است. رعشه بر جُثه‌ی کوچک‌اش افتاده گویی به مرض لرزش دست و یا همان اصطلاح مدرن آن "پارکینسون" مبتلا شده و روی میز شیشه‌ای کنار مبل تختخوابی‌ام به رقص درآمده است. با عجله دست دراز می‌کنم و گوشی را قبل از این که همسایه‌ها را از خواب بیدار کند، برمی‌دارم. عینک بر
هوشنگ اسدی
برای دلتنگی هایمان 
برای عزیزانمان که فرصت دیدار نداریم 
برای پرواز در رویا هایمان 
برای جوانانمان که در خاک حسرت نشسته اند 
برای دستان یاری دهنده شان
برای توماج ها که فریاد می زنند ..‌بده به من ،بده به من ، خودم می سازمش .
ابوالفضل محققی
آدمی که می‌جنگد، می‌ترسد.سکوت، دیدن حقارتِ هر روزه‌اش، از دست رفتن آزادی و کرامتش، او را بیش از هر چیز دیگری می‌ترساند. آدمی که می‌جنگد، به پیروزی فکر می‌کند. می‌داند که حرفش، رفتارش، زخمی شدنش، اسیر شدن و حتی مرگش، خودِ پیروزی است"سپیده رشنو 
 چهره سخت شکنجه شده ومظلوم یک زن  همزمان قامت استوار او بر آمده از دل این شکنجه و
ابوالفضل محققی
اندوه عصیانی فرو خفته درمصافی نابرابر.
اندوه ستمی تلخ برمردی که دیگر گونه آوازی می خواند.
مردی که اگر زنده می بود امروز سی ساله می شد . 
چه میزان جوان بود .دلاور مردی 
 حلق آویزشده با دستانی بسته در زندان شیراز. 
مردی که می دانست!
روزالیند جانا
سال ۱۵۱۸ میلادی «طاعون رقص» در استراسبورگ فرانسه باعث شد ساکنان این شهر برای روزهای متمادی به شکلی غیر‌قابل کنترل به رقصیدن ادامه دهند. این رویداد عجیب و غریب که نتایجی مرگبار با خود به همراه داشت، هنوز هم برای بسیاری از نویسندگان و هنرمندان، جذاب و مسحور‌کننده است.
ابوالفضل محققی
بسیار سرزمین ها گشته ام .بسیارمردمان دیده وافسانه ها شنیده ام .
هر سرزمینی قهرمانان وافسانه های خود رادارد.اما هرگز افسانه ای به زیبائی افسانه آرش وجانی که در تیر نهاد نشنیده ام .
بارها با خود اندیشیده ام .چرا بهای آزادی در این سرزمین قربانی شدن ونهادن جان است در تیر ؟
بی دلیل نیست که در مُد همه راه‌ها به پاریس ختم می‌شود. هفته گذشته از سوم تا ششم ژوئیه، پاریس میزبان هفته «مُد فاخر» یا «اوت کوتور» (Haute Couture) بود که در آن مهمترین خانه‌های مد دنیا مجموعه‌های پاییز و زمستان ۲۰۲۳-۲۰۲۴ را خود را به نمایش گذاشتند.
بهنام چنگائی
من با شنیدن خبر سرباززدن سپیده قلیان از فرمان پوشیدن حجاب در رفتن به بیدادگاه ولائی اسلامی، دچار هیچگونه شگفتی نشدم؛ چراکه ما سرراستی مبارزه و همچنین دانش حقوقی او را بخوبی دیده و می شناسیم. با اینوجود و به سهم خودم من، نبرد خردمندانه ی او و توان سالم و سازنده اش را ستایش می کنم و در پایان سروده ام یاد او را ارج نهاده ام.دام خدا و گام های ساده دل

دیریست گرفتاریم
دچار در دریای درد و رنج نادانی ها
ما پیوسته و تاکنون
فریب خورده ایم.
تو گوئی بر ما چنان رفته
که
چهل و چهار قرن پیش بود،
آنگاه که ما
ابوالفضل محققی
خوابهای من نیز مانند بازارهای تودرتوی شهرم، آکنده از رنگها ،بوها و صداهاست. تصاویری گاه روشن ، گاه کم‌رنگ. از سرائی به سرائی می پیچم. از تیم‌چه‌ای به تیم‌چه‌ای. از چارسوئی به چارسوئی. از بازار مسگران به شیطانه بازار. از راسته صندوق‌سازها با آن صندوق‌های جادوئی رنگارنگ که برای نوعروسان می ساختند و روی هم می چیدند، تا بازار میوه.تا راسته چغور بغوری ها ، با آن تشت های بزرگ مسی ،کفگیر ها و بشقاب های روحی وبوی اشتها آور پیچیده در فضا .

بازار میوه فروشان با تغار های بزرگ .انجیر طارم ،سیب گلاب نوبر، خ
مصطفی خلجی
احمدرضا احمدی، شاعر و نویسنده‌ای که به تازگی درگذشته، در دورانی که شاعران ایران در اوج شکوفایی شعر خود، عصیانگری و سنت‌شکنی می‌کردند، جسارت «نوپردازتر شدن» داشت.

شعر احمدی نماینده‌ای از جوان‌ترین و در عین حال، مدرن‌ترین تجربیات ایرانیان در شاعری بود که با بخت خوش و اقبال نیک، در دوران توجه به شعر زاده شد و مورد استقبال قرار گرفت.
ماهور احمدی، فرزند احمدرضا احمدی، علی‌رغم ممانعت مسئولان کانون از سخنرانی‌اش در مراسم تشییع پدرش، با پافشاری بدون حجاب سخنرانی کرد و گفت: پدرش هیچ‌وقت نان سیاست را نخورد اما سیاسی ترین شعرها را سرود. ماهور احمدی گفت پدرش را با اجبار از کانون بازنشسته کردند.
ابوالفضل محققی
مهمانان همه به دورش حلقه می‌زنند؛ بسان نگینی در میان حلقه انگشتری. شوق دیدار کسی که سینمایش بیانگر سیمای انسانی سرزمینی است که در اوج تعصب و خشونت گرفتارشده است. گرفتار حکومتی مذهبی و خودکامه، که مهر و عاطفه را نمی‌شناسد. اما او از عشق، عاطفه و زیبایی حیات می‌گوید.